<body><script type="text/javascript"> function setAttributeOnload(object, attribute, val) { if(window.addEventListener) { window.addEventListener('load', function(){ object[attribute] = val; }, false); } else { window.attachEvent('onload', function(){ object[attribute] = val; }); } } </script> <div id="navbar-iframe-container"></div> <script type="text/javascript" src="https://apis.google.com/js/platform.js"></script> <script type="text/javascript"> gapi.load("gapi.iframes:gapi.iframes.style.bubble", function() { if (gapi.iframes && gapi.iframes.getContext) { gapi.iframes.getContext().openChild({ url: 'https://www.blogger.com/navbar.g?targetBlogID\x3d8321473\x26blogName\x3dBianconero\x26publishMode\x3dPUBLISH_MODE_BLOGSPOT\x26navbarType\x3dBLUE\x26layoutType\x3dCLASSIC\x26searchRoot\x3dhttps://bianconerro.blogspot.com/search\x26blogLocale\x3den_US\x26v\x3d2\x26homepageUrl\x3dhttp://bianconerro.blogspot.com/\x26vt\x3d-9054836207128442450', where: document.getElementById("navbar-iframe-container"), id: "navbar-iframe" }); } }); </script>

Bianconero

Thursday, June 30 at 1:50 PM

روز های پس از طوفان

در شهر هیچ خبر نیست،همه زندگی خود می کنند.چند صد هزار دانش آموز کنکور می دهند،مردم عادی به سر کار می روند،گرچه هنوز با جرقه ای بحث های پیش انتخاباتی قابل شعله ور شدن است، و زندگی جاری ست.این شاید اول چیزی ست که از دید هر که آن ور مرز نشسته پنهان بماند.
آن ها که برای هاشمی سینه چاک دادند،کافی بود نگاهی به دور و بر خود می انداختند،تبلیغات سکسی نوکیا،انواع و اقسام بنز و بی ام و ،شرکت های بازرگانی نه چندان بزرگ ولی پر شمار و بلاخره مردم که در حرکت لاک پشتی اما مداوم خود به سمت مدرن شدن در حرکتند.اصلاً فرض کنید احمدی نژاد همه آنچه گفته بخواهد عملی کند،با مقاومت توده ای از طبقه متوسط که نماد هایشان را در بالا آوردم چه خواهد کرد؟

دوباره مجلس مطیع گشایش یافت ،تا کماکان بودجه برای حسینیه ها تصویب کند،نامه تجلیل از رهبری بخواند و از همه مهم تر به پروپای شیطان بزرگ بپیچد.این را بخوانید ولی اگر زبانم لال از زور خنده چیزیتان شد پای خودتان.بلاهت دوباره جریان گرفته،در مجلس.واقعاً فکر می کنید کسی که لقب دکترا دارد و بر مسند ریاست مجلس نشسته ،چه احساسی دارد وقتی کسی چنین چیزی را در صحن مجلس می گوید؟من از نزدیک با چند تا ازا این نماینده ها آشنایی دارم،و فرزندان بعضی شان هم کلاسی هایم هستند،اجازه بدهید برداشت ام را از فضای داخل خانواده شان بگویم: آن ها توده را احمق می دانند،آن قدر در تکبر و نخوت هستند که هر تصمیم خود را درست می دانند،به همین دلیل در مواردی که قرار است تصمیم آن ها به بوته نقد عمومی در آید(انتخابات) از این که جمع خلاف نظرشان رفتار می کند بی نهایت بر آشفته می شوند.به حجاب به عنوان یک عامل تمایز دهنده نگاه می کنند،یعنی اغلب خود را هم رده کسانی که در جنوب شهر با حجاب هستند نمی دانند.حتی اگر هنوز هم به الهیه و زعفرانیه نقل مکان نکرده باشند،خود را بالا شهری می دانند،و از هم نشینی با عامه پرهیز دارند.خلاصه بگویم،اشرافیت ناقص الخلقه ای هستند که در مورد خود یک چیز بیشتر نمی دانند،که برتر ند.تعجبی دارد یک چنین احمق هایی وقتی می خواهند از موضع وکیل ملت حرف بزنند ،از رابطه عشقی دکتر رایس با یک قزوینی پرده بردارند؟

کلهر ،همان مرد گیس بلندی که در برنامه خبر شبکه دو میان برنامه مجبور شد بند دور موهایش را باز کند و موهارا افشان کند تا بیشتر شبیه مالک اشتر سریال امام علی باشد تا هنرمند،کلی حرف بامزه با تلویزیون برون مرزی جمهوری اسلامی زد . حیف که بعدش زد زیرش.پیش بینی من هنوز در مورد فضای اجتماعی به قوت خود باقی ست.اوضاع بهتر خواهد شد،حتی بهتر از خاتمی،دختر ها هم چنان می توانند روزی یک ساعت به فریضه واجبه آرایش-البته با ذکر قربته الی الله- ادامه دهند.پسر ها هم در رساندن نوامیس مردم به خانه هاشان –باز هم به قصد قربت- آزاد خواهند بود.اصولاً فکر می کنید از کوتوله ای مثل احمدی نژاد بعد از واگذاری مقاطعه های پر سود به برادران سپاه،و دیدار روزانه با رهبری برای کسب تکلیف؛چیزی باقی می ماند که به امور پیش پا افتاده ای مثل حجاب رسیدگی کند؟

در مورد فضای سیاسی اما،هنوز می گویم زود است قضاوت کردن.به نظرم اتاق فکری که احمدی را به قدرت رساند،اگر به فکر تقلب دوباره نباشد(چرا نباشد؟) باید یک فکر اساسی برای قشر محرومی که به احمدی رای دادند و احتمالاً سیاست های اقتصادی احمدی آن ها را ده برابر فقیر تر خواهد کرد ،بکنند،اگر می خواهند که احمدی 8 سال سرِ کار باشد(علاف باشد). برای مابقی رای ها لازم نیست زحمت بکشند،اصلاح طلبان با شعار «لرزش دستان فاشیسم را بر نقاط حساس بدن مان جدی بگیریم» توان این را دارند که صندوق ها را تا 50درصد پر کنند،هرچه نباشد،یکی از دو بال نظامند.تصور من این است که چرخهء نخبگان (مثل دوران اصلاح طلبان) از درون نیرو های مخ لص(Mokh-Less) ادامه خواهد یافت. جامعه ایران بر سر انتخاب احمدی نژاد، نشان داد تا چه حد تنوع طلب است،امید به روزی که هر ایرانی یک احمدی نژاد تولید کند.

صادق زیبا کلام هم رک و راست رییس جمهور را مورد هجمه قرار داده،گفته او را به جایی شان نمی گیرند.احمدی نژاد هم فعلاً جوگیر پیروزی با امداد غیب است،حرف های نامربوط می زند.گاردین هم نهایت استفاده را می برد،اخمو ترین عکس ممکن(احتمالاً بیچاره از تیغ آفتاب داشته کور می شده،مثل رهبر معظم هم که نمی تواند عینک فتوکرومیک بزند و تقلب کند،عینک آفتابی هم که حرام است) را از احمدی نژاد با کلی حرف های تند دست چین شده اش را تیتر یک کرده بی انصاف.این نامرد ها بهتر از هر کسی می دانند،در ایران تنها چیزی که از بعد انقلاب مجانی و بی هزینه شد،وعده بود.اما با این کار کمک های سیاسی اقتصادی بی حسابی به جیب دولت مطبوع شان واریز می کنند.لعنت بر شیطان...
به هر حال زندگی جریان دارد،هنوز...

Monday, June 27 at 8:55 PM

نگفتمت مرو آنجا که مبتلات کنند...

اینکه برای ورود دسته گل محمدی به عرصه شدیداً دیگرگون شدهء نظام دست نگه داشتم،دلایل متعدد داشت،از جمله اینکه در هیجان هرچه بنویسید بعداً به گفتهء بزرگمهر حسرت خواهید که اگر اینگونه بودی ،نکوتر بودی.
من چند روز ماه قبل،حضور هاشمی را در مسند ریاست جمهوری پیش بینی کردم(که غلط از آب در آمد)،بعد که کاندیداها نهایی شدند،حضور هاشمی و معین را در دور دوم پیش بینی کردم(که نیمی اش درست از آب درآمد)،و نهایتاً با تغییر جهت آرای سازمانی محافظه کاران ،و حضور دلقک ترین و مطیع ترین عنصر حاضر در صحنه ،پیش یبنی کودتای انتخاباتی را کردم(که از قضا کاملاً درست ازآب در آمد).اول این را بگویم ،وقتی تئوری ام را برای اطرافیان مطرح کردم،آن قدر با آغوش باز استقبال شد،که ترسیدم واقعاً مشاعرم مختل شده،حتی از دفاع جانانه از تز ام صرفنظر کردم.اما من از کنار هم گذاشتن وقایع یک نتیجه گیری ساده کردم،می خواهم بگویم،پیش بینی اگرچه همیشه آلوده به ایده آل ما است،اما برای بالا بردن دقت اش،یاد گرفتم که بی رحمانه ازخواسته هایم چشم بپوشم.این از این.(اشتباه نشود،تیتر مطلب،سر آغاز غزلی ست از مولانا،اشاره ایست به داستانی خیالی که کسی پیش مولانا می رود تا از او مشاوره بخواهد در مورد امکان مذاکره با خصم،مولانا به چشم دل می بیند آنچه در پی است،پس او را بر حذر می دارد،اما فرد می رود و مورد اذیت و شکنجه قرار می گیرد،مولانا که به گوش دل صدای ضجه هایش را می شنود چنین مطلعی را انتخاب می کند.غرض من هم اشاره به هم دردی ام با کسانی بود که به هزار امید به پای صندوق رفتند.)

اینکه چرا این طور شد که الان شده،صد البته در انحصار کسانی ست که در انتخابات شرکت کردند، نه ما خائن های بی وفا به عهد دموکرات منشی! حضور احمدی نژاد بسیار خنده دار است،اما این که جا به جا ،می دیدم که هاشمی چی ها(سابقاً معینیان) حالا که این طور شده،می نویسند،خب حالا نوبت تحریمی هاست که بگویند چکار می خواهند بکنند،یگانه طنز بی نظیر این دوره بود.من دفعه پیش هم که معین رای نیاورد،به خودم اجازه ندادم کسانی که برای آرمان شان،که حقیقتاً با آرمان های من فاصله اندکی دارند تلاش فراوان کردند،بی احترامی کنم و جواب تندی شان را بدهم.این بار نیز چنین نخواهم کرد،(همان طور که بعداً خواهم گفت) راه حل معضلات جامعه را نه در اصلاح طلبی سیاسی می بینم،نه در حضور تند روان بی خردی مثل احمدی نژاد.

در نظر من راه اصلاح امور نه از میان مقالات به ظاهر تند حجاریان می گذرد، نه از «عدالت اسلامی» احمدی نژاد،ما هشت سال وقت داشتیم ،تا جاهایی را که انقلابی گری به گند کشیده بود پاکسازی کنیم،مثل خرافه پرستی،مثل دینی بودن حکومت،مثل حکومتی بودن دین،مثل بی اعتمادی عمومی ،مثل سطح نازل شعور و آگاهی عمومی.ما ترجیح دادیم که باز بعد از نماز جمعه برای تشنگان دموکراسی سخن بگوییم،پس اگر رقیب هم از همین نماز جمعه ها رای جمع کرد حق شکایت نداریم.ما دوباره با مرگ کسی که به وضوح آماده مردن حتی برای آرمان هایش هم نبوده،در اوج سخاوتمندی و بلاهت لقب «شهید زنده اصلاحات» دادیم،پس چرا به استناد یک کوته فکر مثل احمدی نژاد به لقب «شهید» رجایی (که باز هم طبق تعریف شهید محسوب نمی شود) گلایه گذاری می کنیم؟(پیشنهاد می کنم برای اینکه مفهوم شهید برایتان روشن شود،نوشتهء اسفندیار را بخوانید)ما با حرارت تمام پذیرای حضور جوانان در مراسم عاشورا بودیم،حالا از علم کردن نام حسین توسط کسی که مداح اوست چرا گلایه می کنیم؟
چه کردیم برای بالا بردن اعتماد عمومی؟کاری با اصلاح طلبی درون حکومتی ندارم که وظیفه اش انسانی کردن روابط حکومت بود نه سیاسی کردن آن.جمعیت تحول خواه را می گویم،چند نفر از ما در زندگی روزانه برخورد «دیگری» را از دوم خرداد در پیش گرفتیم؟چه کسی ست که ادعا کند،روابط اجتماعی در دورهء اصلاح طلبی بهتر شد؟منظورم ، تقبیح رشوه خواری ،تکریم هویت انسانی،همگانی کردن فرهنگ است.سخن ازین درد گفتن را به وقتی دیگر بگذاریم.

این احتمالاً آخرین نوشته در بارهء اصلاح طلبان است،آن ها به خاطر اشتباه استراتژیک شرکت در انتخاباتی که به منزله وزن کشی سیاسی به حساب می آمد،خود را در موقعیتی قرار دادند شبیه پایان دهه 60،آنها نشان دادند پوکر باز های آماتوری اند،هستی سیاسی شان را بدون خواندن دست حریف قمار کردند و باختند.

از سوی دیگر من اصلاً از آمدن احمدی نژاد نگران نیستم.او سیاست مدار به معنای کلمه نیست،پس چرا باید از حضورش در راس یک حکومت ایدئولوژیک بترسم.معیار واقعی انتخاب او از طرف بیت،آدم کشی و یا حزب اللهی بودن اش نیست،مطیع بودن اش است.این معانی خوبی دارد،احمدی نژاد قبول کرده که سپر تصمیمات رهبری شود،او هیچ کنترلی بر وزارت خانه های حساس اش مثل بازرگانی ،نفت ،اطلاعات و امور خارجه نخواهد داشت؛بنابراین اشتباه تحلیلی بزرگی مرتکب شویم اگر فکر کنیم حرف های تند و بعضاً نامربوط اش معیار تصمیم گیری های وزرای آینده اش است.مثلاً او در مورد پرونده تنها حرف اش –که از بالا دیکته شده- امتیاز دهی زیاد تیم قبلی مذاکره است،من تصور می کنم ترکیب تیم مذاکره به نفع رهبری سنگین تر خواهد شد،آن ها ادعا خواهند کرد که می توانند بمب اتم خیالی را می شد گران تر فروخت ؛با کمی اخم بیشتر.البته این که بتوانند باز هم امتیاز بیشتری بگیرند،من نمی توانم بگویم،به ثبات عراق و قیمت آینده نفت بستگی مستقیم خواهد داشت البته.
و یا پیشنهاد میثم به عنوان وزیر اطلاعات،به خوبی نشان می دهد او اصلاً ادعای رهبری کابینه را ندارد،همه می دانند امثال میثم جز از مولایشان از کسی دیگر حرف نخواهند شنود.
همین طور است آینده اقتصادی ایران،تیم اقتصادی رهبری این گونه نشان می دهد که با توزیع فقر می خواهد مشکلات را از سر راه بر دارد،اما این فقط به ورود نوکیسه های سپاهی به بازار گسترده اما بی ثبات ایران منجر خواهد شد.

در آخر کمی هم در مورد هاشمی،خیلی ها او را مرده سیاسی می پندارند،این به نظرم از جهاتی صحیح است،ورود به مجلسی که اکثریت اش احتمالاً به دست آبادگران خواهد افتاد،برای هاشمی جاذبه ای نباید داشته باشد،و حضور در مسند ریاست جمهوری برای یک فرد هفتاد و هفت ساله احتمالاً خیلی خطرناک است،اما اشتباه نکنید،اگر کسی می خواهد جبهه سیاسی علیه رهبر بسازد ،نه در پشت هاشمی بلکه در کنار هاشمی ،جایی بسیار مطمئن تر خواهد یافت،هاشمی نشان داده که هرگز از اعتبار خود برای دیگران خرج نخواهد کرد،اما متحدین اش برای این کار آیا منعی دارند؛فقط واضح کنم،تمام این ها برای سیاست بازان بود،وگرنه اگر رشتهء کسی حقوق بشر و نهاد های غیر دولتی بود،نزدیک شدن به هاشمی مثل سم است.

Friday, June 24 at 1:12 PM

من و او،بر سر رای مان...

