<body><script type="text/javascript"> function setAttributeOnload(object, attribute, val) { if(window.addEventListener) { window.addEventListener('load', function(){ object[attribute] = val; }, false); } else { window.attachEvent('onload', function(){ object[attribute] = val; }); } } </script> <div id="navbar-iframe-container"></div> <script type="text/javascript" src="https://apis.google.com/js/platform.js"></script> <script type="text/javascript"> gapi.load("gapi.iframes:gapi.iframes.style.bubble", function() { if (gapi.iframes && gapi.iframes.getContext) { gapi.iframes.getContext().openChild({ url: 'https://www.blogger.com/navbar.g?targetBlogID\x3d8321473\x26blogName\x3dBianconero\x26publishMode\x3dPUBLISH_MODE_BLOGSPOT\x26navbarType\x3dBLUE\x26layoutType\x3dCLASSIC\x26searchRoot\x3dhttps://bianconerro.blogspot.com/search\x26blogLocale\x3den_US\x26v\x3d2\x26homepageUrl\x3dhttp://bianconerro.blogspot.com/\x26vt\x3d-9054836207128442450', where: document.getElementById("navbar-iframe-container"), id: "navbar-iframe" }); } }); </script>

Bianconero

Saturday, August 27 at 5:02 PM

کابینه 70میلیونی

این روز ها چندین مطلب جالب و متفاوت خواندم در باب این کابینه.اول این را بگویم که تصورم این است هنوز ،که این مدیران می توانند در وزرات خانه شان کار کنند اگر نخواهند همه را مثل خود کنند و می توانند در وزارت خانه مربوط انقلاب کنند و در عوض آن جا را فلج خواهند کرد.حسین پیش از این نوشت که مدیران میانی که تکنوکرات های طبقهء متوسط و نو گرا هستند اصولاً چنین افرادی را تحویل نمی گیرند که این ها بتوانند کار چندانی از پیش برند.البته احتمالاً حسین حرف هایش را کمی تعدیل خواهدکرد،چون بحث آن روز افروغ به عنوان وزیر فرهنگ بود نه صفرا هرندی.لازم به توضیح نیست اما،من کابینه را یک«کل» نمی بینم،حداقل بعد از رد چهار وزیر پیشنهادی که یکی کلیدی ترین وزراست(نفت)،پس نباید انتظار تغییرات هماهنگ را داشت و احتیاج به تحلیل هر وزرات خانه – که با بوروکراسی حاکم خود مثل یک دولت عمل می کند – به شکل جداگانه است.من در مورد وزارت خانه مربوط به حرفه ام ،اگر جریان اطلاعات هنوز باز مانده بود،در آینده نظرم را خواهم نوشت.
اما به شکل کلی این فرض را درست می دانم که:
حداکثر میدان عملی که به وزرای «ارزشی» خواهند داد، این است که مثلاً دفتر شان را به آبدار خانه منتقل کنند و حقوق اندک بگیرند و از مزایای وزارت دوری بجویند.مشروط به این که
وزرا «انقلابی» نشوند، در این صورت نهایت برد عملیاتی شان،ریاکارانه تر کردن ساختار قدرت در وزارت خانه است و طبعاً وضع از اینی که هست در هر وزارت خانه بدتر می شود.
در حالت اول ؛اشلی کوچک از کشور در وزارت خانه برقرار می شود:
مدیران میانی که طبعاً نخبگان هستند،از رانت ها کمابیش بهره می جویند و زندگی کاملاً شبیه بقیه طبقه میانی و مرفه جامعه دارند، اصلاً به روی خود نخواهند آورد که یک بی سواد تملق گو را «مردم» و «مردی از جنس مردم» به مدیریت ایشان منصوب کرده اند.آن ها به خوبی می دانند نبود شان بحران زاست،پس می دانند اگر تغییراتی رخ دهد ،در حد جابجایی ست و نه اخراج،پس آسوده به کاری که تا بحال می کردند ادامه می دهند:خریدن آبرو برای نظام،با مدیریت سیستمی که به شدت ناکاراست.
از باب سیاست های کلان هم باید بگویم دو نهاد اصلی متولی اش: سازمان برنامه و بودجه در بطن دولت و مجلس ،از این قاعده مستثناء نیستند، در آن جا هم کسانی که برنامه می نویسند،گرچه خودی هستند ووفاداری شان به نظام اثبات شده،اما خود اصلاً کاری به مزخرفاتی که رهبران سیاسی نظام می زنند ندارند،می دانند که آخر سر بازی روزگار رهبران سیاسی را به گدایی شان می فرستد.آن ها خدمات فکری خود را به نظام به بهایی گزاف می فروشند و از حق داشتن نام وامضا پای برنامه هاشان محروم اند، تا حلقهء حماقت شکسته نشود نزد مردم.
کارمندان وزرات هم علی رغم میل باطنی بنا به میل وزیر کمی ظاهر گراتر می شوند(این حداکثری ترین فرض است).جناب وزیر هم به «وزرات» مشغول می شود که مثل رجایی پایان هر روز بگوید : خدا را شکر امروز هم به خیر گذشت!

