کم کم دارد از این فرخ خان خوشم می آید. او عالی نوشته که رئیس جمهور وکیلی ست که مردم به درون نظام می فرستند.گرچه این اطلاق مطلقاً در نوشته اول اش که غیر مستقیم مواضع حزب متبوع اش را نقد کرده و طرفداری اش را از معین اعلام کرده بود،دیده نمی شود.
خوب است فکر کنیم که تلقی دوگانه لوپن – شیراک از انتخابات ایران،که برای من هم کلی در ابتدا منطقی می نمود،توسط بسیار از روشنفکران ،از جمله چپ ها(هتمایان شان کسانی بودند که شیراک را با رای خود پیروز کردند).
به علاوه نبوی در پاسخ به یک نامه که کل انتخابات را به کلامی نه چندان محترمانه نواخته بود و گفته بود رای نخواهد داد،استدلال کرد که تقریباً همه هنرمندان و بخش بزرگی از روشنفکران به هاشمی رای خواهند داد،فکر می کنید از آن ها بیشتر می فهمید؟
در این باره به چند چیز فکر کردم:
.98درصدی که به جمهوری اسلامی بدون اطلاع از محتوای اش آری گفتند،خالی از هنرمندان بودند؟کسی را ملامت نمی کنم،ولی الگو سازی کور،حتی اگر به این بهانه باشد که وقت تنگ است،بعدا روشنگری می کنیم،اقلاً در ایران نشان داده که ریسک دارد،چه بسا بعدی در کار نباشد.
.من کسی را ندیدم از بزرگان تحریم ، که تغییر موضع داده باشند،اما بسیار دیدم از هنرمندانی که از قالیباف یا لاریجانی به سوی هاشمی چرخیدند،این رویکرد صنفی به انتخاباتی که به قول نئو هاشمیست ها قرار است برای ایران سرنوشت ساز باشد خطر ناک تر است یا قهر بخشی از روشن فکران(که البته چهره هایی شاخص چون برندهء نوبل صلح و صاحب جدیدترین تئوری شریعت را در میان خود دارند) که ثبات را در رای برگزیده اند.بسیاری از کسانی که به هاشمی گرویده اند،از مشارکتی ها تا سینماگران،انتخابی صنفی کرده اند،انگار دارند رییس شورای صنفی انتخاب می کنند : هرچه واسطه های بیشتری درحاکمیت داشته باشد،لقمه های چرب تری برای مان می گیرد(که اصلاً در زمینهء عملکرد صنفی بد نیست).یا هرچه الان بیشتر قربان صدقه اش برویم،احتمال تبدیل معاونت به معاونت کلی و حتی وزارت بیشتر است.ازین منظر جز عده ای از مشارکتی ها که ریزش کرده اند(اغلب پیش از انتخابات)،ما بقی مانند خارج نشینان ،فقط دارند به کسانی که بهشان نه گفتند،فحش می دهند(معین رای خود را از صندوق تحصیل کرده ها می داند،یعنی مابقی بی سواد تشریف داشته اند).روز به زور بیشتر دارند از جامعه فاصله می گیرند،آن ها به گمانم در آینده ای نه چندان دور ،نقش هرزه های سیاسی را بازی خواهند کرد که در ازای عضویت در کلوپ نظام،هر وقت لازم شد،نقش اپوزیسیون را در شبه انتخابات بر عهده می گیرند،آرام آرام تحلیل می روند،و دقیق به جایی می رسند که امروز ناراضیان برون مرزی هستند،فربه از نظر اقتصادی،پر حرف ،کم مصرف و در حقیقت اصلاً تمایلی به حضور در حاکمیت نخواهند داشت.ادایش را در خواهند آورد. از بحث ام به دور افتادم،رای دادن به رییس«جمهور» ،با اهداف صنفی (و نه حزبی) به نظرم کار نا مسئولانه است،اما آن را در زرورق دفع افسد به فاسد پیچیدن ناشی از بی صداقتی سیاسی ست.
.زید آبادی درست می گوید که نظام در آستانهء چاله ای محتوم است:
روابط خارجی نظام بد نیست،عقیم است،فلج است،این بلا تکلیفی فقط برای خارجی ها آزار دهنده نیست.