من : فکر نکنم که رای دهم.
او :چرا؟
من :به نظرم،خیلی فرقی نداره کدوم شون بشن(رییس جمهور).هر کدوم یه جور ضرری دارن.اما هاشمی رای اش کلی به نفع رهبره،که نفعی باسه ما نداره.به چیزی ام که ما هامیت می دیم،احمدی نژاد کاری نخواهد داشت،اگرم داشته باشه،اتنخاب نشه هم کار خواهد داشت.رای نیاوردن اش اونو از قدرت نمی اندازه
او:اولاً که رهبر از هاشمی می ترسه،پس نمی خواد هاشمی بشه(رییس جمهور).دوماً احمدی نژاد پدر همه رو سر حجاب در می آره
من :اولاً که هاشمی اپوزیسیون نظم نیست،جزیی از نظامه.دوماً احمدی نژاد دیشب مستقیماً گفت حجاب به من مربوط نیست.سوماً اگه 90تا احمدی نژاد که رفتن مجلس تونستن ا (بد)حجابی کاری کنن،اینم می تونه.چهارماً همین حاکمیت یک پارچه رویای رهبری سات،ولی باسه اینکه با غرب راحت معامله کنه،نه اینکه تئوری های مسخره عهد بوق حجابو پیاده کنه،نظام از بین باقی موندن اش و حال دادن به بسیجی های دیونه کدومو انتخاب می کنه؟
او :احمدی نژاد این حرف ها رو می زنه که بش رای بدن. رییس جمهور شه پدر همه رو در می آره
من :تو هی می گی رییس جمهور شه در می آره،حرف من اینه که نشه هم در می آره،فرق اش اینه که چون رییس جمهور نیست ريال به کسی جواب نمی ده.هاشمی یعنی فساد اداری
او :چی بگم،منم زیاد مایل به رای دادن به هاشمی نیستم ولی ترجیح می دم هاشمی بشه
من :دلایلت باسه ترجیح چیه؟مشخصاً فکر کی کنی:
هاشمی جلوی انصار وای می سه؟
هاشمی دیگه نمی خوره؟
هاشمی منتقد وضعه موجود خواهد بود؟کدوم اش؟
او :هیچ کدوم ولی احمدی نژاد کدوم از اینا رو خواهد بود؟
من :احمدی نژاد منتقد جدی وضع موجوده،البته به طریق دیگه.احمدی نمی تونه انصارو مثلاً آزاد بزاره ،او رییس جمهور اوناس.او جلوی فساد باسه تحریک توده وای می سه.اینا هیج کدوم معنی اش این نیست که او سالمه،خوبه یا هر چیز دیگه،اما نماینده رهبریه ،رهبر اولویت اش حفظ نظامه ،که اهدافِ تو هزینه شه(باید بپردازه)

at 2:28 AM

انتخابات ،کلام آخر؟

کم کم دارد از این فرخ خان خوشم می آید. او عالی نوشته که رئیس جمهور وکیلی ست که مردم به درون نظام می فرستند.گرچه این اطلاق مطلقاً در نوشته اول اش که غیر مستقیم مواضع حزب متبوع اش را نقد کرده و طرفداری اش را از معین اعلام کرده بود،دیده نمی شود.
خوب است فکر کنیم که تلقی دوگانه لوپن – شیراک از انتخابات ایران،که برای من هم کلی در ابتدا منطقی می نمود،توسط بسیار از روشنفکران ،از جمله چپ ها(هتمایان شان کسانی بودند که شیراک را با رای خود پیروز کردند).
به علاوه نبوی در پاسخ به یک نامه که کل انتخابات را به کلامی نه چندان محترمانه نواخته بود و گفته بود رای نخواهد داد،استدلال کرد که تقریباً همه هنرمندان و بخش بزرگی از روشنفکران به هاشمی رای خواهند داد،فکر می کنید از آن ها بیشتر می فهمید؟
در این باره به چند چیز فکر کردم:
.98درصدی که به جمهوری اسلامی بدون اطلاع از محتوای اش آری گفتند،خالی از هنرمندان بودند؟کسی را ملامت نمی کنم،ولی الگو سازی کور،حتی اگر به این بهانه باشد که وقت تنگ است،بعدا روشنگری می کنیم،اقلاً در ایران نشان داده که ریسک دارد،چه بسا بعدی در کار نباشد.
.من کسی را ندیدم از بزرگان تحریم ، که تغییر موضع داده باشند،اما بسیار دیدم از هنرمندانی که از قالیباف یا لاریجانی به سوی هاشمی چرخیدند،این رویکرد صنفی به انتخاباتی که به قول نئو هاشمیست ها قرار است برای ایران سرنوشت ساز باشد خطر ناک تر است یا قهر بخشی از روشن فکران(که البته چهره هایی شاخص چون برندهء نوبل صلح و صاحب جدیدترین تئوری شریعت را در میان خود دارند) که ثبات را در رای برگزیده اند.بسیاری از کسانی که به هاشمی گرویده اند،از مشارکتی ها تا سینماگران،انتخابی صنفی کرده اند،انگار دارند رییس شورای صنفی انتخاب می کنند : هرچه واسطه های بیشتری درحاکمیت داشته باشد،لقمه های چرب تری برای مان می گیرد(که اصلاً در زمینهء عملکرد صنفی بد نیست).یا هرچه الان بیشتر قربان صدقه اش برویم،احتمال تبدیل معاونت به معاونت کلی و حتی وزارت بیشتر است.ازین منظر جز عده ای از مشارکتی ها که ریزش کرده اند(اغلب پیش از انتخابات)،ما بقی مانند خارج نشینان ،فقط دارند به کسانی که بهشان نه گفتند،فحش می دهند(معین رای خود را از صندوق تحصیل کرده ها می داند،یعنی مابقی بی سواد تشریف داشته اند).روز به زور بیشتر دارند از جامعه فاصله می گیرند،آن ها به گمانم در آینده ای نه چندان دور ،نقش هرزه های سیاسی را بازی خواهند کرد که در ازای عضویت در کلوپ نظام،هر وقت لازم شد،نقش اپوزیسیون را در شبه انتخابات بر عهده می گیرند،آرام آرام تحلیل می روند،و دقیق به جایی می رسند که امروز ناراضیان برون مرزی هستند،فربه از نظر اقتصادی،پر حرف ،کم مصرف و در حقیقت اصلاً تمایلی به حضور در حاکمیت نخواهند داشت.ادایش را در خواهند آورد. از بحث ام به دور افتادم،رای دادن به رییس«جمهور» ،با اهداف صنفی (و نه حزبی) به نظرم کار نا مسئولانه است،اما آن را در زرورق دفع افسد به فاسد پیچیدن ناشی از بی صداقتی سیاسی ست.
.زید آبادی درست می گوید که نظام در آستانهء چاله ای محتوم است:
روابط خارجی نظام بد نیست،عقیم است،فلج است،این بلا تکلیفی فقط برای خارجی ها آزار دهنده نیست.
بحران اتمی را جدی بگیریم،غرب ترجیح می دهد پشتیبانی از آزادی خواهان را چند سالی عقب بیاندازد تا ورم اتمی مغز ملا های تند رو بخوابد.
کارشناسان نظام به خوبی سران نظام را از چیزی که من دوست دارم «در خطر بودن بیضه اسلام» بنامم با خبر کرده اند بحران های اجتماعی(طلاق،اعتیاد،بی اخلاقی اجتماعی...) و بحران هویت را به خیل عظیم جوانان حاصل سیاست های غلط جمعیتی دههء شصت ،ضرب در سطح بالای مطالبات ایشان کنید،تا متوجه شوید،فهمیدن این که خطر دفع نشده بلکه در راه است،حتی از مغز های متوسط سران نظام هم بر می آید.مشابه چنین هشداری بود که باعث ورود خاتمی در عرصه انتخابات در سال 76شد،گرچه به احتمال افسار از دست همه در رفت.آیا امروز حتی با حضور احمدی نژاد بر مسند،نمی تواند چنین هشداری قدری بیشتر فضا را باز کند؟حال همهء شرایط را عوض کنید تا هاشمی آن جا بنشیند،آن وقت آزادی ها را به خود نسبت خواهد داد،این طور نیست؟
.بیایید آن چه هاشمی گفته را فارق از کلی گویی هایی مثل آبادانی و سازندگی مرور کنیم:
هاشمی نه تنها نمی خواهد جلوی رهبر و دار و دسته اش بیاستد،بلکه آشکار می گوید آشنایی 45ساله با او دارد،هاشمی فهرست وزرایش را با رهبر هماهنگ می کند(احمدی نژاد جز این خواهد کرد؟)
هاشمی اصلاح طلبان بیعت کرده با خود را بر مساندی خواهد نشاند،اما انصاف بدهید ،با آشنایی که از ان ها دارید،و صد البته با این اصل که هاشمی مخالف نواز نیست،کدام شان را در حدی می دانید که موضع انتقادی امروزشان را حتی در جایی که حوزهء هاشمی نیست،بر مقام شان ارجح بدانند؟به فرض اگر چنین باشند،اولین انتقاد آخری اش خواهد بود،برای هر پستی هاشمی مهره پشت درزیاد دارد.تعارف هم ندارد.
هاشمی سیاست خاصی ندارد،اصولاً او سیاست گذاری را به بعد انتخابات موکول کرده،شگفتا همه هم با مسرت چک سفید در وجه اش می کشند.
.هاشمی موج سوار است،این یک کار را خوب در پهنای جمهوری اسلامی یاد گرفت،او به متوازن کننده بودن می نازد،ولی او فقط موج سوار است،چون تدبیر کمتری می خواهد،نیازی به خرج کردن از حیثیت ندارد و اصولاً نیازمند مرام نامهء خاصی نیست.اصلاً من هاشمی را بنیان گذار این شیوهء مسخرهء مدیریتی در جمهوری اسلامی می دانم : استفادهء حداکثر و مسئولیت پذیری حداقل.
.بروز هاشمی همان طور که حسین در نوشته اش پیش بینی کرده بود(قبل انتخابات) سرنوشتی مانند روسیه را به دنبال خواهد داشت،هاشمی که با پایان دوره اش در کاخ ریاست،نتوانست اصل 44 قانون اساسی را که مسکوت شده بود مورد بهره برداری حداکثری قرار بدهد،حالا با تصویب شورای نگهبان ، آن را ملغی کرده ،این تنها آمایشی ست که هاشمی از نظر برنامه ریزی برای ورود اش انجام داده،تا با خیال آسوده تتمهء نهاد های اقتصادی دولت را ببلعد.در اقتصاد از اولین اصول ماندن در رقابت است،برای ماندن،هاشمی به تمام منابع«موجود»چشم دارد،نمی تواند برای ژست سیاسی،آن هارا یتیم رها کند تا فردا غارت گران رقیب بر آن چنگ بیاندازند.
دلایل ام بسیارند،اگر حوصله کردم تا پیش از فردا می گذارم شان،وگر نه خود دانید و سردار سازندگی خود

Thursday, June 23 at 5:37 PM

بغض فروخوردهء ما،اکبر گنجی

این برادر سعید حسابی افسار بریده،انتخابات است و مردم به «روح» دموکراسی بیش از «جان» اش اهمیت می دهند.مسخره است که باید برای زندگی گنجی به جانورانی ازین دست التماس کرد،ولی من می کنم،خواهش می کنم،او کار زیادی نکرده است،ملت هم که دیگر گوششان بدهکار او نیست.ملت «عدالت اسلامی» و «حق 50هزار تومانی» را به هر چیز ارجح می دانند.این تبدیل به یک جنگ نا مربوط شده .شما فکر کنید که دعوای دو قداره کش است.می دانم دلتان لک زده برای یه همچو فضایی ،مثل فیلم فارسی به چشم به هم زدنی از اشکم حریف سفره بسازید،اما در همان فیلم ها هم به التماس افراد ناتوان ممکن بود دعوا فیصله یابد.خب شما که قوی ما هم که ناتوان و تمنا کننده،دیگر چه می خواهید؟کلی ژست بگیرید و بگویید :حیف که این دفعه...
گنجی در زندان و ناصر در بیمارستان،سازگارا هم در واشنتگتن دست به اعتصاب غذا خواهد زد.نمی شود همهء ایران اعتصاب غذا کنند؟دل آدم می گیرد که ملت برای ماه رمضان و امساک هزار و یک دلیل غیر علمی می بافند ولی برای عملی(در حقیقت عکس العملی) به شدت مدنی،انسانی،مدرن و بی خطر برای خود و دیگران،حتی حاضر به فکر کردن بان نیستند.نمی دانم اگر من تنها می توانم اعتصاب غذا کنم؟بدون بازتاب خبری این جور اعمال مدنی مسخره می نمایند.حیف

at 12:17 AM

آنچه باید گفته می شد

به نظرم خیلی بد شد که معین رای نیاورد،نه اینکه او ضایع شد و یا معینیان نا امید شدند،بلکه حضور معین دارد روز به روز هزینه زایی اش را بیشتر به رخ می کشد.همه اش تقصیر معین نیست،اگر مشارکت این قدر معرفت نشان داده بود که به معین پیشنهاد سکوت داده بود تا اعلام رای خودشان،معین مجبور نمی شد در سه روز موضع اش را 180درجه عوض کند.
پیش از انتخابات دو تا حرف داشتم که وقت طرح شان نبود،حالا فکر کنم بد نباشد :
.وقتی بچه مثبت های معین مشغول تخریب هاشمی و طرفداران سوسولش بودند،فراموش کردند که این ها تفاوت شان با خودشان آن قدر نیست که با بچه حزب اللهی ها.فراموش شد که دموکراسی متضمن آزادی افراد است برای انتخاب روش زندگی ،مشروط بر بی آزار بودن برای «آزادی» دیگران است.حالا اگر احمدی نژاد آن طور که در پست قبل نوشتم سر کار بیاید،فکر می کنید که اشتراکات هر کدام ازین دو گروه با حزب اللهی هایی که نصف شب جلوی ماشین تان را با کلاشنیکف می گیرند چقدر است؟
.ما زمانی که «تاریک خانه اشباح» گنجی هاشمی را جلوی کوچک و بزرگ مردم سکه یک پول کرد،حسابی دلمان خنک شد،اما یادمان رفت که یا باید به فکر عمل قانونی علیه این جنایات باشیم (که عملی نبود،اصولاً فکر نکنم هاشمی با سال هایی که از عمرش مانده دست یافتنی باشد،حتی گنجی نیز امروز نوک تیز پیکان حق گویی اش متوجه وی نیست)،و یا آن را مهمل امتیاز گیری از هاشمی کنیم.اما ما چه کردیم؟ملتی که حقوق شهروندی اش از روز صفر نادیده انگاشته شده، در محیطی به شدت قطبی بزرگ شده که فریاد ها زنده باد و مرگ بر بوده،تحقیر هایی در سطح ناخودآگاه هر ساعت روحش را می خراشیده،انتظاری جز این نبود که او را به محاکمه و نه مورد بهره برداری قرار دهیم.برای افراد عادی از سنخ من ،این به بی سوادی سیاسی برداشت می شود،ولی برای سران مشارکت،بی کفایتی ست.هاشمی می توانست رلی را که با قربان صدقه امروز مشارکتی ها پیش کش اش می کنند را آن سال ها به عهده بگیرد.شاید من اشتباه می کنم،شاید از پشت پرده طبق معمول بی خبرم،اما امروز مشارکتی ها باید دلایل خود را برای برخوردشان با هاشمی توضیح دهند،نه برای این که تبرئه شوند،دیگر مشارکت (نه به عنوان تفکر اصلاح طلبی که دیگر مطلقاً حامل اش مخسوب نمی شوند،بلکه به عنوان «جریان سیاسی درون حکومت») میان مردم و عامه هیچ برتری اخلاقی بر کارگزاران ندارد،این البته از عواقب محتوم و نسبتاً بی خطر سیاست گری ست.این که مشارکت خرقه تزویر از تن به در کنند،پدیدهء میمونی ست.ایرانیان باید متوجه شوند،کسی به درون این حوض نمی رود و خشک بیرون بیاید،ذات قدرت فاسد ست نه افراد دارای آن .مبارک باشد.

یک چیز کوچک هم در مورد خود بیانیه معین:معین همه جا را با کلاس دانشگاه اشتباه می گیرد،این درست که هنوز بسیاری تفاوت شخصیت حقیقی و حقوقی به تعبیر معین،و یا حرفه ای بودن در عرصه عموم و داشتن مرزهای دیگر در حوزه خصوصی به تعبیر من،را نمی دانند.اما دیگر برای توجیه اشتباهی به اندازه شرکت در انتخابات که لازم نیست یکی بزرگ ترش را بکنیم!