حالت دوم کمی پیچیده تر است،بسته به جریان سیاست های کلان نظام هم پیدا می کند : وزیر انقلابی ، به آزرده کردن مدیران میانی،آن ها را بر سر دو راهی مهاجرت دائم(قریب به اتفاق این مدیران،تابعیت دوگانه دارند و در این سال ها یک پایگاه امن برای خود در اروپا و یا کانادا و امریکا ایجاد کرده اند) و یا ماندن و اخلال در کار وزیر جدید می گذارد.کامندان نیز مرعوب وزیر انقلابی ،بیش تر به فکر چپاول جیب ارباب رجوع و صدمه زدن به سرمایه های وزارت خانه خواهند بود.وزرات خانه هایی که همه با مصیبت صبح را به شب می رسانند،فلج خواهند شد،این قطعاً شاخص نارضایتی عمومی را تغییر می دهد. از این جایش دیگر کاملاً بسته به این است که سیاست کلان نظام در آن مقطع چه باشد.و از قوه تحلیل من خارج!

جای دیگری که دوست دارم کمی درباره اش بگویم ترکیب کابینه است:
چهار وزیر رد شده،جملگی از حلقهء نوپای شهرداری دوران احمدی نژاد بودند.یک فرضیه می تواند علت را توجیه کند.
کابینه ،کابین رهبری ست.حتی خاتمی اقرار کرد که برای وزیران از رهبری صلاحدید خواسته است. امثال قالیباف هم در دوران کاندیداتوری ،مرتب تکرار می کردند که کابینه را با نظر رهبری تشکیل خواهند داد – این پروپاگاندای تبلیغاتی نبود، که اگر بود، باعث دفع آرای مدرن شهری از او می شد.بلکه یک جور ارسال سیگنال بود تا اعتماد بیت جلب شود،متاسفانه نشد –
وزارت خانه های بی خاصیت پاداش بازگذاشتن دست بیت در وزارت خانه های کلیدی و دخالت های بعدی ست.وزرای رفاه – با توجه به اختصاص نیافتن ارقام مورد نظر وزیر در بودجه، و ذیل موارد حساس تری چون تجهیز سپاه قرار دادن بودجه شان – آموزش – با توجه به ایدئولوژیک بودن دستگاه آموزش و ناتوانی حتی ریاست جمهوری در تغییر اش- تعاون – که عمدتاً وجود اش ناشی از کوته بینی و آرمان گرایی مجلس نویسنده قانون اساسی ست- «سهم امام» این کابین به شمار می روند .برای کسانی که الحق کم نگذاشتند برای رییس جمهور منتخب.... ،دست مزد مناسبی هم هست.اما در مابقی کابینه، راست محافظه کار انتظار داشت که به شکلی معقول از میان ایشان یارکشی شود،چنان که قبل از اخراج اصلاح طلبان از حاکمیت چنین وعده شده بود.اما بیت فقط به موتلفه وفادار ماند و خلف وعده کرد.مابقی راست محافظه کار، اصلاً خوشش نمی آید که نقش محوری اش در انتخابات (که حداقل اش،سکوت در قبال تقلب وسیع بوده)؛ نادیده گرفته شود.برای همین بیشترین رای عدم اعتماد تاریخ جمهوری اسلامی را به اسلامی ترین رییس جمهور پیشکش کرد.
در این میان احمدی نژاد سریع تر از چیزی که دلسوزان اش – سلیمی نمین و ده نمکی – هشدار داده بودند، به دل اژدهای مافیای قدرت غلتید(نقل به مضمون).این ها مرتب در نامه های قبلی شان می نوشتند که شایسته گان را انتخاب کند و از باند بازی بپرهیزد،در حالیکه احمدی نژاد هم در بی طرفی ناکام ماند(وزرای پیشنهادی اش مرجوع شدند) و هم همه بازی را به «قدرت» سپرد.

اما تئوری من حتماً نقص دارد چون علت پیشنهاد سعیدلو را به وزارت نفت نمی تواند توجیه کند.معمولاً وزرای نفت در تاریخ جمهوری اسلامی افرادی محافظه کار تا میانه رو،بسیار نرم خو و البته از میان یک هسته مرکزی و فوق العاده بسته مدیران طراز اول جمهوری اسلامی انتخاب می شدند،مشروط بر این که دست بیت را در حیف و میل باز بگذارند.آیا احمدی نژاد خلاف منویات بیت ،وزیری معرفی کرده(چیزی که سازگارا قبل تر پیش بینی کرده بود) و یا این که شخصیت بی نهایت بی مایه سعیدلو شست مجلسیان را خبردار کرده؟و یا نهایتاً مافیای نفتی قدرتی فرا جناحی و فرا بیتی دارد؟

Tuesday, August 23 at 1:34 PM

انتحاری های وطنی

ما ملتی به غایت محافظه کاریم.اقلیم ما، شرایط استراتژیک سرزمین ما، و خیلی پارامتر های دیگر ، ما موجوداتی محافظه کار بار می آورند.این را «نهضت فرنودی» روان شناس مطرح مقیم کالیفرنیا نیز در برنامه میزگردی باشما در صدای امریکا نیز تایید کرد.اگر کمی بیشتر بخواهیم دقیق شویم در باب علت این گونه بودن ما،شاید بی ثباتی سیاسی ایران در یک صد سال اخیر ،نقشی محوری ایفا می کند.وارد بحث این که اصولاً محافظه کاری خوب است یا بد ، و این که اگر بد است ،چه زمینه هایی آن را کم رنگ خواهند کرد در ما، نخواهم شد که از اصل موضوع به دور می افتم:

برایم قابل پذیرش نیست،ملتی که حاضر به پذیرش خونریز ترین قوم تاریخ می شود ، مردمی که باور های کهن خود را در قبال حفظ جان خود، به فراموشی می سپرند و انسان هایی که تقریباً همیشه آزادی را فدای امنیت کرده اند،چطور در رفتار اجتماعی تا این حد متهور می شوند.بگذارید کمی حرفم را روشن کنم.در جاده های ایران سالانه بیست و یک هزار نفر جان می دهند،از این میان،سهم تصادفات منجر به فوت (نسبت به کشور های دیگر)رقمی قابل توجه است.از سوی دیگر ، بیش از نود درصد مرگ و میر ها بر اثر تصادفات ناشی از سرعت غیر مجاز است.این تصویر وقتی روشن تر می شود،که تعداد مردگان را تقسیم بر تعداد کسانی که دارای متوسط سالیانه سفر های شهری و برون شهری متوسط تا بالا کنیم.احتمالاً چنین رقمی ، نشان خواهد داد که وضع از حالت موجود نیز خراب تر است:ایران خطرناک ترین جاده ها را در جهان داراست.اما فاجعه از این وسیع تر است اگر شاخص مذکور را ملاک قرار دهیم.
مثالی دیگر:
شما حتماً خاطره تان از موتورسواران بعضاً جوان و متهور خیابان های شهر، آزار و اذیت فیزیکی و یا صوتی و ندرتاً تصویری بوده است.اما برای کادر پزشکی ، مصدوم راکب ، معنی مصیبت باری دارد.این موتور سواران که عموماً از کلاه ایمنی استفاده نمی کنند(آماری در دست ندارم،اما در مدت سه ماه حضور در بخش جراحی بیمارستان حضرت رسول،تقریباً یک مورد از میان حدود یک صد تصادف ،مجهز به کلاه ایمنی بود.)،دیوانه وار رانندگی می کنند و اغلب ،راکب دوم و سوم و چهارم نیز در تصادف شریک بوده اند! این ها مسلماً اگر در جامعه به شکل درستی بازتاب پیدا کند، مردم «خطر» را باور خواهند کرد و شاهد کاهشی در مرگ و میر خواهیم بود،اما آیا باز به حدی خواهد رسید که شاخص محافظه کاری سیاسی ما را کنار شاخص محافظه کاری رانندگی ما نگاه دارد؟

Monday, August 22 at 2:22 PM

کنستانتین

فیلم کنستانتین را اگر ندیده اید و قصد دیدن اش را دارید،از خیر نوشته پیش رو بگذرید.
آنچه می خواهم بگویم؛ نقد هرمنیوتیک متون دین مسیحی نیست،مفروضات هم لزوماً از متون مقدس استخراج نشده.برداشتی ست که به من بیننده از دیدن این فیلم دست داده،خوشحال می شوم در اصلاح اش کمک کنید.
داستان فیلم روایتی منحصر به فرد از مسیحیت تبشیری ست.گرچه در طول داستان ،قوانین داخلی داستان،ریشه ای در خرافات و کاتولیسیسم دارد.جدای از بحث تکینیکی فیلم، فلسفهء فیلم چیزهای جدیدی برای ما که کمتر با مسیحیت آشنایی داریم دارد:
.پادشاه جهنم ، شیطان است ، نه خدا.بر اساس تئولوژی مسیحی ، پادشاهی خداوند گستره ای تا پای جهنم دارد،بعد ازآن است که شما تحت سیطره شاهزادهء تاریکی خواهید بود.این وجه ِ پُر رنگ ثنویت در مسیحیت است (جایی خواندم،فکر کنم در کتاب شجاع الدین شفا که ثنویت در مسیحیت، از آیین زرتشتی اقتباس شده).در فیلم وقتی قهرمان داستان به پیشواز مرگ می رود، شیطان بر بالین اش حاضر می شود تا جان اش را بستاند،نه عزراییل که در آیین اسلام فرشته ای مقرب است.
.فرشتگان در کار این دنیا ،مثل آیین اسلام دخیل شناخته می شوند.اما بر خلاف اسلام، که فرشتگان موجوداتی ناتوان به خطا و محبوب اند، در مسیحیت کاتولیک ،به خصوص تبشیری ها، مورد محبت بی قید و شرط خداوند بودن، اختصاص به انسان دارد.فرشتگان ، موجوداتی به ذات نیک هستند،اما جایز به خطا.در فیلم، مقرب ترین فرشته هم اگر آنچه شیطان قرآن کرد انجام دهد؛شایستهء مجازات است.اما حتی گناهی که انجیل به روایت یک مفسر فیلم آن را «بلیط یک سره و غیر قابل استرداد جهنم»می داند هم اگر از «انسان» سر بزند، در شرایطی قابل بخشش است.
.جهنم ، به دیدهء نویسنده فیلم، همین جهان است.تقریباً به نظر بعضی عرفای اسلامی که جهنم را در همین جهان نیز برپا می دانستند فقط از ناتوانی در دیده شدن اش توسط دیگران شکایت می کردند، نزدیک است.افکت های فوق العاده تصویری که برش های قهرمان به جهنم را نشان می دهد، بیش از همه این را واضح می کند.
.ابزار پاکی ، مثل اسلام ، آب ، نور،اوراد و صفحات متن مقدس است.این را در جای جای فیلم می توان پی گیری کرد.
.برخلاف اسلام که صریحاً به معامله جان خود با بهشت اشاره شده، در مسیحیت، برای خرید بهشت احتیاج به کار خاصی نیست.فقط نباید« گناهان نابخشودنی» مرتکب شد.
.معنای خیر و شر ، مانند اسلام، خیلی صلب و بی انعطاف تعریف شده است.مرز بین نور و تاریکی ،سایه روشنی ندارد.تنها خداوند پادشاه محبت است و نیکی.
اما اتفاقی که در انتهای فیلم می افتد پیام فیلم است:
کنستانتین که در عین رستگاری، زنده می ماند و دنیایی جدید را پیش ِ رو دارد.در نهایت می گوید:«خداوند راه هایی عجیبی را برای پیش برد امور بر می گزیند.
بعضی آن را می پسندند،بعضی نه.»