بحران اتمی را جدی بگیریم،غرب ترجیح می دهد پشتیبانی از آزادی خواهان را چند سالی عقب بیاندازد تا ورم اتمی مغز ملا های تند رو بخوابد.
کارشناسان نظام به خوبی سران نظام را از چیزی که من دوست دارم «در خطر بودن بیضه اسلام» بنامم با خبر کرده اند بحران های اجتماعی(طلاق،اعتیاد،بی اخلاقی اجتماعی...) و بحران هویت را به خیل عظیم جوانان حاصل سیاست های غلط جمعیتی دههء شصت ،ضرب در سطح بالای مطالبات ایشان کنید،تا متوجه شوید،فهمیدن این که خطر دفع نشده بلکه در راه است،حتی از مغز های متوسط سران نظام هم بر می آید.مشابه چنین هشداری بود که باعث ورود خاتمی در عرصه انتخابات در سال 76شد،گرچه به احتمال افسار از دست همه در رفت.آیا امروز حتی با حضور احمدی نژاد بر مسند،نمی تواند چنین هشداری قدری بیشتر فضا را باز کند؟حال همهء شرایط را عوض کنید تا هاشمی آن جا بنشیند،آن وقت آزادی ها را به خود نسبت خواهد داد،این طور نیست؟
.بیایید آن چه هاشمی گفته را فارق از کلی گویی هایی مثل آبادانی و سازندگی مرور کنیم:
هاشمی نه تنها نمی خواهد جلوی رهبر و دار و دسته اش بیاستد،بلکه آشکار می گوید آشنایی 45ساله با او دارد،هاشمی فهرست وزرایش را با رهبر هماهنگ می کند(احمدی نژاد جز این خواهد کرد؟)
هاشمی اصلاح طلبان بیعت کرده با خود را بر مساندی خواهد نشاند،اما انصاف بدهید ،با آشنایی که از ان ها دارید،و صد البته با این اصل که هاشمی مخالف نواز نیست،کدام شان را در حدی می دانید که موضع انتقادی امروزشان را حتی در جایی که حوزهء هاشمی نیست،بر مقام شان ارجح بدانند؟به فرض اگر چنین باشند،اولین انتقاد آخری اش خواهد بود،برای هر پستی هاشمی مهره پشت درزیاد دارد.تعارف هم ندارد.
هاشمی سیاست خاصی ندارد،اصولاً او سیاست گذاری را به بعد انتخابات موکول کرده،شگفتا همه هم با مسرت چک سفید در وجه اش می کشند.
.هاشمی موج سوار است،این یک کار را خوب در پهنای جمهوری اسلامی یاد گرفت،او به متوازن کننده بودن می نازد،ولی او فقط موج سوار است،چون تدبیر کمتری می خواهد،نیازی به خرج کردن از حیثیت ندارد و اصولاً نیازمند مرام نامهء خاصی نیست.اصلاً من هاشمی را بنیان گذار این شیوهء مسخرهء مدیریتی در جمهوری اسلامی می دانم : استفادهء حداکثر و مسئولیت پذیری حداقل.
.بروز هاشمی همان طور که حسین در نوشته اش پیش بینی کرده بود(قبل انتخابات) سرنوشتی مانند روسیه را به دنبال خواهد داشت،هاشمی که با پایان دوره اش در کاخ ریاست،نتوانست اصل 44 قانون اساسی را که مسکوت شده بود مورد بهره برداری حداکثری قرار بدهد،حالا با تصویب شورای نگهبان ، آن را ملغی کرده ،این تنها آمایشی ست که هاشمی از نظر برنامه ریزی برای ورود اش انجام داده،تا با خیال آسوده تتمهء نهاد های اقتصادی دولت را ببلعد.در اقتصاد از اولین اصول ماندن در رقابت است،برای ماندن،هاشمی به تمام منابع«موجود»چشم دارد،نمی تواند برای ژست سیاسی،آن هارا یتیم رها کند تا فردا غارت گران رقیب بر آن چنگ بیاندازند.
دلایل ام بسیارند،اگر حوصله کردم تا پیش از فردا می گذارم شان،وگر نه خود دانید و سردار سازندگی خود
Bianconero
Friday, June 24 at 2:28 AM
انتخابات ،کلام آخر؟
© Daniel 2005 // Powered for Blogger by Blogger templates