Tuesday, June 21 at 11:08 PM

کودتا کودتا ما داریم می آییم

من از مقاله آخر بهنود ،از لر بازی کروبی،از هشدار هاشمی و از هیچ نگفتن معین این را می فهمم:
.تقلب بدون شک رخ داده،این اصلاً به آن معنا نیست که مثلاً به قول علی رضای نوری زاده مشارکت 2میلیون نفر بوده.اصولاً خیلی پیش از انتخابات نوشتم،رژیم یک رای 35%ثابت دارد.اما به نظرم جلوی هاشمی فرش قرمز پهن کردن شورای نگهبان جز این معنی نمی دادکه نتیجهء انتخابات را از پیش از امام زمان دریافت کرده است.دقت کنید ،هاشمی برای رای آوردن و تبلیغات صرف چنین سخنان تندی را نمی گوید،لابد او هم بوی احمدی نژاد را حس کرده!
.اینکه معین با حضور بی موقع اش در مسندی که اصولاً گشادش بود،خودکشی کرد و به دستمال حیض تبدیل شد موضوع بحث من نیست،اما می گویم،حتی اگر فرض را بر این بگذارید که تیم معین صرفا در یک چرخش استراتژیک پشت هاشمی صف کشیده اند،باز هم باید حدس زد که ان ها هم بوهایی را استشمام کرده اند که به لانه قدرت مند ترین فرد حاکمیت خزیده اند،تا از گزند طوفان طرح بصیر در امان باشند.(اصولا در ایران هرچه حواس حیوانی شما (بویایی ،حس پیش بینی طوفان...)قوی تر باشد احتمال زنده ماندنتان بیشتر است.)
.چنین هجمه ای در دو سال اخیر بی سابقه است،این همه روزنامه بسته شود،حبس خانگی کروبی و بی توجهی به نامه اولیه او از طرف آقا،برای شما چه معنایی دارد؟
.اصلاً فرض کنید شما محمدی گلپایگانی (رییس دفتر بیت) هستید و می خواهید به دلایل شخصی که احمدی نژاد رییس جمهور شود(فرض محال که محال نیست،ببخشید با تصور چنین حالتی دل و روده تان را شوراندم)،آیا دور از جان این قدر بی مغز تشریف دارید که اگر قرار به تقلب در رای کسی برای تان فراهم باشد،بی خاصیت ترین اصلاح طلب حکومتی را اخراج می کنید؟نه،شما این قدر می فهمید که دور دوم انتخابات دیگر جای شلوغ بازی ندارد،دور اول کلی ژست انتخاباتی گرفته اید،بسیاری رسانه های جهانی و ایران تا روز قبل برگزاری،خبر از تغییرات عمده می دادند(بخش بزرگی اش به لطف حضور معینیان بود)،اگر از گردباد این لر علیگودرزی به سلامت خارج شوید،کمتر کس دیگر اعتراض خواهد کرد.بعد خیلی راحت در دور دوم ،کودتا گونه بامزه ترین گونه حد واسط داروین را در ما تحت صندوق ها جا می کنید.دیوانه وار است نه؟ولی خوب شما مامورید و معذور،این همه سال سی آی ای جغرافیای سیاسی رابا این روش مثل این محسن (رضایی)خود مان بهم زد،یه دفعه هم ما امتحان کنیم اسمان به زمین می آید؟
.این که نظام این همه هزینه بکند تا احمدی نژاد در دور دوم و «با اختلاف اندک» بازی را واگذار کند،تا ازین طریق وجهء سیاسی برایش بتراشند و قوارهء دیپلماتیک اش را بلند جلوه دهند از ریشه اشتباه است: احمدی نژاد دچار یک بیماری نادر وراثتی به نام سندرم کوتولگی سیاسی مادرزادی ست(Congenital Political Dwarfism) که ابداً درمان ندارد.پس زدن حتی 50 میلیون واحد رای به رگ اش ،مطلقاً تاثیری در قد نهایی اش نخواهد داشت.
.رهبری در حالی که جلویش کلی نامزد سفید و شیک پوش(جواد مخفی ها) ردیف بودند،حتی اردشیر را به ارتباطات آن چنانی با بیت متهم می کردند،ظاهراً تمام این مدت گوشهء چشم اش محمود را گرفته بود.حالا شما دلتان می آید دل رهبر گرانمایه انقلاب به درد آید؟فرض کنید(امروز خیلی به تان توهین شد این یکی آخری اش ست) که شمایی که خیلی هم دل رحم هستید،رییس نیرو های بسیج هستید،به واقع چه می کنید؟فردای بی عملی ، از پل صراط چگونه خواهید گذشت؟می دانید لابد که آن جا عبور با موتور هزار از روی پل ممنوع است.
.آخر یکی پیدا نمی شود از هاشمی بپرسد شما که از ترس به خطر افتادن نظام داروی تلخ نوش جان کردی،و گفتی اگر یک نفر را در قوارهء ریاست جمهوری می دیدی کنار می نشستی،چطور شده که درست در این برههء حساس گمشده خود را که تا دیروز در زیر پای جناب عالی استاندار بوده را ناگهان یافتی و تصمیم به انصراف (؟!؟!؟!)گرفتی؟ اصلاً بهتر است بی خیال هاشمی شوید از خود بپرسید:هاشمی که از اعتراض کروبی دفاع کرده(به زبان ساده پا تو کفش رهبر کرده) چطور باید جزییات نامهء انصراف اش بعد دیدار با رهبری منتشر شود.یعنی من جن زده شده ام که فکر می کنم دیدار دیروز خط و نشان هاشمی برای عدم دخالت رهبری بوده؟به هر حال یک چیز پیداست،مثل این که لازم است همه مان برای هاشمی شناسنامه مان را «مهری» کنیم.

Sunday, June 19 at 6:44 PM

اگر دست به دست رای به اکبر دهیم،از آن به....

چند پیش بینی کوتاه از باز-انتخابا ت جمعهء آینده:
.هیچ چیز معلوم نیست.هاشمی چی ها اصلاً خوشحال نباشند،آن وری ها رای همه اصول گراها را کنار هم دارند. اگر هاشمی سعی نکند که از میان محذوفین یارگیری کند،قافیه را خواهد باخت.این را جدی می گویم.کل آرای ایشان 41.3 درصد است.درست که از کل جمعیت رای دهنده 25% را شامل می شود(این یعنی پیش بینی من مبنی بر اینکه هاشمی آرای سنتی خود را از میان 35درصد رای ثابت نظام بیرون خواهد کشید صحیح بوده است.)،اما معلوم نیست که کسانی که نیامدند رای بدهند(40درصد واجدین شرایط،که البته قبلاً هم نوشتم 25درصد این ها عدم مشارکت مشی شان بوده) این بار از ترس احمدی نژاد و یا صرفاً به خاطر حلقه سوم مارمولک بیایند پای صندوق.هاشمی باید برای رای آوردن ائتلاف کند،که در نوع خود جالب خواهد بود واکنش کروبی و معین به پیشنهاد احتمالی ائتلاف(هنوز نمی توانم بگویم چقدر امکان دارد اصلاً هاشمی دست به چنین کاری بزند):
.کروبی با 17.2درصد آرا و کلی کولی بازی قبل انتخابات ،و البته اعتقاد عمیق به نظام،بهترین گزینه است.اما دو مشکل بر سر راه است.اول اینکه 50هزار تومان را باید از جیب هاشمی بدهند.دوم نامه سراسر محبت آمیز کروبی قبل انتخابات است که ظاهراً هنوز از شوک عاطفی اش خارج نشده اند اطرافیان هاشمی.
.معین با 15.4درصد آرا نیز گزینه ای در خور تامل است،به علاوه معینی ها این امکان را فراهم می کنند که کسانی که از ترس قرارگیری یک احمق(این صفتی ست که در یک اس ام اس به او نسبت داده اند:اگر دست به دست هم رای به اکبر دهیم،از آن به که کشور به احمق دهیم) می خواهند به هاشمی رای دهند،سازمان یافته و متمرکز در سبد رای هاشمی گرد آیند.لازم نیست(و احتمالاً فرصت نیست)« آرای خاموش» هدف گرفته شود،بسیاری از طرفداران قالیباف و مهر علی زاده و حتی آرای باطله این بار این توان(و احتمالاً تمایل ) را دارند که کشتی هاشمی را از سونامی بصیر نجات دهند وبه ساحل امن جمهوری اسلامی ناب سازندگی برسانند. اما این که آیا معینی ها بر سر تحلیل خود مبنی بر اینکه نظامیان در راهند،بمانند و حاضر شوند زیرمجموعه کسی شوند که بیشترین حجم توهین ها را علیه اش در انتخابات رها کردند،خود سئوالی ست که احتمالاً سیاست مداری و اخلاق مداری آن ها را یک جا محک خواهد زد.
.قالییاف و اردشیر امکان ندارد که با هاشمی اتحاد کنند،اگر کردند بدانید که توطئه در کار است تا رهبری را زبانم لال برکنار کنند.رای آن ها احتمالاً بخش بزرگی از رای احمدی نژاد را درجمعه آینده تشکیل خواهد.اگرچه بر هیچ کس پوشیده نیست که این دو کمتر از هر کس دیگری ازین واقعه خورسند اند.به واقع اگر به عنوان کاندیدای مستقل-و نه به فرموده-شرکت کرده بودند،طبیعی بود که موضعی نگیرند و با کینه توزی و بچه بازی خاص خودشان احمدی نژاد را از آرای خود محروم کنند،اما خب،مامورند و معذور.
در کل ،خطر رجایی هنوز زنده است و قابل توجه.ما را(عدم مشارکتی ،تحریمی ها) که در این هفته ها بی مسئولیت خطاب شدیم،«مسئولان» بجنبند.

at 6:43 PM

حسنی شهر ما

حکایتی کوتاه بگویم از حسنی بیمارستان خودمان:
یک استاد فوق تخصصی داریم ما،که همین جوری کلی مهمل خنده است:قد کوتاه و چاق و کچل،حرف زدن اش هم ار علی دایی بدتر است.ایشان که یک بار برای تولد حضرت زینب ،وسط گزارش روزانه(یک کنفرانس است که به شکل روزانه در بیمارستان های آموزشی انجام می شود.تمام موارد بستری در 24 ساعت اخیر مورد بررسی قرار می گیرد و موارد آموزنده انتخاب می شود که سیر مراجعه و مراحل درمانی توضیح داده شود.خلاصه اینکه به همه چیز ربط دارد الا کاری که استاد کرد!) رفت و یک ربع از مجموع یک ساعت وقت را به حرافی گذراند،بامزه است که 13 دقیقه به دفاع از نظام و انقلاب و شهدا و رهبری و مسئله هسته ای(بخدا همین لفظ را به کار برد!) و فحش دادن به سرکار خانم رایس(به جان عزیزتان همین را گفت) و بوش و بلیر!(منظور بلر بود) و 2 دقیقه در مورد عاشورا حرف زد(بیابید زینب را).بماند که اساتید دیگر حسابی در طول افاضات شان ،با اظهاراتی به تکمیل حرف شان می پرداختند(یکی از اساتید در پایان دعای ابتدای کلام این استاد،که دعای فرج بود،بلند گفت ،خب فارسی بگید ما هم بفهمیم!)شاهکار این دفعه اش اما چیز دیگری بود:رسم این است که لیست بستری ها به یک گروه فوق تخصصی داده می شود و آن گروه اداره جلسه را بر عهده دارد،مثلا از زیر دستی ها می خواهد که کدام مریض معرفی شود و سئوال می پرسند و ...شنبه در اختیار بخش کلیه بود.اساتید معمولاً به سن اهمیت می دهند(یه چیزی تو مایه های پیش کسوتی در ورزش ،که آن جا را نمی دانم،ولی این جا واقعا چیز بی ربط و مزخرف و توهین آمیزی به فرد مسن و افراد جوان است) اما دیروز مسن ترین استاد کلیه (که از اتفاق همان استادی بود که ترجمه دعا را خواسته بود از آیت الله حسنی ما!) تشریف نداشتند و به جایشان یک خانم دکتر فوق تخصص، که خیلی محجوب و بی سروصداست مسئولیت بر عهده گرفتند.دردسرتان ندهم.حسنی در حالیکه یک استاد سوم درخواست معرفی و بحث بر سر یک مریض سرطان خون را کرده بود،بدون کفش پابرهنه دوید وسط که فلان مریض بخش من را معرفی کنید!بعد تا مریض معرفی شد،برخلاف معمول،به پشت تریبون رفت.بعد شروع کرد از آثارعظیم کبودی صورت آمریکا در اثر رای میلیونی مردم تمجید کردن.(شنبه صبح همش 20 درصد آرا شمارش شده بود!)این که این رای به نظام بود.همهمه ای شد،همه زیر لب مسخره می کردند.این باعث شد که او عصبی بشود،و در حالیکه در حال عادی هم اصولاً سخن ور خوبی نیست و- به حساب،چیز،به عبارتی،چیز بشه،در نظر داشته باشید که- از تعداد کلمات اصلی سخن اش بیشتر است،کلی هم کلمات را غلط ادا می کند(به نکته می گوید نقطه)،آن وقت در اوج عصبیت ،شروع کرد به حرف زدن و تهدید کرد کسانی را که وقتی او حرف می زند دشمنی می کنند(احساس ولایت بهش دست داد)،بعد کلی از مسئلهء هسته ای(باز خودش گفت) دفاع کرد،گفت این ادامه افتخارات ابن سینا ست(خودش را سلطنت طلب نوستالژیک رنگ و به ما غالب کرد).بعد در مورد شهدای ما داستانی گفت که آن قدر بد حرف می زد من یک کلمه هم نفهمیدم(این جا مراحل تکامل معکوس را طی کرده و به شکل یک حسنی کامل تجلی پیدا کرد).دست آخر اصلاً یادش رفت که برای توضیح بیماراش بالا رفته و با درخواست صلوات جلسه را که به دلیل افاضات اش 10 دقیقه بیشتر از زمان مقرر گذشته بودختم کرد.متاسفانه من جایی نشسته بودم که نمی شد برایتان عکس و احتمالاً فایل صوتی تهیه کنم تا موجبات انبساط خاطر شما هم فراهم شود،یکی دیگر از اساتید معتقد به ولایت پشت سرم نشسته بود!

at 6:28 PM

چه فکر می کردیم ،چه شد

حسابی منگ بودم این دو روز،واقعاً یکه خوردم ازنتایج.در ارقام چندان تفاوتی میان پیش بینی هایم با نتایج نبود اما...
توان تحلیل آن چه رخ داد،به راستی از عهده من خارج است اما خوب این چند کلام را بگویم دلم سبک شود:

صبح سر کار رفتن برایم سخت بود.نوشته های بچه های معین را هم خواندم،علی رغم نیش و کنایه ای که زدند که دست تحریمیان درد نکند،و یا اینکه مبارکشان باشد،به خود اجازه نمی دهم ناروایی نسبت دهم به ایشان.این ها زحمت کشیدند،بی مزد دویدند،نیرو جمع کردند،جلسه گذاشتند،به غیظ حرف زدند،التماس کردند ، و خطرات را به جان خریدند.(ای کاش من هم کاندیدایی داشتم که مورد قبول نظام هم بود،تا برایش چنین کنم)
خیلی سخت است باورش،خیلی ها حرف های عجیب غریب می زنند در مورد تقلب ،اما به گمان ام اگر نظام توانسته باشد چنین بسیج سراسری را برای نزدیک به 12میلیون رای(مجموع آرای هر سه کاندیدای رهبر)سازمان دهد،در ان صورت از دو حال خارج نیست؛یا ما زیادی بد بین بوده ایم به اینکه می شود با هیچ شرایطی مردم را بسیج کرد و یا معینی ها ان قدربا خوش خیالی به سعه صدر رهبری و پاک دلی جنتی دل بسته بودند که از خطری این چنینی ،بی سروصدا گذشتند.به هر حال معین سه روز فکر کرد و به انتخابات وارد شد ، تمام وعده هایی که برای بعد انتخاب شدن داده بود پیشکش ،فکر اینجایش را کرده بود؟آخر می گفتند معین با تیمی آمده که برنامه ریزی می کنند.باور کنید نمی خواهم دل رنج دیدهء فرهیختگانی که خودم مشتری پروپاقرص نوشته هایشان بوده ام را بیش ازین به ناخن نیش بخراشم،اما وقتی می بینم که الپر می گوید مثل اینکه باختیم،ازین که رجبعلی زاده می نویسد که به بیراهه رفتیم،دلم می گیرد که این ها ژست قبول شکست است ،یا واقعا باید منتظر تحلیلی در خور ،بعد از گذر ازین دوران پر تنش پس انتخابات(که من هم دچارش شده ام) را کشید.
پیام معین را بخوایند تا بیشتر غم من را درک کنید،این حرف ها از جنس استعفاهای مکرر معین است،اول کلی تشکر و ابراز خشوع،بعد حرف هایی مبهم در مورد آینده،و در نهایت جایی که باید بُرنده ترین باشد،یعنی ایستادگی جلوی هرگونه تضییع حق(معین قول اش را داده بود)،فقط حوالت دادن به خدا،معین اگر از حق خود می خواهد بگذرد مهم نیست،اما او نمی تواند تلاش این بچه هارا نادیده بگیرد،اگر تقلبی در کار است،موظف است که پیگری کند.این بود که می گفتم شخصیت رییس جمهور هم گاهی حرف اول و آخر را می زند ونه تیم او.
حرف نبوی کاملاً درست است که تحریمیان نیازمند مشروعیت هستند(به شکل اولی تمام مدعیان سیاست چنین نیازی دارند)،اما حرف این است که بسیاری از اوقات انتخابات نیک آهنگ را به عنوان نماینده کسانی که حاضر نبودند از ترس چکمه پوشان به خط امامی ها رای بدهند، را باهخا و در شکل خوب اش با سلطنت طلب ها یکی انگاشته شدند.قبلاً هم نوشتم که باید بفهمیم که رای دادن وظیفه نیست،تقریباً حرفی که دیهیمی زد«رای مشروط».
به خاطرم هست،در اینجا خواندم که پس از تایید صلاحیت معین نوشت :«انصراف معین از ادامه راه،اتنحار سیاسی ست.» خب حالا معلوم می شود که چقدر ناصحانه بوده این حرف.
هنور اما سبک نشده ام از رای عجیب مردم به کروبی،اگر «طرح بصیر» نبود ،لابد هاشمی باید جلوی کروبی می ایستاد درهفته آینده.این که مردم از اصلاح طلبان پیشرو روی گردان شوند یک حرفی ست و اینکه کروبی رای هارا مثل مغناطیس به خود جذب کند حکایتی ست دگر.بنشینیم فکر کنیم چرا این طور شد.حرف حسین را هم و حرف محمد جواد را به حساب ناراحتی شان می گذارم.هردو ازین که کیفیت رای معین به مراتب بهتر بوده(که قطعاً چنین است،همین که فرزانگانی چون این دو به او رای دادند) نتیجه ای گرفته اند که به نظرم درست نیست: حسین می گوید : «می توانیم بگوییم 3میلیون نفریم (آن موقع هنوز کل آرا شمارش نشده،از خودم) که طرفدار ....» به نظر من این طور نیست،بسیاری از کسانی که به معین متمایل شدند،بخش کوچکی از مدل اجرایی معین را قبول داشتند،اما این حرف کاملاً درست است که رای معین کیفی بوده است،در میان طرفداران هر کاندیدا می توانید بیابید کسانی را که با منطق خود برایتان توضیح دهند چرا به کاندیداشان رای داده اند(این رای کیفی ست،یعنی آگاهانه ست،یعنی متکی به فتوا نیست،یعنی با فلان بخشنامه بدست نیامده)اما درطرفداران هر شش کاندیدای دیگر کسانی که چنین خصوصیتی داشته باشند،به مراتب کمتر از معینیان بوده است.بچه های ستاد معین اغلب افرادی با ا ستدلال ،و از دید من فعال سیاسی به حساب می ایند.همه اینها دلیل نمی شود کل آرای معین را کیفی بدانیم،خیلی از کسانی که پشت معین ،ولو در روزهای آخر ایستادند(حقیقت جو،بهنود و نبوی(احتمالاً)) از همان استراتژی ترس استدلال کردند،یعنی حمایت شان «مشروط» بود،یعنی اتحادشان راهبردی و قابل شکستن فردای انتخابات بود.محمد جواد روح نیز می گوید که ما نباختیم چون این همه اتحاد کردیم،این منوط به آینده است،اینکه جبههء دموکراسی و حقوق بشر چقدر دوام بیاورد را باید نشست و منتظر بود

Wednesday, June 15 at 9:51 PM

آخرین نگاه به انتخابات

امروز آخرین تلاش ها برای تشویق مردم ، و با شدت کمتر به تنذیر مردم از انتخابات داده می شود تا در تاریخ ایران دیگر بار مردم با ترس و امید به پای صندوق مطالبه دموکراسی بروند.هاشمی هم چنان پیش تاز نظر سنجی هاست و تصور ائتلاف میان نامزد های اصولگرا بیش از پیش ناممکن می نماید.معین هم چنان تلاش می کند تا مردم را متقاعد کند «قادر» به عملی کردن وعده هایش است.کروبی و مهر علی زاده هم به خاک بازی مشغولند،دیگر ازین فرصت ها برای شان پیش نمی آید که ژست پرزیدنت بگیرند.
برای معین اوضاع اصلاً خوب نیست،به نظرم.به چند دلیل،شیوه های جواد تبلیغاتی هاشمی کار خود را کرده است.هاشمی باز نشان رگ خواب این ملت ساده انگار را به دست دارد،امروز «هاشمی دیگر سیر شده می خواهد به مردم برسد،بقیه بیایند بخور بخور شروع می کنند»،«هاشمی فهمیده دموکراسی لازم است»،«هاشمی از اول هم مخالف آقا بود» نقل هر مجلسی ست.(نیازی نیست بگویم چه قدر این ادعا ها نشان از انتظار منجی کشیدن ما می دهد)هاشمی خواهد آمد،اما هنوز معتقدم در دور دوم.تعداد افرادی که شرکت نخواهند کرد هنوز آن قدر هست که هاشمی را یک دور در انتظار صندلی داغ نگاه دارد.با هاشمی اما،بسیاری چبزها خواهد آمد،آن ها که خیال می کنند کنار هاشمی می شودبه پیشرفت مملکت کمک کرد،لازم نیست زیاد منتظر بمانند تا عکس این بشان اثبات شود.هاشمی یعنی تزویر،هاشمی یعنی باسمه ای شدن هر چیز(از سیاست تا فرهنگ) هاشمی یعنی فائزه.برای آنان هم که با استدلال های بالا به هاشمی رای می دهند،آرزوی دلاری صعودی،سد هایی پر آب،جیب هایی خالی و عصرانه هایی خنک آرزو می کنم تا آسوده سر کوچه چادر به سر بنشینند و غیبت همسایه ها را بکنند.
چهار مردان رهبری البته ، نه شد که بشود.منظورم این است که اگر آن ها یه کم واقع بین تر بودند،شکست حتمی خود را می دیدند، بلکه در جهت تخریب همدیگر کمی فعال تر می شدند،نشد اما،خوب عیب ندارد.همین که با جواد بازی های خالی باف،مزخرفات رضایی و بوی خوش احمدی نژاد مدتی تفریح کردیم کلی هم باید سپاس گذار باشیم از کسانی که تکلیف کرده بودند اینها شرکت کنند.اما لاریجانی واقعاً حضورش فحش بود.حتی نتوانستم یک دقیقه از برنامه هایش را نگاه کنم.
این روز ها می گذرد،سیاهی هم ایشاللاه به ذغال می ماند.
احتمالاًً تا شنبه از انتخابات نخواهم نوشت...

Tuesday, June 14 at 11:48 PM

از فیلم های جدید چه خبر

این هفته علی رغم مشغله فراوان فرصت دست داد تا دو فیلم عالی ببینم.
اولی نامش بود «ماریا، سرشار از برکت» کارگردان امریکایی اش داستانی روایت می کند از دختری 17 ساله به نام ماریا(مریم) که از فقر و فلاکت زندگی در سرزمین مادری اش کلمبیا،در طوفان زمان، تبدیل به قاطر(صفتی که به حاملین مواد مخدر می دهند) می شود.داستان علاوه بر رنگ قوی انسانی جاذبه های روایی اش را هم حفظ کرده،طوری که شما حرکت بعدی را نمی توانید حدس بزنید.اما اوج فیلم در پوستر فیلم است.آن را ببینید ، چه چیز را در خاطر زنده می کند؟

Image hosted by TinyPic.com

کارگردان جوان فیلم گزارشی ساخته از زندگی قاطر ها،که ظرافت های منحصر به فردی دارد.کسانی که با حمل چند صد گرم هرویین در بدن شان، سعی دارند خانه ای بخرند،و یا خانوادهء بی سرپرستی را اداره کنند.غافل اند که چند گرم از آن می تواند برای شان مرگ آور باشد.

Image hosted by TinyPic.com

قوت فیلم اما در مواجه آن ها با امریکا،سرزمین موعود است.به قدری ظریف به مسئله نگریسته که اگر مهاجر هستید نمی توانید اقرار کنید که همان حس را از سرزمین جدید نداشته اید.فیلم برندهء جایزه تماشاگران جشنوارهء«سان دنس» شده،نوش جان اش،دیدن اش را شدید توصیه می کنم.

Image hosted by TinyPic.com


دیگری، اسم اش «سرزمین فراوانی»ست. کارگردانی به شدت هنرباز دارد.کارنامه اش این را می گوید.داستان در فقیرترین نقاط نیو یورک رخ می دهد.زمان داستان دومین سالگرد سپتامیر 2001 است.یک بازنشستهء ارتش،که به دنبال«تروریست های بالقوه» می گردد،در شرایط بد روحی ،با خواهرزاده ای روبرو می شود که بعد سال ها سرگردانی در دنیا،از اورشلیم به این جا آمده.او که در ابتدا حسابی از مواجه با دختر احراز می کند،به دلیلی با دختر هم سفر می شود.دختر جوانی که شدیداً مسیحی ست،و صلح دوست با دایی به شدت وطن پرست و غوغا سالار

Image hosted by TinyPic.com

.این «اتفاق» که این دو را به هم ربط می دهد،پیش بینی نشده است،اما «لانا»(دختر جوان) از آن برای نزدیک شدن به دایی استفاده می کند.ارتباط دختر با یک مسلمان پاکستانی و مرگ ناگهانی اش،در حالیکه مورد تعقیب دایی بود و مشکوک به تروریست بودن،عامل همراهی این دواست.صحنه های فیلم تکان دهنده اند.تقریباً تا سکانس پایانی شما اثری از شهر شیک و همیشه بیدار نیویورک نمی بینید.تنها زندگی بی خانمان هایی ست که البته اصلاً با وجود حضور در اغلب پس زمینه ها در چشم نمی زنند.اوج این فیلم به نظرم صحنه پایانی روز سفرشان است.دایی که متوجه اوج بدبینی خود شده، تلفنی دریافت می کند که ا و را فقط بیشتر شرمنده می کند،او مستاصل به سمت کافهء فقیری می رود که سر درش تابلوی مسابقات اتوموبیل رانی دارد «خط پایان»
این فیلم را هم اگر از دست دهید،آن دنیا مسئول اش خودتانید!

at 10:35 PM

عبور از خاتمی،بازگشت به هاشمی

دیروز که از اتاق اساتید رد می شدم،به جزو هایی که با پست آمده بود به بیمارستان برخوردم با عنوان «عبور از بحران و آغاز فصل جدید» که توسط«جمعی از کارشناسان مستقل ایران» در زمستان 1383 تدارک دیده شده.کتابچه شابک هم دارد.
در کتاب به نکات جالبی برخوردم،با پیام هاشمی مبنی بر تصمیم به شرکت در انتخابات شروع می شود که تاریخ اش مربوط به 20 شهریور 84 است.(دقت کردید که تاریخ جلد سال 83 بود؟یعنی احتمالاً کتاب آپ دیت خود به خودی دارد!)
بعد مقدمه ای کوتاه که توضیح می دهد این گروه کارشناس با بررسی هاشمی را اصلح دانسته.
اینها را بخوانید:
.هاشمی: من از اینکه اینها(دانشجویان اصلاح طلب) در زندان هستند،مثل شما غصه دارم.این هایی که شما اسم بردید،همه آنها را دوست دارم.منتهی من صحیح نمی دانم در موقعیتی که هستم،با داگاه یا مسئولان قانونی کسور که دارند کار می کنند،دعوا کنم.(مصاحبه مطبوعاتی 29/2/78) توضیح:آن زمان هاشمی رئیس مجمع تشخیص بود.جایی که محل حل اختلاف بازوی قضایی –شرعی نظام با باقیماندهء جمهوریت نظام یعنی مجلس است.دانشجویان به دلیل اعتراض به عملکرد در سایه نهاد ها به زندان افتادند،اما هاشمی حتی در آن جایگاه هم نمی توانست حمایت کند.آیا اگر او رئیس جمهور شود می تواند؟
.شما به سال های اول برگردید.در مجلس ببینید.من با جناحهای مختلفی که در مجلس بودند،چه کار کی کردم؟من رئیس مجلس بودم،اما حمایتم از دولت به گونه ای بود که بعضی از نماینده ها مرا وکیل الدوله خطاب می کردند.یکی از نماینده ها گفت:خوب است شما بجای رئیس مجلس رئیس دولت باشید.(ایضاً) توضیح: نفرین آن نماینده که کارگر افتاد،هاشمی بعد از به کرسی نشاندن رهبر انقلاب(رجوع کنید به خاطرات اش) با طیب خاطر به ریاست جمهوری که کرسی اش خالی شده بود تکیه زد.اما می خواهم بگویم،ایشان گمان می کنند هر کس وکیل شد باید با تمام قوا با دولت دشمنی کند،که اگر ایشان نوکر در بست دولت بوده اند،لابد کلی به دین ملت به ایشان افزوده شده.این عبارت وکیل الدوله را ولی انصافاً خوب آمده
.روزی اما فرمودند:«اگر امریکا آدم بشود،ما می توانیم رابطه داشته باشیم»من روی این حرف اما تفسیری گذاشتم و گفتم،آدم شدن آمریکا این است که بپذیرد که در شرایط مساوی و احترام متقابل و بدون افکار استعماری با هم زندگی کنیم.....البته آن حرف را من خودم زدم.حرف رهبری نبود....(ایضاً) توضیح : هاشمی در هر جایگاهی که بوده برای خودش کار می کرده،به حرف(یا فریاد) رهبری هم کاری ندارد که امریکا را چه خطاب می کند،این یک نکتهء مثبت است.به علاوه امامی که هاشمی به پیروی اش افتخار می کند،لازم بوده که هر حرف اش رویش تفسیر و احیاناً زیر نویس گذاشته شود.
.جمعیت 3.2 درصد رشد داشته سالانه که ما به کمتر از1.5 برگرداندیم....کنترل جمعیت ،اقتصاد و نسل های آینده ما را نجات می دهد.(ایضاً) توضیح: هاشمی طوری حرف می زند که انگار با فرموده«پیر جماران» که ارتش بیست میلیونی طلب می کرد مخالف بوده.به علاوه هاشمی چیزی که سال ها از نظر مراجع شیعه حرام بود(کنترل موالید) ، چیزی که امام آن را مربوط به خر(اقتصاد) و افرادی که دل رهبری را مرتبط در 8 سال گذشته به درد آوردند(آینده گان) را نجات بخش می داند.اگر این حرف هاشمی ست پس اپوزیسیون باید چه بگوید؟
.به نقل از کتاب چه:قدرت انحصاری فساد آور است.لمروز نشانه هایی از حرکت خطرناک «عبور از رهبری» دیده می شود. توضیح: معلوم نشد بلاخره مخالفت با قدرت مطلقه(معادل انحصاری) بد است یا عبور از ولایت(معادل رهبری)(به جان عزیزتان این عین جمله است.من چه کار کنم که یک عده برای رای دست به هر عمل شنیعی می زنند؟)
.در ادامه همان تیتر آمده: اکنون غیر از قوه مجریه ،ما بقی حوزه های قدرت در اختیار یک جناح است.سپردن قوه مجریه به این جناح خطرات بسیاری را در پی دارد و آن پدیدهء «عبور از رهبری» است.همان موجی که در 2خردادبا عنوان عبور از خاتمی شکل گرفت.....قطعاً در جناح اصولگرا شکل خواهد گرفت. توضیح: گوشی دستتان آمد،هاشمی می خواهد جلوی واقعه ای بیاستد که تمام این 8 سال اصلاح طلبان سعی در انجام اش داشتند(والبته نتوانستند)
.هاشمی : خود فضای سازندگی سرمایه جذب می کند...اگر جریان سازندگی متوقف بشود،این نیروهایی که دارند در سازندگی کار می کنند،کجا بروند؟ (رجوع به بالا) توضیح نمی خواهد ،لابد می روند کانادا سرمایه گذاری می کنند یا از 15 میلیون دلار مشاوره نفتی نان بخور نمیری خواهند داشت
.من همه سال های پس از انقلاب را افتخار آمیز می دانم.نه اینکه بی عیب باشد.به هر حال کاری به این وسعت و بزرگی حتماً عیوبی دارد... قضاوت من این است که جزو بهترین دوره های تاریخ ایران است... (ایضاً) توضیح : هاشمی به قول خودش تنها کاندیدایی ست که از گفتن وطن اسلامی در تبلیغات اش نمی هراسد.چون این مفهوم کنایی در فرهنگ هر کاندیدا یک معنی می دهد،در تنها جایی که معنی اش قطعاً اسلام نیست،در کلام هاشمی ست.به علاوه روشن نیست هاشمی چرا این سال ها را افتخار آمیز می داند،او به جنگ افتخار می کند،اعدام های پاییز 67 و یا اینکه قتل های زنجیره ای.شاید هم به قول حاج آقا،وسعت کار،عیوب را می پوشاند.
.جزو آروزهای من است که ایرانیهای مقیم خارج برگردند...موجی شروع شده بود عدهء زیادی هم امدند.ولی کسانی کارشکنی می کردند...(ایضاً) توضیح: موتورِ سوزان قتل های زنجیره ای دلیل خاموش شدن اش،تحقیقات رئیس جمهور وقت نبود،«مادهء خام اش»(روشن فکر) کمیاب شده بود،هاشمی به همین دلیل چنین آرزویی دارد