Wednesday, August 17 at 7:55 PM

دیوار

زمانی طولانی از شکست سنگین اصلاح طلبان پیشرو نمی گذرد،که سعید حجاریان ،که حالا ازشر حفظ حرمت دوستان پیشین نیز با خط تحریم ،راحت شده، استراتژی که خیلی از شخصیت های برجستهء مشارکت و دوم خرداد مدت ها قبل آن را منقضی اعلام کرده بودند را به عنوان راه کار خود اعلام کرده:«مشروطه خواهی»(و یا دقیق تر ، بازگشت به مشروطه خواهی)
سعید خان ،که تیر کین ِ رهبران همین حکومتی که مشروطه اش را می خواهد روی صندلی چرخ دار نشانده ، در سخنان خود ؛ که باید توسط اهل فن مورد بررسی قرار گیرد ، وزن تئوری خود را به شهادت نتیجهء انتخابات افزون می داند. حزب شکست خورده مشارکت ،که در این دوره ، جام اخلاق را هم برخلاف ادعایش واگذار کرد – رجوع کنید به متناقض گویی و بعضاً نغزگویی!هایی مشارکتی ها از «رهبری خودشان بیاید رهبر اصلاحات شوند.» و«حکم حکومتی را قبول نداریم» ،تا «بنا به مصلحت وارد کارزار می شویم» و « برای رفع فاشیسم به هاشمی ..» -؛می گوید که پوست انداخته و شاهد مدعایش ، تغییر دبیر کل است. مشارکت مدعی ورود به عرصه جدیدی و دورانی نو از حیات سیاسی اش است – چیزی که به نظر شخصی بنده ، بعد
انتخابات نوشتم ، کار درستی نیست، و عرصه اجتماع برازنده تر است برای ایشان-.
هواداران حق دارند تا هر وقت بخواهند عضو این حزب بمانند، اما برای ماندن در کنار «خط امامی ها»، فکر می کنم باید قانع شوید که مزایای این اتحاد بر مضارش می چربد.به این منظور شایسته است کمی به عرصه هایی که شاید هدف هواداران – که به گمانم جز،آگاهی عامه ، رفاه و حق حاکمیت ملی چیز دیگری نمی خواهند – در تاثیر گذاری باشد ،نظری بیافکنیم :
.مشارکت از همان اول پرونده هسته ای هم ؛حتی جرات اظهار نظر نداشت،چه برسد به حضور سیاسی در جریان این پرونده.
.با اعلام کابینه ، و ابلاغیه درون حزبی ، مشارکت از حضور در کابینه منع شده است.این یقیناً به معنی به صفر رسیدن احتمال هر گونه اثر گذاری درون حکومتی بر روند هاست.
.حضور مشارکتی ها در راس سازمان های غیر دولتی ، با توجه به آن چه تا کنون رخ داده ، احتمالاً به جای ایجاد حاشیه امنیت، فقط برای حاکمیت حساسیت زا خواهد بود. قطعاً واکنش تند رو ها نسبت به موسسه ای که رسیدگی به حال درماندگان را انجام می دهد و در راس اش یک عضو سیاسی مشارکت حضور دارد، جدای از شبههء سیاسی بودن اعمال سازمان در افکار عمومی ؛ بسیار تند تر خواهد بود از زمانی که افرادی اهل فن تر ، گیرم کمی خارج از خط امام بر ریاست آن سازمان گماشته شود.(داخل پرانتز بگویم که مشارکتی ها به قول رییس جمهور اسبق یک بد اخلاقی دیگر هم کردند ، آن ها آشکارا می گویند «سازمان های غیر دولتی»، که به یقین برای فعالیت هایی اجتماعی ابداع شده اند، سکوی پرتاب بعدی ما به قدرت خواهد بود!)
.میزان مخالفت با مشارکت( و به درجات کمتر ،دوم خرداد)، به مراتب بیش از میزان هواداری اش است.این یک واقعیت ملموس است، ولو این که برپابه استددلال های کم مایه ای چون :«این ها باعث حفظ نظام شدند.» استوار شده باشد، در حال حاضر سکهء رایج محافل شبه سیاسی – مردمی ست که بار اطلاع رسانی و جهت دهی به افکار اجتماعی را در تاکسی ها به دوش می کشند.

جدای از آن چه به نظرم مضار کنار مشارکت ماندن – چون اغلب هواداران عضویت ندارند در این حزب – بود ، یک نکته ء اساسی در گفته های خود حجاریان هست که انگار مغفول مانده از دید هواداران «جوان» مشارکت:
«... اگر به فرض، اصلاح طلبان در هشت سال گذشته نتوانسته اند به وظايف خود عمل كنند، تئوري ياد شده نفي نمي شود چون به هر حال منابع مشروعيت در ايران چندگانه است و لاجرم نهال‌هاي جديد براي پيگيري مطالبات دموكراتيك مردم در درون دستگاه سياسي كشور پديد خواهد آمد.» حتی نکاتی از این واضح تر هم احتمالاً مانع نخواهد شد که «جوانان مشارکت» در یک بیانیه ، «تنها را پیش ِ رو را مشروطه طلبی» بدانند.این شاید نقایص بارز این شبه – حزب را بیشتر نمایان می کند. جوانان که حلقهء ارتباطی جامعه( به خاطر داشتن اکثریت درآن و اقلیت در تصمیم سازان جمهوری اسلامی) و حزب می بایست باشند ، از تحولات عمیقی که آرام آرام زیر پوستی رخ داد و علی رغم هشدار بسیاری از دگر اندیشان ، عملاً مشارکت به آن بی توجهی نشان داد تا زمینه ساز شکست سنگین شان بشود ، حزب را می باید خبر دار کنند تا تحلیل های حزب به واقعیت نزدیک تر شود، اما انگار برهوت ایده است حزب ،نه انگار اتاق خالی ست ، با در های عقیدتی پولادی .سعید که حرف می زند، در مقابلش «جوانان مشارکت» نیستند ، دیوار هست،که طنین صدایش را بر می گرداند.این جاست که دنبالهء پیشرو برای آن ها کمی سنگین می نماید.

به عنوان آخرین حرف : مقاله دیگر اش ، استدلال را چونان سست می کند تا هدف را موجه کند که می نویسد:«.... انقلاب مشروطه ايران همزمان بود با دو انقلاب مشروطه روسيه در فوريه ۱۹۰۵ و انقلاب مشروطه عثمانى ۱۹۰۷. آن دو انقلاب بعد از كش وقوس هاى متفاوت به جمهورى لائيك و آته ايست فرا روئيدند. هم بلشويك ها بعد از اكتبر و هم كماليست ها بعد از سرنگونى سلطان عثمانى به ضديت با مذهب روى آوردند....» تکرار کنم که سنجش عیار عقلایی بودن مقاله به عهده اهل فن است، اما لابد باید به روی این چشم بست که« اته ییسم» و «لایسیته» برابر نیستند. مخالفت با مذهب حداکثری (که سعید آن را مبنای استدلال اش قرار داده) تقریباً مفهوم لایسیته ست و اصلاً پیوند معنایی با اته یسم ندارد.سعید در هیچ کجا از مطلب اش لزومی نمی بیند که مدعایش ،یعنی شروع قدرت گیری آته ییسم را مستدل به ظهور خطوطی کند که مبین «بی خدایی» باشد .سواد ناقص تاریخی من می گوید که مشروطه طلبان ایرانی ، لاییک بودند و نه آته ییست.اما نمی توانم آن را مستدل کنم ،چون کتب تاریخی در دسترس ام نیست.اما مثال روشنی چون آخوند زاده را نشانی می دهم.سعید مسئولیت تفرقه و دوری روحانیت از روشن فکری ، بر گردن مخالفت روشن فکری می اندازد.حتی اگر محدودیت های ظرف مکانی و زمانی آن دوران راهم در نظر داشته باشیم، فکر می کنم برای مقابله با عقب ماندگی ها و کاستی ها ،چاره ای به جز مبارزه با مذهب نبوده ست.روشن فکر کسی نیست که به خوش آمد مردم حرف بزند. شخصاً به عنوان یک اته ییست از برابر انگاشتن این نظریه با لایسیته ناخشنودم.

Sunday, August 14 at 12:56 PM

بازگشت کولرا

اسم این پست باید می شد مثل پست قبلی و یک «قسمت دوم» جلویش می گذاشتم.اما برای تان از یک اشتباه احتمالی بگویم.
من در تیتر مطلب قبلی از لفظ «جهاد اکبر» استفاده کردم.منظورم البته کنایه ای به مقاومت در مقابل نوشیدنی های خوش طعم و مشکوک تابستانی بود.بعد که لینک را برای سایت وزین گویا فرستادم،گویا هم عین تیتر را استفاده کرده ست.البته این که مسئولین محترم گویا وبلاگ مرا به رسمیت شناختند و بالاخره به نام وبلاگ ام توجه کردند( بیانکو نرو) جای کلی امتنان است.اما اینکه در یک روز آمار بیننده سایت تقریباً 10 برابر شد ،این شک تقویت شد که شاید به دنبال خبری از اکبر ،مراجعین گویا مثل من نا امیدانه بروی هر لینکی که نشانی از اکبر دارد کلیک می کرده اند و گذر روزگار این جا شان رسانده.این شک با دیدن تنها یک کامنت پای مطلب،آن هم از حسین عزیز ، علی رغم اصرار من بر این که:«اگر چیز بیشتری می خواهید بدانید در کامنت ها مطرح کنید.» ، تبدیل به یقین شد .چرا که مطمئن بودم آن قدر کامل ننوشته ام که بی نیاز از توضیح بیشتر باشد.برا ی همین در تیتر این دفعه از نام رفیع اکبر پرهیز کردم(شمایی که وبلاگ را قبلاً خوانده اید ، نظرم را راجع به اکبر گنجی می دانید).
خب به هر حال به قول مذهبیون ما شرط بلاغت به جا آوردیم!