این از کتاب چه،حالا فراز هایی از برنامهء حیدری شبکه دو با هاشمی برایتان فراز هایی بگویم:
هاشمی تاکید دارد که ایران را برخلاف دیگر کاندیدا ها اسلامی خطاب کند،این بهترین روش تضمین رای سنتی هاست.
هاشمی رابطه با دنیای پیشرفته را مطرح می کند،مگر ما خودمان با این همه« سازندگی» پیشرفته به حساب نمی آییم؟
کشاورزی مهم ترین برنامهء دولت آینده من خواهد بود،هاشمی که لحظاتی حسنی شده،با سئوال بعدی از مواضع خوذ عقب می نشیند: میان صنعت و کشاورزی کدام را انتخاب می کنید؟
روستاییان و عشایر می بایست مورد تفقد دولت من قرار گیرند،هاشمی از آلوده ترین آب دوران انتخابات ماهی گیری می کند.
این قسمت را با حفظ «عفت» کلام بخوانید:دادن قسطی به کسانی که قدرت خرید ندارند در مسکن... به من چه خودش گفت
مژده سازندگی قسمت دوم وارد می شود،هاشمی پرده از فاز دوم نمایش اش بر می دارد.پیش بینی کنید قسمت سوم این تریلوژی کی روی پرده می آید
خانوادهء شهدا،برای هاشمی همه چیز است.به همین دلیل هم یکی از همین اعضا خانواده می خواست او را در نماز جمعه ترور کند

کوتاه کنم سخن را،امیدوارم کسانی که به هاشمی رای می دهند ،این ها را مد نظر داشته باشند.البته من از دیگر دروغ های شاخ دار مثل چشم اتنظار بودن یک و نیم میلیارد (این رقم جعلی یک میلیارد را خوشبختانه هم چنان اپ دیت می کنند و استفاده می کنند) مسلمان و بسیاری مستضعفان در جهان، برای به ثمر رسیدن انقلاب(بابا چشمان شان خشک شد)می گذرم.

Sunday, June 12 at 5:02 PM

غول تبلیغات



چی بنویسم به عنوان شرح؟

Friday, June 10 at 11:45 PM

به نظرم......

با دو چیز در مصاحبه میردامادی مخالفم:
.اینکه او می گوید علی رغم همکاری در مسئله افغانستان و عراق ما امتیاز نگرفتیم واقعاً پذیرفتنی نیست.مگر اینکه منظور اش مشارکتی ها باشد.نظام بیش ازین نمی توانست در مشئله افغانستان منتفع شود(نکند او امتیاز را برقراری نظام ولایی در آن کشور می داند؟) دشمن درجه یک شیعیان در افغانستان به اشارهء ماشین مخوف نظامی امریکا نیست و نابود شد.لابدالبته برادران این را تعبیر به ایات که اشاره به «به درستی که باطل نابودشدنی ست» دارند.و گرنه کیست که نداند اگر طالبان روزی شرایط را مساعد می دید،بدون تردید عراق دوم برای ایران می شد(البته آن روز خیلی دور از ذهن بود،نظام تضعیف شده بود ولی بدون نظیر کمکی که غرب در حمله شهریور 59 در اختیار عراق گذاشت،حمله با شیعیان رافضی ایران برای آن ها خواب و خیال می بود). تاکید می کنم،و احتمالاً هاشمی رفسنجانی هم غیر مستقیم اشاره کرده بود که ما (احتمالاً فقط خودشان منظور بوده و نه ایران) در همکاری با امریکا در افغانستان سود برده ایم.در عراق هم داستان کمابیش همان بود،شاید انفجار حرم علی و مرگ حکیم آخرین شلوغ کاری نظام نبود،اما بلاخره خیلی از کار ها هم دنبال نشد،دیگر هیچ خبرنگار صدا و سیمایی با ابزار مشکوک سر از زندان های امریکا در نیاورد.البته قبول دارم که «ما» نبودیم که امتیاز گرفتیم،اما این داستان همیشگی ماست که از جیب ملت برای عده ای خرج می کنند.
.اینکه او خیلی سرسری از مسئلهء مهمی مثل راه اندازی صدا و سیما برای دولت(مگر صدا و سیما دولتی نیست؟) رد می شود،شاید برای حامیان خیلی خوشایند باشد،اما برای من دو معنی احتمالی دارد:
اول اینکه آن ها خوب می دانند که سران جمهوری اسلامی چنین اجازه ای نخواهند داد و می خواهد رفع تکلیف کند که بعداً بگوید «کردیم و نشد»
دوم اینکه او این احتمال را می دهد که با چانه زنی پشت پرده که تبدیل به سنت اصلاح طلبان شده،بتوانند چنین اجازه ای را بگیرند که این خود دو اشکال دارد:اول اینکه من مخالف هرگونه پرده ای از هر نوع هستم ومعتقدم اگر این پرده های کذایی نبود امروز جمع بسیار بزرگتری از اصلاحات پشتیبانی می کردند.مثال واضح این پرده ها را می توانید در سخنان میردامادی بیابید:او سخن از 230 نماینده ای می زند که به اسم اصلاح به مجلس رفتند،اما حتی نشد از میان شان 194 تا را وادار به امضاء درخواست رفراندوم کرد،لابد ان ها منظورشان از اصلاح ،چهره نظام بوده و یا می خواستند ریش مسئولین را اصلاح کنند.این موضوع سال ها بعد از وقوع اش مطرح می شود،که دیگر اثر معجزه آسایش را در همان موقع در صورت مطرح کردن از دست داده،و هم دیگر نوش دارو بعد مرگ سهراب است.
دوم اینکه دوستان راه داشتن تلویزیون ار قانون اساسی می گذرد؛قانون اساسی جدا از بند های مسخره اش،به موجب اصل 175 اش،اختیار«انتصاب» ریاست صدا و سیما را در اختیار رهبری می داند،لابد رهبری هم در صورت تاسیس سیمای اصلاح طلبان،مهاجرانی را رییس می کند؟ تصور من این است که اصلاح طلبان اگر هم می خواهند سیما داشته باشند،راهش دائمی کردن حق است.نه مثل تمام چیزهای دیگری که خلق کردند وابسته به حضور فیزیکی شان در قدرت باشد.

at 11:41 PM

علیک سلام دکتر


این هم از دکتر محترم ما ،اما ما که نفهمیدیم بلاخره خلبان کیه؟

Thursday, June 9 at 1:37 PM

جام را سر کشیدیم،تا آخرش

(تیتر اقتباسی از «تماشاگران»از موفق ترین هفته نامه های دوران اصلاحات است.تیتر اصلی روز قبل بازی با بحرین همراه عکسی از دایی روی جلد هفته نامه بود)
اینم از حضور درجامی که یک سوم جمعیت زمین فینال اش را تماشا خواهند کرد.ایران در این دوره استحقاق صعود داشت و به طرز معجزه آسایی صعود هم کرد(خود صعود معجزه آسا نبود،اینکه ما لیاقت داشته باشیم و صعود هم بکنیم عجیب بود).
همان طور که در پست قبلی نوشتم مثل 8 سال پیش به تخیل بازی مان مقابل حریفان قدر ،و کسب نتیجه ابرومندانه خواهیم پرداخت.
رییس جمهور هم نشان داد که خیلی هم از ترک این صندلی خوشحال نیست،او کاری را کرد که در تاریخ ایران بی سابقه بود،حضور شخص اول اجرایی مملکت در یک بازی فوتبال.باز هم ،مثل دفعات قبل ازو تشکر کنیم(پیرمردی در شلوغی دیشب ،سرش را داخل ماشین آورده بود و می گفت دیگه نگید خاتمی هیچ کاری نکردا!اگه او نبود شما الان این قدر راحت با دوستان دخترتان شادی نمی کردید.من فقط توانستم بگویم:ما گفقتیم؟)
دیشب بعد بازی ،دو نکته بی نهایت بامزه دیدم:
.یکی اینکه زنده باد لاریغامی و سیمایش(نه صورتش).باورتان می شد در بعد پیروزی ایران ،تصاویر ورزشگاه،هرچقدر سانسور شده پخش شود؟و یا اینکه در کلیپ استریپ کمیکی همه اهالی فوتبال را دست بیاندازند؟از همه مهم تر آهنگ راک پخش کنند که خواننده به زبان انگلیسی نسبتاً بدون لهجه فارسی بخواند؟دست آخر باورتان می شد،پیغام رهبر را 3 دفعه برایتان دیکته کنند و پشت بند اش هرچه رهبر رویش نشده بود در پیغام بگوید در پیام رییس صدا و سیما (می توانید ارتباط او را با پیروزی تیم فوتبال پیدا کنید؟)بشنوید(ضرغامی افاضه فرمودند دشمن از هرچه که ملت را خوشحال کند ناراضی ست.بیست بار دیگه هم دشمن دشمن کرد تا ما مطمئن شیم،دشمن،نیروی انتظامی و قاضی مرتضوی و خیلی از سران جمهوری اسلامی اند.)
.دیگه اینکه،حضور ایران در جام جهانی قطعی بود،حتی معجزه هم جلودارمان نبود پس طبیعی بود که ما خیلی هیجان زده نشویم.اما خب شادی خیابانی جای خود دارد،با مزه بود که من هیچ علاقه ای به شرکت نداشتم ولی کلی چیز جالب اونجا دیدم.دوربین فلاش دار همراهم نبود وگرنه کلی عکس برایتان اینجا حاضر می بود.اما جالب بود که ملت حتی از تر کردن لب در انظار عمومی هم ابا نداشتند،برای لحظاتی باورت می شد ایران نیستی.از آن جالب تر خوی ایرانی هاست،یک بازدارندهء درونی داریم که دوست داریم خیلی کارها را در دایره ممنوع از نظر عرف نگه داریم،روابط نا مشروع شراب خواری و شادی بی قید،اما هر از گاهی خودمان این ها را می شکنیم،تا مزه قانون شکنی را بچشیم لابد.و با مزه اینکه وقتی می بینیم از ممنوع نبود این ها هم کسی آسیبی نمی بیند،ولی دوباره آن ها ممنوع می شوند.احتمالاً ما مبتلا به سندروم قانون شکنی حاد و گذرا هستیم که بدون درمان هم علاج می یابد و در اصطلاح طب،نیازمند درمان اختصاصی نیست،فقط اشکال اینجاست که ماموران انتظامی این را نمی دانند و به زور به درمان می پرداختند.دیشب اما داستان دیگری بود،پلیس راهنمایی دیگر به فکر حال گیری از کسانی که شادی می کردند نبود،و بی تبعیض قانون آمد و شد را اجرا می کرد.من هم که تا 12 در خیابان بودم خودم گشت ویژه و ازین کوفت و زهر مار ها ندیدم،بقیه هم که دیرتر برگشتند ندیده بودند.
خلاصه اش که دیشب جام را به سلامتی همه طرفداران فوتبال لاجرعه نوشیدیم.

Wednesday, June 8 at 3:21 PM

امروز با خاتمی از آزادی تا جام جهانی

دو روز پیش بود که در ماشین اخبار رادیو را شنیدم که می گفت پرزیدنت بلاخره رضایت داد که برای تقویت روحیه و همراهی با شادی مردم در احتمالاً اخرین دیدار رسمی ایران در مرحله مقدماتی شرکت کند.
به گواهی ابطحی خاتمی فوتبالی ست ولی در جام قبل،هرچه مطبوعات التماس کردند وقعی ننهاد ،وشاید شورای تامین با حضور اش در استادیوم مخالف بود،آن روزها گرچه خاتمی سال 77نبود ولی هنوز می توانست ورزشگاهی را به حرکت در آورد.به نظرم امروز دیگر شیر بی یال و کوپالی شده برای شورای تامین که دیگر «گیر»نداده اند.
این موقعیت برای برادران ارزشی مثل قالیباف و رضایی و کاندیداهای بی ارزشی مثل مهر علیزاده می توانست تمرین دست تکان دادن برای «جمهور» باشد.اما ان ها به خوبی می دانند که در قوارهء خاتمی نیستند،پس به ورزشگاه نخواهند آمد.خلاصه امیدوارم ماهم در کارنوال ورزش جهانی در آلمان باشیم،امشب البته.عزیزی زنگ زد و دعوت کرد که به ستاد معین برویم ،می گفت:«دختر و پسر جمعند.بعد اش هم شام هست،ولی با قطعی شدن صعود قرار از 100تا ماشینی که بچه ها خواهند آورد،به عنوان یک ردیف تبلیغاتی معین استفاده کنند.»می گفت ماشین ها را بزک خواهند کرد،کمی دنبال روش های هاشمی دویدن به نظرم جواد آمد.اما دلیل عدم شرکت من ،گرفتاری فوق العده ام و قول برای حضور در جایی دیگر بود،اگر رفتید ما راهم از دعای خود محروم نکنی

Tuesday, June 7 at 11:01 PM

هاشمی،رئیس جمهوری برای تمام فصول

اوضاع به نفع هاشمی به شدت رو به تغییر است:
.قالیباف و شرکاء،دانسته یا نادانسته با حمله به ستاد های رنگارنگ این پیرمرد تنگ دست،که مملو از جوانان و کسانی ست که (همان طور که قبلاً نوشتم،به دلیل تحلیل های سطحی از اجتماع) برایشان صرف حملهء امثال سعید عسگر دلیلی برای ضد حزب اللهی بودن کاندیدا تلقی می شود،مطمئن باشید،این کار فقط حامیان رفسنجانی را زیاد خواهد کرد(مانند انچه امیر فرشاد ابراهیمی برای خاتمی می کرد)،شاید این جوانان بترسند و دیگر دم ستاد هاشمی را پاتوق نکنند، ولی پای صندوق حتی دست رهبری هم به ایشان نمی رسد.
اگر هم آمار مشارکت در هفته های اخیر بالا رفته باشد،دست کم به نظر من به شکل مساوی بین هاشمی و معین تقسیم شده است.
.نوکیسه گانی که هاشمی با رانت بی حساب و کتاب دولت اش به بدنه طبقهء متوسط اجتماعی تزریق کرد،دارند کار خودشان را می کنند:انواع و اقسام واحد های مسکونی بالای شهر رسماً با نصب پوستر پشت شیشه خانه هاشان به استقبال سردار سازندگی رفته اند.اما مهم تر این است که هاشمی قلب ایشان را فتح کرده،بدون نصب پوستر در آن.
.اینکه هاشمی این قدر در حد فاصل جردن تا الهیه برایش ستاد تشکیل شده(خودش که بیچاره پولی در بساط ندارد) نشان از هوش مندی اش دارد،هاشمی می داند اگر قشر پایین شهر تهران که به تنهایی بین 3 تا 5 میلیون نفر(و احتمالاً 2 تا 3 میلیون رای دهنده بالقوه،که خیلی هاشان رای دهنده حرفه ای یند) را جذب کند بخش بزرگی از راه را تا کرسی هوس انگیز(شما به همراه متن آهنگ شهره را زمزمه کنید) ریاست رفته است،اما او ابله نیست که مثل احمدی نژاد سوار اتوبوس شود و آنجا برایشان سخنرانی کند.او بهتر از هر کسی می دانست حضور فیزیکی اش تا چه حد مشکل بر انگیز است که به دلیل«نبود امکانات مالی» عطای سفر های تکراری و توخالی تبلیغاتی به شهرستان ها را به لقایش بخشید و در تهران هم حساب شده و کنترل شده با مردم تماس برقرار می کند.به همین خاطر نقطه ضعف بزرگ این تودهء« رای زا » (پایین شهر) را هدف گرفته: مُد روز،حمایت از هاشمی مثل مُد روز شده،این برای اقشار پایینی بسیار قابل پذیرش است،چون عرف طبقات بالا تر تبدیل به بستهء رفتار اجتماعی به شکل فرآوری شده در اختیارشان قرار می گیرد و نیاز به تحلیل عُقلایی ندارد(چیزی که این افراد عموماً به دلیل نداشتن تجربه در آن ازش گریزان اند)،آن ها را به طبقهء بالا نزدیک تر نشان می دهد(در جوامع خودشان) و از همه مهم تر برای ایشان(و شاید برای خیلی های دیگر) مخالفت با هاشمی در مجلس ششم،جنبهء اخذ حال به سبک سرکوچه خِفت کردن داشت،نه تباین مبانی سیاسی اخلاقی با ایشان.هاشمی برای آنها فراوانی کالا و شیک شدن شهر (به خصوص تهران) و کاهش بیکاری بود(هرچند بیکاری پنهان بسیار زیاد شد).حالا که مُد هم هست چرا که نه،خوش آمدی سردار.(در صحبت یکی از ایشان شنیدم:هاشمی می آید،پس چرا ما خومان رای بش ندیم؟!؟!)
.امثال قالیباف،سپر بلای هاشمی شده اند،قالیباف دستور قتل مستقیم نداده (اقلاً ما نمی توانیم اثبات کنیم)ولی 10 برابر هاشمی در مواجه با مردم مورد سئوال قرار می گیرد.
.مخالفت سپاهیان و محافظه کاران را با هاشمی دست کم نگیرید،به نظرم هنوز ملت این ظرفیت را دارند که از بغض «علی» حب معاویه را به دل بگیرند.این مردمی که من دیدم «ساعت دموکراسی شان»(یادم رفته این استعاره راکجا دیده ام،صاحب اش این فراموشی را به من ببخشاید) را برخلاف راست گرایان تنظیم می کنند،یعنی جایی که هاشمی ایستاده نه معین(معین هیچ سابقه درخشانی در پنجه در پنجه شدن با راست گرایان ندارد،حتی تخمین مردم هم از «زور» معین ان قدر نیست که امیدی به پایداری اش جلوی انها داشته باشند،دقت کنید این تخمین مردم است که می تواند صحیح نباشد و حتی اگر فرصت باشد می توان ان را به نفع معین تغییر داد).
.در حالیکه ادعای مصاحبه با فاکس نیوز برای قالیباف تبدیل به رسوایی و خوراک بی نهایت مناسب نبوی می شود،نویسندگان آن سوی آب،یکی پس از دیگری خریده می شوند(لابد دلشان به تیر غیب گرفتار چهرهء سردار می شود) و مثل خودکار هوشمند و تملق سرخود، از «شخصیت تاثیر گذار و قابل اعتماد » می نویسند.این شاید احساس دقیق حاکمان ایشان نباشد(که من عقیده دارم هست) اما افکار عمومی را برای پذیرش او به عنوان «رییس جمهور یک حکومت نسبتاً دموکراتیک» در آن جا آماده می کند. اما می خواستم چیزی که در ذهنم است را مطرح کنم
،به نظرم،حاکمان غرب به هاشمی همان نظری را دارند که به تمام سران کشور های تازه استقلال یافته داشتند،عسگر آقایف را که مردی در آن زمان بی رقیب در میانه روی بود،از طرف وزیر خارجه وقت کولین پاول به «رهبر دموکراسی نوپا» مفتخر کردند، اما با آغاز انقلاب رنگین،حتی زنگ تلفن اش را برای درخواست پناهندگی جواب ندادند.و یا شواردنادزه و و علیف (اگر زنده می ماند)و خیلی های دیگر.از نظر آنها،این مرحله از دموکراتیزاسیون تنها بر دوش هاشمی پیش خواهد رفت،کسی که از جنس سیستم است،اعتماد رهبران پشت پرده را در اختیار دارد، ترقی خواه است،قدرت سیاسی را در اختیار دارد و مهم تر از همه قابل پیش بینی ست.حالا اگر فرض من درست باشد،حدس بزنید هاشمی برای اینکه دستمال حیض نشود چه نقشه ای دارد؟(اگر زبانم لال عمرشان کفاف ندهد که هیچ،به قول سعدی .. طوطی جانم به طمع پسته آمد و در لبان شکر ات اوفتاد)
.مهم تر از همه شاید با رشد معجزه آسای هاشمی در نظر سنجی ها(نگاه کنید به نظر سنجی های سال قبل و امسال) و با عنایت به خطر «قابل ملاحظه» خارجی که نظام را تهدید می کند،رهبران نظام را مجبور کند که به مصالحه با هاشمی دوباره فکر کنند،آن ها این کار را تا قطعی شدن حضور وی بر کرسی ریاست جمهوری نمی کنند(هیچ کدام از کاندیدا های راست برای او کنار نخواهند رفت مگر محسن رضایی که به نوعی نُخودی به حساب می آید)، یعنی دلیلی ندارند که چنین بکنند،اگر هاشمی بیاید،با شعار مخالفت نمی آید،او برای مصالحه به خاطر «منافع نظام» و حفظ اش می آید.معنی تحت الفظی اش می شود:وزارت اطلاعات مال شما،بازرگانی و صنایع و خارجه مال من،پرونده اتمی را هم فکری کنیم و حل می کنیم،گور بابای مطبوعات آزاد.اما مهم این جاست که هاشمی تا صندلی ریاست را خودش فوت آب است،سهل است،ان طور که گفتم،حضور اقتدارگرایان در ستاد اش باعث پراندن بچه خوش تیپ ها از انجا می شود.بعد از آن است که شاید دوباره با فرمول «حفظ نظام» دشمنان خونی پیشین سر یک سفره(ببخشید شما بخوانید میز) بنشینند.
خلاصه آن که بد روز هایی برای امثال من در پیش است.


پس نویس:عکس هایم را که در متن با نام کاندیدا ها لینک داده ام، از تبلیغات ببینید،به نظرم برای کسی که هیچ از عکاسی نمی داند و در حال رانندگی! گرفته بد نباشد(عکس پوستر قالیباف را با دقت تر نگاه کنید،این ها مثل غضنفر مرتب باید بشان دروازه خودی نشان داده شود!)

at 11:00 PM

من تحریم نمی کنم

این را بخوانید ؛آقای محمدی که پیش ازین نوشته بودم نوشته هایش را می پسندم و ان را نزدیک به حقیقت می بینم،حالا به نظرم کمی تند رفته که می گوید :«تحریم تحصیل حاصل است».نه اینکه موافق تحریم باشم،اصلاً شایسته نمی بینم با ادبیات بعضا سبک بعضی خارج نشینان امت همیشه در صحنه را دعوت به چیزی بکنم.گمان من این است که مادامی که شما می پذیرید که در «جامعه»ای زندگی کنید باید عواقب تصمیمی که توسط جمع گرفته می شود را نیز بپذیرید.همان طور که شما اگر در ایالات متحده باشید،و کشور مادری تان تهدیدشود(مثل وضعی که ایرانیان در آن جا دارند)حق ندارید مثلا با این بهانه ، به القاعده کمک کنید تا اهداف امریکایی را هدف قرار دهد.شما پذیرفته اید که به آرمان جمع احترام بگذارید؛این البته هیچ ربطی به حق قانونی شما برای انتقاد و مخالفت با جمع ندارد.
آقای محمدی در توصیف فایده گرایانه تحریم آن را بدون دست آورد ارزیابی می کند،اما به نظرم هیچ کس نمی تواند در مورد فواید قطعی و یا حتی در مورد تمام فواید تحریم نظری بدهد چون :
.تحریم تا به حال به عنوان یک حربه برای دست یابی به حقوق شهروندی،حداقل درعمر نظام جمهوری اسلامی امتحان نشده
.کسانی که عدم شرکت 35% واجدین شرایط را در انتخابات مجلس هفتم ،تحریم می دانند،بی انصافی می کنند.بهنود چندی پیش در مقاله ای نوشت که کل کسانی که رای می دهند(تصور می کنم جز رفراندوم ها،حضور 85% واجدین شرایط به معنای کل مردم است.چون اصولا آمار ها اشکال دارد،یا عده ای به دلیل عدم دسترسی به صندوق و هزا ردلیل دیگر شرکت نمی کنند.پس فکر کی کنم باید همیشه یک رقم فرضی در ذهن به عنوان کسانی که شرکت می کنند و نه واجدین شرایط ،داشت تا پیش بینی ها به واقعیت نزدیک شود) 35% حتماً رای می دهند و احتمالا به نامزد محافظه کاران را ی خواهند داد.الباقی 50% باقی مانده نیمی طرف دار تحریم بلاشرط اند و نیمی طرف دار اصلاح طلبی مدل اسلامی.می گفت اگر یکی از دو گروه دیگری را متقاعد به اتحاد کند،مهم نیست روی کدام گزینه،می توان گروه 35% را کنار زد(بماند که آنها کنار برو نیستند).البته او معتقد بود که با توجه به زمان اندک(وقت نگارش مقاله فروردین بود) چنین اتحادی دور از دسترس است.خوب ظاهراً پیش بینی مسعودخان در این مورد درست بوده.می خواهم بگویم که ما اصلاً به صورت دادن تحریم نزدیک هم نیستیم،برداشت من از تحریم ،عدم مشارکت اکثریت مردم است
.تحریمی ها ،که طیف وسیعی از شلوغ کاران و کارناوالیست های مثلا چپ خارج نشین تا اکبر گنجی به عنوان سقف تحول خواهی درون ایران، را در خود دارند و این کم لطفی ست که مثلا پاسخ فراخوان تحریم گنجی را از استدلال های سلطنت طلب های بیرون ایران استخراج کنیم،چیزی که به فراوانی دیده ام.در اغلب مقالات «برای» انتخابات(به نفع انتخابات)اغلب سعی می شود که کمیت دلایل بالا برود نه کیفیت شان،به همین دلیل گاه استدلال های سلطنت طلب ها در پاسخ به مثلا زید آبادی نقد می شود.در این مدت من فقط یکی این جا ویکی در شرق به قلم تاج زاده دیدم که با منطق گنجی را نقد کرده بودند.بقیه به حرف گنجی که گفته بود بی رحمانه نظرات ام را نقد کنید کمی بی توجه بوده اند لابد.
.تحریمی ها(معقول هایشان را می گویم)،اطمینان دارند که با طلاق گرفتن اصلاح طلبان از قدرت،آنها می توانند برای آینده شان برنامه های وسیع ،از حضور گسترده در بطن جامعه تا سازمان دهی حزب شان را انجام دهند.نداشتن مسئولیت همان طور که در پایان دههء اول زندگی نظام باعث تقویت فکری نظری ایشان شد(از جوانان تند روی اشغال گر یک سفارت خارجی ،دیپلمات هایی ساخت که روابط خارجی ایران را به نظرم زیر و زبر کردند) امروز هم احتمالاً می تواند باعث پیشبرد قدم دیگری در تبدیل ایشان به یک حزب سیاسی واقعی و ارتقای شان از «یک جریان سیاسی درون حاکمیت» شود.یگانه پاسخ به این پیشنهاد را تاج زاده داد که توسط احمد فعال به «اصالت بخشیدن به قدرت به سبک ماکیاولی» تعبیر شد.تاج زاده اینگونه بحث می کرد که غیابشان در بدنه قدرت باعث نابودی نهاد های مدنی می شود که به زحمت ایشان تولید شده.من اما فکر می کنم،اولاً انچه انها افریدند ،نهاد اجتماعی نیست،شعبه های نمایندگی حاکمیت است که از خود حاکمیت به مردم نزدیک تر است ،اما راه درازی تا عرصه اجتماع دارد.دوماً تا مردم به ضرورت نهاد های اجتماعی پی نبرند،مثل آوردن ماشین برای ملتی ست که هنوز با درشکه سواری مشکل دارند،این همان بحث قدیمی مدرنیزه شدن و مدرن شدن است.مردمی که هنوز داشتن حسینیه را به بنیاد خیریه و عام المنفعه ترجیح می دهند،حتم دارم هیچ وقت به نهاد های اجتماعی به عنوان یک ابزار شناخته شده و کلاسیک استیفای حقوق مدنی نمی نگرند.نهاد های اجتماعی بنا به درک ضرورت شکل می گیرند نه به سفارش اصلاح طلبان
.هدف از تحریم ،اصلاً به نظر متفکران اش ، این نیست که از نظام حاکم مشروعیت زدایی شود.کوس رسوایی جمهوری اسلامی به نظر من با افشای قتل های زنجیره ای زده شد.مردم ما پر توقع و مادی گرا هستند(نگاه کنید به شعار های نامزد هایی که اجازه دادن شعارهای سیاسی ندارند)اما برای من هم عجیب بود که تایید رسمی قتل ها و عذر خواهی خاتمی،چه تاثیر شگرفی در تقدس زدایی از چهره رژیم داشت(این از آن کار هایی ست که به خاطر اش همیشه از خاتمی به احترام یاد خواهم کرد).اینکه طرف داران مشارکت در انتخابات ،چنین دلیلی را برای تحریم ناکافی می دانند،کاملاً به جاست،اما ناشی ازین است که سخن خارج نشینان را برای تحریم معیار همهء انها می دانند
.تحریم،از نظر پیشنهاد کنندگان داخلی اش، اولین گام برای ساکت کردن نظامی ست که خود را پشت قبالهء مردم می داند.تحریم از نظر ایشان پایان کار ما با انتخابات نیست.آغازی ست برای اینکه در کشور همیشه انتخابات باشد(نقل از ابطحی)یعنی سران نظام باید همیشه در این حالت خوف و رجاء(که اگر به سادسیت بودن متهم نکنید،من از آن لذت می برم) از ارادهء جمع باشند.یعنی شما باور می کنید که فراخوان گنجی به تحریم معنی اش شرکت نکردن در هیچ انتخاباتی ست؟
خلاصه اینکه به نظر من،اهداف تحریم قطعیت ندارد،اما به شرط عملی شدن(اتحاد 50%)،دست آوردی ارزشمند تر از چانه زنی 4سالهء معین(انچه وعده اش را داده) دارد.احتمالاً مثل دوم خرداد برای نیرو های تحول خواه عمل می کند: رهبری را هم تحول خواه می کند(به ظاهر).به احتمال بسیار زیاد شوکی به محافظه کاران و تند رو های سپاهی مانند آنچه دوم خرداد وارد کرد می کند.شاید حتی دیدگاه حکومت های دنیا را نسبت به معامله با نظام عوض کند،و تقریباً حتماً نگاه مردم دنیا را(مانند دوم خرداد) به سوی مردمی که بزرگ ترین درد شان در خارج از کشور ناشناخته بودن و بعضاً با تروریست های عرب یکی دانسته شدن است، می گرداند.معین تیمی به مراتب قدرتمند تر و با تجربه تر از خاتمی دارد،اما مشکل سر این است که حاکمیت به معین مثل واکسن خاتمی نگاه می کند(واکسن به فرم ضعیف شدهء یک جرم گفته می شود،که تقریباً همیشه در طب،مصرف اش در بعد از ابتلا ، بی ارزش است.)،به عبارتی دیگر ،تقریباً مطمئن هستم انتخاب معین ، هرگز شوک دوم خرداد را به آنها وارد نخواهد کرد.انها مجلسی را در اختیار دارند که خدا را هم بنده نیست.انها غیر دموکراتیک ترین اعمال را توسط بازوی های رهبری یعنی شورای نگهبان و ائمه جمعه صورت داده اند و کسی معترض ایشان نشده،چه دلیلی هست که حالا بنشینند.از همه مهم تر اینکه،من تقریباً مطمئن هستم که معین نخواهد توانست پرونده هسته ای را از دست ایشان بگیرد،نه اینکه نخواهد ،طرف خارجی حاضر نخواهد بود تیم معین را به رسمیت بشناسد،وگرنه انصاف بدهید،در شرایطی که وزن سیاسی تیم کنونی مذاکره با کسی مثلاً به اخم رویی(اما به نظرم با متانت و قابل اعتماد تر) کمال خرازی (که بازوی سیاست خاتمی و سمبل اعتدال سیاسی وی هست) برابر باشد،کی دنبال موسویان می رود؟اروپا مجری مستقیم سیاست ایالات متحده در برابر بلند پروازی اتمی ایران شده است،و طرف امریکایی به خوبی می داند ایران سرزمین استعاره و کنایه هاست،در ایران هر که ادعای داشتن کمترین تاثیر را دارد،معمولا حرف آخر را می زند،پس انها به تیم معین که تا این جای کار جز حرف چیزی در چنته ندارد،برای پرونده ای به حساسیت این ،اعتماد نمی کنند.
اما مکرر کنم،من تحریم نمی کنم،اصولاً تا به انجام داشتن کاری مطمئن نشوم،«دیگران» را به آن دعوت نمی کنم،چون مسئولیت شان را بر شانه خواهم داشت.فقط می گویم کسانی که مخالف تحریم هستند،باید در انتخاب حریف نظری(کسی که می خواهند به انتقادات اش از شرکت در انتخابات پاسخ بدهند) کمی بیشتر دقت کنند.