اما دیدن این مطلب از آچار فرانسه وا داشت تا کمی بیشتر توضیح بدهم.مطالب این وبلاگ در مورد وبا کمی تخصصی بود.البته به نظرم متن برداشت هایی از «اصول طب داخلی هریسون» داشت که با مراجعه دقیق تر شک تبدیل به یقین شد(جلد اول صفحه 980،ویرایش بین المللی،چاپ پانزدهم).دونکته به نظرم دقیق نبود در مطلب:
.اول اینکه نوشته شده«...هرچند مقدار عفوني كننده نسبتاً زياد است ابتلا در افراد هايپوكلريدريك،‌آنها كه از آنتي اسيد استفاده ميكنند و هنگامي كه اسيديته معده توسط غذا بافر ميشود به طور قابل توجهي كاهش مي‌يابد...» منظور این است که مقادیر باکتری که لازم است که عفونت در روده رخ دهد (بر خلاف دیگر عامل شایع اسهال «شیگِلا» )بسیار زیاد است.یعنی آلودگی ماده خورده شده باید بالا باشد.اما اگر فرد ترشح اسید معده اش مختل باشد،ضد اسید مصرف کند و یا غذا اسید معده را خنثی کند، حتی با مقادیر کم هم امکان عفونت روده ای وجود دارد.
.دوم اینکه میکروسکوپ «زمینه تاریک» مطلب جالبی ست.این میکروسکوپ ها را (والا دروغ چرا ازین میقروسکوپ ها در دانشگاه ما پیدا نمی شَه! اما عکس ها شا تو کتاب هامان دیدیدم بابام جان) با همان تکنیک های میکروسکوپ های نوری معمول کار می کنند.اما از یک «متراکم کنندهء نور»(کندانسور) خاص بهره می برند که هم اشعه مستقیم نور را مانع می شود و هم نور را بروی یک آینه که کنار متراکم کننده نصب است، منعکس می کند(یعنی نوری می سازد که فقط به شکل اُریب به زمینه ما می تابد).کل نکته در همین جا نهفته است: نور مایل قابلیت این را دارد که توسط لبه های میکرو ارگانیسم مثل یک شی نوری ساده در اپتیک، نور را دوباره جهت دهد. به این شکل نور اش به عدسی چشمی می رسد و ما می توانیم آن را رویت کنیم.(میکروبیولوژی پزشکی جاوتز ،صفحه 7-9 ،چا بیست و دوم) برای همین است که در تصاویر بدست آمده از ارگانیسم ،فقط شکل ظاهری اش پیداست.گفتم شاید جالب باشد بدانید چرا به آن می گویند
Dark Field
سوم اینکه «ناقل» در وبا بسیار نادر است(برخلاف دیگر بیماری گوارشی حصبه)،برای همین بحث بر سر اینکه ناقل کم یاب وبا باید درمان بشود یا نه در میان متخصصین عفونی وجود دارد.اگر بخواهم برای تان خلاصه بگویم،می گویند تنها در مناطق غیر اندمیک ناقل وبا را درمان و پی گیری کنید.
(بحث حسابی تخصصی شد،منم که احساس گرفتنم ، رفتم بالای منبر.ببخشید این جا را با گراند راند عفونی قاطی کردم!)

اما یک مطلب آخر را هم بگویم و قول می دهم از این بحث های خسته کننده پزشکی دیگر تا مدت ها این جا نبینید:
تا جهل سال پیش ،وبا را به دو گروه از نظر آزمایشگاهی تقیسم می کردند(مبنای تقسیم پاسخ باکتری به یک آزمایش «سرولوژیک» بود).بر این مبنا باکتری با از نوع «او-1» بود که می توانست بیماری را ظاهر کندو همه گیر شود،یا از 137گونه دیگر که اصلاً خطر همه گیری ندارند.خود نوع«او-1» دارای دو جور گونه طبیعی(بیوتیپ) است.یعنی خواص کوچکی شان تفاوت دارد،که بر مبنای اینکه کدام یک باشد ،علائم بالینی همه گیری متفاوت خواهد بود.همه این صغری کبری ها را چیدم تا بگویم:
اینکه در ابلاغیه ای که در پست قبل آمد نوشته شده بود ال-تور و من هم از آن استفاده کرده در تیتر اهمیت فوق العاده دارد. بیوتیپ کلاسیک علائم اسهال غیر خونی و ضعف و بی حالی و تب دارد و خلاصه جوری عمل می کند که اطرافیان مریض متوجه وخامت حال وی می شوند.اما ال –تور(دلیل نام گذاری اش ،همه گیری اش در یک کمپ نظامی در اَل- طوردر صحرای سینا در مصر بوده است.) مهم ترین شکل تظاهر اش،بی علامت بودن مریض و یا کم علامت بودن است.خطر در همین جاست ، فرد با تصور این که علائم مربوط به یک مسمومیت غذایی ست از مراجعه خودداری می کند و هم خود را در معرض خطر قرار می دهد و هم شانس همه گیری را زیاد می کند.
اما از آن جا که در فقر شکوفایی انتظار می رود! ، در همه گیری جهانی (پاندمی) ششم وبا، گونه ای پیدا شد که اصلاً نه «او-1» بود ونه او هیچ کدام دیگر! ،این گونه که بسیار بدخیم تر از گونه های دیگر است،به سرعت همه گیری پیدا می کند و مرگ و میر بالایی حتی در میان جامعه مقاوم به «او-1»ایجاد می کند.این شکوفایی! در یکی از فقیر ترین نقاط دنیا یعنی «بنگال» هند اتفاق افتاد که بهداشت در پایین ترین سطح ممکن است.خوشبختانه این گونه هنوز به ایران نرسیده است.
باز هم بگویم اگر مطلبی مانده به خاطر سلامتی خودتان پرسش کنید.نهایت این است که من نتوانم پاسخ دهم و از دیگران کمک می گیریم

Friday, August 12 at 2:38 AM

جهاد اکبر علیه ال- تور

این هم از بلایای آسمانی.همین یکی را کم داشتیم. باسیل فلاژل دار« ویبریو کولِرا» ، این افضل الموجودات المیقروسکوبیک، احمد البلایای البیولوجیک تهران را هم در بر گرفت به سلامتی.خدایش عمرش کوتاه کناد و مقدمات سفرش یک سر به جهان باقی فراهم کناد.
دیروز از یکی از اساتیدم ابلاغیه را در یافت کردم.البته چون همان طور که می بینید نامه طبقه بندی شده نیست و جزو اسناد دولتی به حساب نمی آید و از سوی دیگر استاد مربوطه هیچ هشداری نداده که از انتشار اش خودداری کنم،جهت اطلاع رسانی امت همیشه در صحنه بروی وبلاگ قرار دادم.
حقیقت این که رسم است در مواقع بحران ،به خصوص شیوع های عفونی ،دانشگاه های سه گانه تهران، هر یک بر حسب منطقه تحت پوشش خود دستور العمل می نویسند.(شاید در فرصت دیگری سامانهء مدیریت بحران را در بخش بهداشت مفصل تر گفتم،اگر کسی سئوال خاصی دارد در این مورد خوشحال می شوم بتوانم پاسخ بدهم) برای غرب تهران هم به آرم دانشگاه فخیمه خودمان دستور العملی فرستاده بودند ،که البته به دلیل تخصصی بودن اش چاپ اش را بیهوده دیدم(در انتهای نوشته لینک هایش را گذاشتم اگر علاقه مند بودید).اما یک نکته جالب دارد،آن هم این است که متن اشاره می کند :«...و در ماه های اخیر مواردی از استان های قم ، گلستان ،همدان و تهران گزارش شده است و پیش بینی می شود موارد بروز در این استان ها افزایش و گسترش موارد بیماری در سایر استان ها نیز ادامه پیدا کند...».
این را برای دوستان ترجمه کنم که به عبارتی ،به خاطر تایید گونه میکروب که« ال – تور» اعلام شده و جمله بالا ، مسئولین مشخصاً حرف از اپیدمی می زندد(همه گیری بیماری واگیر دار).این البته به نظرم برای همه خطرناک نیست،یعنی نباید جو جامعه را ملتهب کرد.اما نباید هم مثل صدا و سیما که بالاترین برد آموزشی را دارد،به این بسنده کنند که :« مسئولان ابراز امیدواری کردند که بتوانند جلو موارد بیشتر وبا را بگیرند».

جهت اطلاع افراد ناوارد بگویم که وبا بیماری در اثر یک میکروب مژک دار است که در آب زندگی می کند.فقط انسان را آلوده می کند.90% موارد راه انتقال از مدفوع-دهان است.یعنی دست آلوده به دهان می رسد و یا غذایی که مستقیم با میکروب آلوده شده به دهان می رسد و اگر تعداد باکتری کافی بود،آن وقت از معده و محیط اسیدی اش رد می شود،در روده تکثیر می شود و نتیجه طبیعی تکثیر اش تولید سمی ست که برای سلول های پوشاننده دیواره روده اختصاصی ست.میکروب نمی تواند به دیواره روده و یا خون وارد شود،پس نمی تواند باعث حمله های ثانویه و عواقب دیگر شود.اما سم اش باعث قفل شدن یک پمپ مولکولی بر سطح سلول های پوشاننده می شود به طوری که مدام تحریک به ترشح سدیم و پتاسیم خون و مایع میان بافتی به درون لوله گوارش می کند، در ادامه آب هم به دنبال این املاح به لوله گوارش مهاجرت می کند.در صورت ادامه بیماری،جابجایی عمده آب میان بافتی و دورن عروقی باعث غلیظ شدن و کم حجم شدن خون می شود.اما خطرناک ترین اثر، تغییرات الکترولیتی(شکل یونیزه املاح حیاتی بدن مثل سدیم و پتاسیم و کلسیم و منیزم و کلر) است که هم به دلیل سم میکروب و هم به خاطر تغییرات حجم خون رخ می دهد.این تغییرات که با تغییر در کار قلب و عضلات است،خود را به شکل گرفتگی های عضلانی نشان می دهد.اگر تغییرات الکترولیتی ادامه یابد به راحتی باعث افت کارکرد قلبی و ایست کامل قلبی می شود.