at 10:27 PM

لطفاً گنجی را اعدام کنید

اکبر دیروز قبل از بازگشت به زندان ، دوباره حرف هایی زده.من از هر کسی که پشت پرده ایستاده عاجزانه درخواست کنم،که لطفاً او را خفه کنید.
.اکبر هر بار که مجال پیدا کند،با سخنان اش فقط قلب رهبری نیست که جریحه دار می شود،قلب ما هم حسابی فشرده می شود،
.او هر بار که می رود،با کوله باری از دانش بر می گردد،این درست است که مرتب با دفتر های جمهوری خواهی اش،کاهلی ما را در عرصه تقویت تئوریک مان را به رخمان بکشد؟
.ایا کسی حق دارد مار ا که «تغییر» نمی خواهیم و به همین فلاکت راضی شده ایم،وادار به «خواستن» کند.
.او با انجام وظیفهء انسانی ما آشکارا به حریم خصوصی وظایف ما تجاوز می کند.
.او مرتب نیمه بهتر ما را به شورش علیه بی عدالتی دعوت می کند،این از مصادیق حرب با حکومت «اسلامی» نیست؟
.گنجی تمام چیزهایی ست که ما می خواستیم باشیم و به دلایلی نشد که بشیم!(آزادیخواه،آرمان طلب،متعهد به کرامت انسانی،جمهوری خواه و خیلی چیزهای دیگر)،حالا او حق ندارد مدام وجدان خلق را قلقلک بدهد که :پس چه شد؟
.وقتی آمد بیرون،نوشتم که باید به خلوت خودش و همسر پاینده اش بیاندیشد،اما او قبل از همه چیز به شرافت می اندیشد،می توانید تصور کنید چنین کالایی برای میهن ما تا چه حد خطرناک است؟
بنا به دلایل بالا و هزار دلیل دیگر که شما می توانید بیاورید،گنجی ،به قول یکی از قاضی های شرع،کمترین مجازات اش اعدام است!
پس خواهش می کنم،قتال در راه خدا واجب شرعی ست،اکبر هم که شمشیر قلم اش را از رو بسته،شما هم که این سلاح را نمی شناسید،خواهش می کنم با همان که رگ گردن اعتدال (فروهر ها و بختیار) را زد،گلوی آزادی خواهی ایران را را ببرید،ما دیگر تحمل شنیدن این همه حرف حق نداریم!

Monday, June 6 at 12:06 AM

اندر وجوب و حدود رسانه

دیروز و امروز که به خاطر ارتحال بنیانگذار انقلاب و کشته شدن عده ای در قم در 42 سال پیش،خانه نشین شده بودم حسابی از رسانه ها بهره مند شدم.از همه بیشتر البته،سخنان کاندیدا های ریاست جمهوری بود.آن ها که انگار فقط چندماهی ست به ایران آمده اند،شعار های مامانی می دهند،ژست های ملوس می گیرند،مثل دکتر خلبان «متالیکا»گوش می کنند(انگار نه انگار که ماشینِ دوست من را به خاطر همین گروه ملحد و دهری دیروز و لابد متعادل و پیروی ولایت امروز خواباندند) و حتی حرف از مبارزه با دانه درشت ها می زنند.
1.بی بی سی ،این هتاک بی شرم،این مزد دهنده رافضی ها،و این پسرخالهء بهنود یک برنامه دارد که آشکارا در جهت سرنگونی حکومت های الهی ست و حمایت از امپریالیسم و امریکا و هم جنس گرایی و خیلی چیزهای بد ،از شوخی گذشته،این برنامه که اسمش This World است،روال اش این است که گزارش های از نقاط مختلف دنیا تهیه می کنند،اغلب جنجال انگیز،چرا که همیشه روی سوژه ها یی دست می گذارند که بلاخره به کسی بر می خورد.این برنامه تا پیش ازین به ابوغریب رفته بود،به رواندا رفته و اخیرا با تهیه برنامه ای در مورد برنامه های اتمی ایران،جنجالی به پا کرد،که حسین درخشان نیز به آن اشاره کرد(من فیض دیدن آن قسمت نصیبم نشد،التماس دعا).القصه این باردوربین بی بی سی به درون زندان های «بر شوا» و «حشرون»،دو تا از امنیتی ترین زندان های اسرائییل رفته است.بگذارید قبل از شروع در مورد این برنامه خاطره ای بگویم: یک بار در لندن در حوالی کنزینگتن تصادفاً به یک تجمع اعتراضی برخوردم.اسرائیلی ها و فلسطینی ها بودند،البته به من معلوم نشد کدام اول اعتراض کرده ویا شروع کننده برنامه بودم،اما کاشف به عمل آمد، که این برنامه ها غالباً برای تحت تاثیر قرار دادن افکار عمومی انگلستان و کلا اروپایی هاست.چون این اروپایی ها عموماً اگر مسئله ای مستقیماً با زندگی روزمره شان مرتبط نباشد،اصلاً محل نمی گذارند ولو اینکه مربوط به همسایه بغلی شان باشد.
برای دیدن عکس هایم از ان جا کلیک کنید: فلسطینی ها
اسراییلی ها و پلیس و نوشته هایشان
از میان فلسطینی ها رد شدم،پیدا بود طرف دار فتح و ابو عماره (عرفات ) اند،هیچ کدام محجبه نبودند،خیلی پر جنب و جوش بودند ،اما توهین و تعرضی به اسراییلی های معترض نمی کردند.یک تراکت دستم دادند،که در آن حسابی از یهودی ها و صهیونیست ها بد گفته بود،در آخر درخواست بایکوت فروشندگان یهود شده بود.البته نگفته بود از کجا بفهمیم طرف یهودیست.(یک چیزی تو مایه های احکام مشعشع رسالات نه چندان قدیمی که کلاه برداری از جهود را مستحب می دانست)
طرف دیگر اسرائیلی ایستاده بودند با چند متر فاصله ،در لندن هم قربان اش بروم همه نژادی هست مگر انگلیسی! انواع و اقسام مسلمانان از میان شان رد می شدند و هیچ عکس العملی انجام نمی دادند.دیگر داشتم اختیار از دست می دادم،حیف که ابزار قتاله دم دست نبود تا حکم شان را فی المجلس عملی کنم!.اسراییلی ها هم چند پوستر شیک از کباب شدن شهروندان محترم شان در اتوبوس های انتحاری و مترو و رستوران چاپ کرده بودند و زیر یکی شا ن نوشته بودند : این خشونت کور اسلامی ست.


کلا درمحل دو تا پلیس فزرتی هم بودند که به گپ زدن با هم مشغول بودند،احتمالاً در دل خوشحال بودند تامین امنیت چنین مکان خطرناکی بهشان افتاده و حسابی استراحت می کنند.
هر گروه بلندگوی دستی همراه داشت،خیلی مودبانه منتظر می شد تا بدگویی طرف مقابل تمام شود،بعد شروع به آباد کردن ناموس رهبران طرف مقابل می کرد،در تمام 15دقیقه ای که من ایستادم به تماشا،هرگز حرف همدیگر را قطع نکردند.

حرف هر دو گروه هم به تقریب حساب بود:
فلسطینی ها می گفتند،اگر شما کشورتان را اشغال کرده بودند چه می کردید؟اسرائیل رهبران سیاسی(و به نظر من تا حدی تروریست) مان را ترور می کنند
اسرائیلی ها هم می گفتند اسراییل یکی از دموکرات ترین دولت های دنیاست(مثلاً به نبود حکم اعدام حتی برای انتحاری ها اشاره می کردند) و این که آنانی که در بمب گذاری ها کشته می شوند بچه مدرسه ایند.
حرف ها بیشتر جنبه کل کل داشت،پاسخی بود که در مقابل ادعای دیگری داده می شد.اگر فقط یک برداشت ازین صحنه بکنم این بود که:
در شرایط متفاوت،مثلا زمانی دیگر و یا جایی غیر از« پادشاهی بهشت» (لقبی که مسیحیان به اورشلیم داده اند)،اسرائیلی ها و فلسطینی ها بی شک آرام تر از امروز(یا بهتر بگویم روزهای تلخ انتفاضه) کنار هم می زیستند.
روده درازی بس است.برگردیم به زندان ها.برشوا جایی ست که« خطرناک ترین» زندانی اسراییل را نگاه می دارد. عبدالله برغوتی،مغز متفکر چند رشته بمب گذاری که به کشته شدن 67نفر و زخمی شدن 500نفر انجامیده.اگر دستگیر نمی شد،شک نکنید پیش رهبر حزب اش،دکتر رنتیسی خوابیده بود.او تنها کسی ست که در طول گزارش می بینید که از در زندان بودن پشیمان نیست،آشکارا کار خود را جنایت نمی داند،و آخر حرف اش وعده می دهد که گزارش گر را بار بعد در جکوزی خانه اش در رام الله خواهد دید.جالب است،که خبرنگار به مسئولیت خود به درون سلول می رود،او ممنوع الملاقات و در انفرادی 24ساعته است.یک وجه گزارش رفتار هول انگیز زندانیان قبل از دستگیری ست: اَمنه دختری ست که به جرم قتل پسر16ساله فلسطینی که در چت روم ها اغفال اش کرده با وی قرار گذاشته و با کمک دو نفر دیگر به ضرب گلوله از پای درش آورده،در زندان حشرون محکوم به حبس ابد است.وجه دیگر گزارش البته رفتار عاطفی و در عین حال پیچیده زندانیان و زندان بانان ست:سرپرست زندانیان که به خاطر قتل چند شهروند اسراییل در زندان است و عضو حماس،از مادر پیر و افلیج خود که 4 سال است صدایش را نشینده،به دکتر نظامی اسراییلی می گوید،او که مسئوولان زندان ادعا می کنند یک سال با موبایل از اتاق اش نقشه گروگان گیری سربازان اسراییلی را می کشیده و به بیرون می فرستاده،حالا ممنوع المکالمه است.با توافق طرف اسراییلی و توجیه اینکه هر حرف نامربوطی به قطع منجر مس شود و اینکه فقط 10 دقیقه است،او زنگ می زند،دخترک کوچکی که پاسخ می دهد،اصلاً او را نمی شناسد،او11سال قبل دستگیر شده و پس از آن کسی از خانواده را ندیده،سخن با مادر و پدر ،جز زمانی که سراغ از زندانی دیگر فلسطینی از مادر می گیرد،محدود به درخواست دعاست.
گزارشی تکان دهنده ست.پدر جان که به اصرا ر من پایش نشست اول اعتقاد داشت که یک سویه است و مگر می شود از اسراییل گفت ولی از اشغال گری ش نگفت.بعد اما با دیدن رای گیری که در زندان برای انتخاب سرپرست از میان زندانیان انجام شد(امنه پیروز شد) و خیلی صحنه های احساسی دگر نظر اش عوض شد.خدا پدر نیک رید کارگردان اش را قرین رحمت کناد.
2.من تقریبا تمام مطالب روز را به سبک آن روز های بعد دوم خرداد می جوم.نویسندگان همه محبوب من هستند و از همه سلیقه ای درش هست.از همه مهم تر شیک هم هست.اما این ها هیچ دلیل نمی شود که نگویم ،انگار روزی ها هم 15خرداد را تعصیل بودند،حجم مقالات کم شد،بامزه اینکه ساعاتی صفحه اول هم بهم ریخت.فقط از جهت امر به معروف عرض شد،وگرنه خود را مدیون سایت می دانم که بدون پرداخت وجه ازش استفاده می کنم.3.تلویزیون سیما اما فصل ختام رسالت رسانه ای بود.سنگ تمام گذاشتند در سرگرم کردن مردم در ایام تعطیل،بس که «کاندید»(می دانید در زبان فرانسوی این کلمه دقیقاً معنایی منطق با منظور من دارد؟) ها را دست انداخت آنها هم که نزده می رقصند.خلاصه بساط تفریح به راه بود،بلاخره یه صدا و سیما ست و یه ضرغامی...

Friday, June 3 at 11:16 PM

راه دراز ما تا جام

اینم از یه نوشته غیر انتخاباتی.حیف شد برادر قالیباف در استادیوم نبودند تا از خجالب ایشان در آییم!
Image hosted by TinyPic.com
ایران با سلام و صلوات 3 امتیاز ارزشمند دیگر گرفت.من از زمانی که ایوانکویچ برای مرخصی یک ساله اش ایران را ترک کرد،تنها راه نجات را برای حضور در آلمان 2006 حضور دوباره اش می دیدم.در کشوری که لیگ اش هنوز امثال پروین را برای نتیجه گرفتن مفید می داند،برانکو از سر تیم ملی اش زیادی ست.
امیدوارم با توجه به احتمال بالای حضور ایران در آلمان،باز سر تیم ملی به پای منافع اندک جناحی بریده نشود،هیچ کس به اندازه برانکو این تیم را نمی شناسد،آمار خود گویای این حقیقت است.
من فکر می کنم:
با خداحافظی قابل پیش بینی کره شمالی،از الان باید امتیاز بازی در پیونگ یانگ را در جیب بحرین و ژاپن دید،چندان خوشحال کننده نیست البته!
اگر ما نتوانیم چهارشنبه در آزادی حداقل امتیاز را به چنگ بیاوریم ،برای صعود دیگر حق نخواهیم داشت که درژاپن ببازیم.به عبارت دیگر ما باید 1 امتیاز از هر کدام از بازی های تهران یاژاپن بگیریم.در این صورت برای بحرین دست نیافتنی خواهیم بود،که من این شکل صعود را هم فوق العاده محتمل و هم منطقی می دانم.در قرعه کشی 32 تیم نهایی جام،اهمیتی به این نمی دهند که چه تیمی اول صعود کرده.
این جا را ببینید،الان که نگاه کردم آنها هم با من هم عقیده هسنتد که ایران 1امتیاز تا جام فاصله دارد.(ایول به خودم!)
اما بیایید فرضیه دیگری با همان پیش فرض امتیاز گیری
هر دو تیم ژاپن و بحرین از کره در نظر بگیریم(از نظر من شانس وقوع وضعیتی که توضیح خواهم داد نزدیک به صفر است،اما ما ایرانی ها همیشه نشان دادیم مرد کارهای ناممکن هستیم.):
بحرین موفق شود در تهران حداکثر امتیاز را بگیرد؛و ایران نتواند در ژاپن از پس میزبان بر بیاید،در این صورت ژاپن 15 امتیازی و بحرین و ایران هر دو 10 امتیازی خواهند شد،در این صورت به دلیل مساوی در منامه و برد مفروض در تهران،این بحرین خواهد بود که مزه اولین جام اش را خواهد چشید(قانون بازی مستقیم)
در مجموع من که ترجیح می دهم از همین حالا به دنبال کشی باشم که در آلمان چند روزی از من پذیرایی کند!برای بازی افتتاحیه که از کسی قول گرفته ام،می ماند یافتن استادیوم های بازی ایران!
عکس از وب سایت کنفدراسیون فوتبال آسیا گرفته شده که در متن به آن لینک دادم،ان شاءالله که راضی باشند!

at 2:12 PM

کی پسته می خوره؟

عکس های مهر را از «اجتماع هواداران هاشمی»دیده اید؟به نظرم گویای همهء مولفه هاییست که عامه برای رای دادن به رفسنجانی می آورند.اشتباه نکنید،در همه جای دنیا مرسوم است که طرف داران یک کاندیدا بیرون می آیند و جشن خیابانی می گیرند،اما گذاشتن پا بیرون از پنجرهء ماشین،ردیف کردن ماشین های گران قیمت به سبک
CarShow ها،تقریباً گویای تصورات این طیف از ایرانیان است.شاید عکاس زیادی مغرضانه عکس گرفته و فقط «ناهنجار»ی ها را نشان داده ولی بهر روی،من عامه (و نه اصلاح طلبان دیروز که امروز به کارگزاران پیوسته اند)را که هاشمی خواه شده اند اینگونه دسته بندی می کنم:
.گروه نوکیسه ای که با هاشمی و به لطف رانت دولتی اش جان گرفت،این ها مهندسینی بودند که اگر هاشمی نمی آمد،شاید هرگز در صحنه سیاسی فرصت عرض اندام نمی داشتند،این ها با ورودشان بوروکراسی را در بازخوردی دوگانه بوجود آوردند وشدت بخشیدند،با ظهور ایشان بود که مفهوم شهروندان درجه دو ،هویت اساسی یافت،اینها حامی قوانینی بودند که دستگاه دولتی را فوق العاده وابسته به رشوه می کردو در عین حال انجام امور «خودی»ها را به غایت آسان.آن ها باید هم از ورود هاشمی خوشحال باشند،برای ایشان هاشمی یعنی پارتی بازی در حد اعلایش،بریز و بپاش سلطنتی و خیلی خوشی های دیگر
.بخشی از فسیل ترین آیات عظام (امثال حسنی و مهدوی کنی) خواستار حضور وی هستند،که البته بخشی به خاطر کیفیت روزگار هاشمی ،آنطور که در بالا گفتم،امکان حضور اقتصادی فرزندان شان را فراهم می کند،به هر حال هاشمی تنها بازمانده از «آخوند های انقلابی» ست،اگر کروبی را به دلیل خصوصیات ویژه اش مستثناء کنید.برای ایشان هاشمی یعنی منبر های چند ده هزار نفری و دستگاه گل و گشاد «دفتری بیت » برای یکایک ایشان...
.بخش هایی از رای های ثابت محافظه کاران ،تقریبا صرف نظر ازین که رقیب که باشد،همیشه برای هاشمی خواهد بود،این گونه افراد،میانگین سنی 50 سال دارند،اغلب متعلق به بازار و یا حاشیه شهر هایند و پیوند عمیقی با وجهه روستایی شخصیت هاشمی دارند(انجا که هاشمی مثل آخوند ها برای شان حرف می زند و مرتب به گوششان می خواند این حکومت ضامن آخرت ایشان است)اینان هنوز تکیه زیادی بر سیستم معتمد و قبیله ای برای انتخاب «اصلح»دارند. برای ایشان حضور هاشمی یعنی رد شذن به سلامت از پل صراط، آسودگی از اتش جهنم
..گروهی از جوانان،که از طبقه متوسط هستند،اینها تمام عمر از طرف خانواده از هر گونه فعالیتی منع شده اند(از روابط آزاد با جنس مخالف تا اعتراضات سیاسی)،اینها ناخواسته میوه مدیریت غلط هاشمی در عرصهء فرهنگ هستند،در نهایت بی شکلی و بی جهتی هستند،از نظر رفتار شناسی هنوز 15ساله اند(هنوز به «اکتشاف جنسی» تمایل نشان می دهند و هنوز واکنش هایشان فاقد عقلانیت نسبی ست).عکس های اینجا بیش از هر چیز چهره شان را پیش روی ذهن شما می گذارد(با تشکر از وبلاگ روزبه)،در زمان هاشمی این تصور غلط که خانواده هدف اش آسایش فرزند است تزریق شد،شاید اینها نتایج رقت بار چنین تجویزی هستند. برای این ها هاشمی یعنی ادامه رفتارهای بچه گانه،خوش گذرانی،ازین پارتی به آن یکی،بدون قبول مسئولیت فردا
.بخش هایی از جوانان از طبقات نسباتاً محروم شهری و تقریبا تمام روستا نشینان دور دست:این ها در دوم خرداد رای دادند،بنابر این جزو «اکثریت خاموش»محسوب می شوند،اما نمی توان آن ها را در دسته یا حزبی آورد،به واقع این ها هیچ نماینده ای در حاکمیت ندارند.شاید اگر حزب در ایران به رویا تعبیر نمی شد،احزاب میانه راست و یا میانه(مثل حزب کارگر بلر در انگلستان و یا با اندکی ارفاق حزب جمهوری خواه کنونی ایالات متحده) ،می توانستند روی رای این دسته حساب باز کنند.امانبود احزاب این فرصت را پدید آورده که هاشمی از رای این دسته مطمئن باشد،این دسته مرده هاشمی را ارجح به زنده قالیباف می دانند(چون از نظر ایشان ،وی حکومتی نیست)،این ها روی ارابه اقتصادی هاشمی راحت ترند تا روی قطار بازاری لاریجانی،و از همه مهم تر این ها در پیاله هاشمی عکس رخ یارمی بینند.هاشمی برایشان نماد تمام اقتدار نداشته ایرانی است.
اینکه بر حسب جغرافیای جمعیتی آن ها را از هم جدا کنم ، و یا مثلاً بگویم هر یک چه قاچی از جمعیت ایران را می سازند،احتمالاً فقط حدس و گمان خواهد بود و از عهده ام خارج.اما پیش بینی کلی من این است:
عقربهء مشارکت عمومی با احتساب در خطر بودن اسلام و انقلاب ،روی 60% تنظیم خواهد شد.گرچه باور دارم رقم واقعی اش از 45% پایین تر نیست.
احمدی نژاد،رضایی ،مهر علیزاده و کروبی وزن شعر هستند،هنوز پیش بینی اینکه کدام یک شرکت می کند و کدام به نفع دیگری کنار می رود مشکل است.اما در نتیجه تاثیری نمی گذارد.
لاریجانی و قالیباف نامزد های واقعی دفتر آقا هستند،در عمل من انتخاب هردو را یکی می دانم،چون نمی توانم یکی را به «بیت» از دیگری نزدیک تر ببینم.آن ها حداکثر 15% آرا را از آن خود خواهند کرد(از 60% مصلحتی)
معین و هاشمی به دور بعد خواهند رفت،اما اطمینان دارم که هاشمی در دور اول آرای اش فزونی دارد.بنابر این معین نخواهد توانست که صندلی داغ ریاست را از آن هم فکران اش کند،مگر اینکه تمام نیرو های مخالف را مجاب کند ،حضورش مفید تر از هاشمی ست،به زبان ساده تر باید نشان دهد که عرصه در بدترین شکل اش ،انتخاب بین عقب گرد و درجا زدن است.این حالت خیلی غیر محتمل است(با توجه به رفتار تیم معین) اما از نظر من صفر نیست.بگویم که اگر چنین وضعیتی(که از نظر من خیلی احتمال اش ناچیز است)من به معین در دور دوم رای خواهم داد.

at 12:02 AM

مرگ ،زندگی



این عکس را در بیمارستان محل تحصیلم گرفته ام،ماشین نعش کشی بهشت زهرا ست.مرسدس سدان سری یی است.از خارج اخیراً وارد کرده اند لابد،چون مدل اش جدید است.روزی دیگر عکسی از آمبولانس های همین بیمارستان را برایتان می گذارم،اگر دل دیدن اش را دارید.عکس ها خودشان گویا هستند،ما هنوز مرده پرستیم،شرط می بندم 90%کسانی که با این نعش کش به «بهشت»زهرا منتقل می شوند در عمرشان شانس سوار شدن بنز نداشته اند،این اما همهء مصیبت نیست،آمبولانس ها به قدری اوضاع شان خراب است،که بخشی از مراجعات عزرائیل را به بیمارستان مرتفع می کنند.بیمار به دلیل نبود ابزار حمایت در آمبولانس جان می سپرد و ما هنوز نگران هستیم «مرده مان«را فاخرانه حمل کنند.بیاد بیاورید آل احمد را که گفت مرده اش را تشریح کنند....

Wednesday, June 1 at 11:48 PM

چه می کنه این مصطفی!

همین الان برنامه دیدگاه را از شبکه اول سیمای لاریغامی تماشا می کردم.مصاحبه ای بود با آقا مصطفی خان ایمونولوژیست.از کیفیت برنامه،دکور حرف نداشت.فیلم برداری نمره قبولی می گرفت و مجری تقریباً بی طرفانه سئوال می کرد،تنها چیزی که حسابی تو ذوق می زد،ریش نتراشیدهء مجری محترم بود.
از دکتر بگویم(تقریباً یک ماهی ست متوجه شدم که دو تن از اساتیدم ، همکار وی هستند،باید از ایشان نظرشان را در مورد رشته تخصصی دکتر(هرچقدر هم که بی ربط به انتخابات باشد)بپرسم.):
.تکلم دکتر تقریباً ضعیف ترین بعد ارتباطی اوست.او کلمات را مکرر می خورد(به جای پرورش می گوید پروش)،سرعت تکلم اش مرتب ،بدون تناسب با موضوع عوض می شود،و درست سر بزنگاه ،وقتی قرار است در مورد مسئله مهمی صحبت کند،سرش را در کاغذ می کند و ساکت می شود.قطعاً برای خطابه گویی مثل خاتمی شدن خیلی راه دارد.ضرغامی 1 – معین صفر(گل به دروازهء خودی بود)
.نمی دانم چرا احساس کردم معین هم وقتی جلوی دوربین سیما قرار گرفته ،مثل ملت جو زده شده و حرف هایی که مجری و یا گزارشگر می خواهد تحویل می دهد.این اوج خراب کاری برای کسی ست که از تئوری هایش کلی جلوی خانواده ام دفاع کرده بودم.او تُندی حرف هایش کم شده بود،بدتر اینجا بود که ،وقتی مجری در مورد حساس ترین مسئله از نظر من،یعنی بحران اتمی ایران،معین را سئوال پیچ کرد،معین از موضع اولیه اش که کاملاً منطقی و در عین حال خالی از حساسیت زایی بود،عقب نشست.او در ابتدا گفت که لازم می بیند تضمین های مورد نظر جامعه بین الملل را فراهم کند،و اینکه وزارت امور خارجه وی خواهد بود که هدایت کننده مذاکرات و تعیین کننده سطح آن خواهد بود،اما تا مجری به پرو پایش پیچید ،یادش رفت چه می گفته و فوراً انشای «ما تو دهنشان می زنیم » را تکرار کرد.معین هنوز از شوک رد صلاحیت در نیامده،این خیلی بد است که معین متوجه نیست که شورای نگهبان حتی اگر بخواهد هم دیگر دستش به او نمی رسد.ضرغامی 2 – معین صفر
.اما معین بر خلاف انتظارم در دام حکم حکومتی نیافتاد،معین یک – ضرغامی3
.معین ریش هایش را کاملاً مرتب و اصطلاحاً سه تیغه کرده بود،کجایش را دیده اید،پیراهن زرد و کت سبز اش اگر کمی دِمُدِه شده،این مزیت را دارد که دیگر مرا یاد رییس های بخش بیمارستان دولتی نمی اندازد.معین 2 – ضرغامی 3
.به معین بگویید بیشتر از حرکات بدن(زبان بدن)استفاده کند،شمشیر که قورت نداده،این جوری بعید می بینم تو دل هواداران هم جایی پیدا کند،چه رسد به دل «اکثریت خاموش» (بازم گل به دروازه خودی،اما پرچم کمک آفساید اعلام کرده)
.معین کلی حرف زد که تازگی نداشت ،اما این فایده را داشت که اگر کسی پای صحبت اش نشسته بود را حداقل راغب می کرد بیشتر در مورد نظرات اش بداند.معین 3 – ضرغامی 3
در مجموع برای کسی با این برنامه ها برایم خیلی مایوس کننده بود،اما فقط کافی بود که برنامه «آنسوی خبر ها» را که گزیده سخنان کاندیدا ها بود می شنیدید تا به معین امیدوار شوید:
.رضایی میتینگ انتخاباتی را با کنسرت اشتباه گرفته بود،وسط حرف هاش ،به شکل خودجوش از جمعیت کاغذ رنگی و سوت و کف متصاعد می شد.
.قالیباف می بایست اقلاً مصاحبه بدون تصویر می کرد و یا نوار سخنرانی را انمی فرستاد،جلوی تریبون همهمه ای به پا و تا پا منبری ها تکبیر نمی گفتند،خلق مشغول خود بودند.
.مهر علیزاده از همه با نمک تر بود(تسخیراین مقام غرور انگیز که تا امروز به شیخ علیگودرزی تعلق داشت،باعث شد که جای این دو در رنکینگ عوض شود،حالا همه کروبی را تنها فردی که برای شوخی با مردم وارد صحنه شده نمی دانند،او یک پله بالا آمد و مهر علیزاده سقوط کرد به قعر)
.کروبی که مجری سیما به جایش می خواند این قدر عقل کرده که نوارش را نفرستد
.رفسنجانی کلی فارسی حرف زد.باور کنید به روباه صفتی اش ایمان آوردم،پس تا بحال برای بی سوژه نشدن ملت اَنقلاب و عَدالت می کرد
.لاریجانی اثبات کرد که هنوز مرد صدا و سیماست،کیفیت ضبط صدایش این قدر توپ بود که حتی مجری برنامه هم سعی نکرد پوزش بخواهد و یا روی تصاویر حرف بزند،لابد گفته اند،آن سخن کز دل بر آید لاجرم بر دل نشیند
.احمدی نژاد،شکوفه کلاس اولی مدرسه اخلاص و سادگی(نقل به مزمون سخنان قبلی اش) هم با زوم مکرر بر صورت مبارک اش ،تعداد زیادیدختر دم بخت کشته و زخمی رو دست ملت گذاشت،نپرسید چی گفت،بس که پر مغز بود،من هنوز در حال شکافتن پوست هاشم
.دکتر آن چنان ژستی گرفته بود که آدم یاد انجمن آسم و آلرژی می افتاد،او که باز کت و شلوار خاکستری مورد علاقه اشو پوشیده بود با آرامش بیشتری از آنچه در برنامه تلویزیون دیدم ظاهر شد.بهتر از برنامه تلویزیون بود،شاید آن یکی قبل تر ضبط شد ه بود.
اما من کاملاً با نظر حسین موافقم:
رای به قالیباف و کپی هاش(به خصوص اون یکی که خیلی کج و کوله شده) از فحش خواهر مادر بد تره
رای به هاشمی تف سربالاست،یعنی قراره زنجیره کثافت کاری سیاسی ادامه خواهد داشت
پس،
من یا رای نمی دهم یا به معین ،در مورد رای به معین در نوشتار قبل نوشتم چه شرطی دارم

at 11:48 PM

نان و عشق و هاشمی


شنیدم «طرفداران هاشمی«که شنیدن حاج آقا پولی باسه تبلیغ کردن نداره در یک برنامه سبزو فوفولی ،ماشین های مستضعفی شونو بیلبورد حاج آقا کردن،عکس را بزرگ کنید و لذت ببرید.راستی من هرچه ازین بیلبورد ها دیدم،زیر 206 نداشت توش،مثل اینکه طرفداران هم مثل حاج آقا مستضعف و اجاره نشین هستند Posted by Hello