خب ،حالا ما به عنوان یک فرد عادی جامعه که عضو کادر درمانی نیستیم چه کنیم؟توصیه ها را بر حسب اهمیت رتبه بندی کردم.هرچه به انتها نزدیک شوید ،توصیه برای افراد حساس تر و وسواسی تر است.ولی از چند نکته اول غافل نشوید:
1.هیچ موردی از اسهال را «جزئی» و «گذرا» تلقی نکنید،به خصوص تا وقتی که همه گیری متوقف شده و مراجع بهداشتی توقف را تایید کنند.در مراجعه سریع به پزشک تعجیل کنید.
2.بیشترین عامل ممانعت از همه گیری ،شستشوی دست هاست.به بچه های کم سال خود نظارت کنید تا درست دست ها را بشویند.
3.در صورت بروز اسهال ؛ افراد دیگر خانواده را در جریان قرار دهید.اگر موارد مشابه در خانواده است ،آن را زنگ خطری تلقی کنید.
4.از خوردن و آشامیدن فرآورده های غذایی در جایی که به بهداشت اش اطمینان کافی ندارید حداقل در طول همه گیری پرهیز کنید.
5.در خانه ،غذاهایی که در آب جوش و یا روغن پخته نمی شوند می توانند عامل سرایت شوند.سبزیجات و میوه جاتی که با پوست خورده می شوند از آن جمله اند.دقیق باشید ،حتی پسته خام را هم پوست اش را بشویید و بعد مصرف کنید.
6.در صورت اثبات مورد وبا ،بهتر است با مشاوره فوق تخصص عفونی ،به تمام افرادی که تماس نزدیک دارند ، پیش گیرانه آنتی بیوتیک تجویز شود.دست شویی و توالتی که استفاده می کرده ؛ضد عفونی شود و لباس ها در دمای 90 درجه شسته شوند.
7.از خوردن آب میوه هایی که شیوه تهیه با دست دارند خودداری کنید،حداقل در زمان همه گیری
نکته :مصرف واکسن وبا(که ایمنی حدود یک سال می دهد) در مناطقی که اپیدمی تثبیت نشده توصیه نمی شود.(به استناد راهبر های سازمان بهداشت جهانی)

اگر چیزی را ناگفته گذاشتم ، سلامتی خود را جدی بگیرید و در کامنت ها پرسش کنید.سعی می کنم که هیچ مطلبی را بدون پاسخ نگذارم.
1 , 2 , 3 , 4 دستورالعمل

Thursday, August 11 at 4:51 AM

گره کور

مقالات امروز روز را بخوانید؛آن هایی که مربوط به مدرنیته اند.یک نکتهء بارز میان آن ها می بینید:امروز میان اندیشمندان ایران یک چیز حل شده،دیگر هیچ کس بر طبل مخالفت با غرب نمی کوبد.خیلی از بزرگان ما پای عریضه های بلند را علیه «صدور دموکراسی» و حمله به ممالک مفلوکی مثل عراق و افغانستان و ایران را امضاء می کنند ، خیلی از جوانان نو اندیش ما به مدرنیته از منظری نقادانه می نگرند اما ، دیگر کسی غرب را به خاطر داشتن فسق و فجور ملامت نمی کند ،به خاطر آزادی بی دینان شایستهء نقد نمی داند و حتی به آزادی هایی که به اقلیت های جنسی داده می شود نیز کمتر اعتراضی می شود.این به گمانم گامی بلند است که یک نویسنده ما اعتراف کند که به جدوجهد فراوان از دست رسوبات «غرب زدگی» به در آمده.

اما چرا نه قول خسرو ناقد ، مفهومی که یک فیلسوف احساسی ما مطرح می کند ،در میان متفکرین غربی بردی به مراتب بیشتر دارد؟چرا حتی عامه هم در غرب از در آشتی با ما در می آیند و ما هم چنان بر طبل جنگ طلبی می کوبیم؟نگویید که تند رو ها چنین می کنند.عامهء مردم مشرق زمین ،بسیار بیشتر بر این باور هستند که رویارویی با غرب گریزناپذیر است.مردم کوچه و بازار رفتار بر مبنای غربی را «نشدنی» می پندارند.به دلیل ضعف عظیم فرهنگی ،اگر آداب و سنن بی پایه شان را از ایشان بگیرید ،لخت خواهند شد برابر مغرب زمین ،و احتمالاً مضطرب.لازم به نشانی دادن نیست که هنوز عربستان و مصرو الجزایر در صنعت صدور تروریست فعال اند ، و ما هم با رای میلیونی به یاری شان شتافتیم تا اولین دیدار رسمی رییس «جمهور»مان با رهبر حزب الله باشد.

تصورم براین است که گره کور ما، در بی ارتباطی روشن فکری با عامه است،اما نه آن طور که اغلب میان ما تصورش می رود.اغلب با گفتن این جمله، روشن فکری در مظان اتهام قرار می گیرد که فلان نکرده و بهمان کرده.من فکر می کنم ،روشن فکری ،کار خاص دیگری نمی تواند بکند،عامه فرهنگ اش آن قدر مبتذل شده،که تا می خواهی برایش حرف بزنی ،سریع کسی را می فرستد پشت تریبون تا قرآن تلاوت کند.تا می خواهی تئاتر اجرا کنی ،از شما سیاه بازی می خواهد .وای به روزی که بخواهی پیامی را در لفافهء یک فیلم بپیچی. این هم البته از برکت تلاش مسئولین مردم است.از این جهت سخنی ساده اما درست بود که هر بار فشار مسئولین بر یک آزاد اندیش زیاد می شد، می تعجب می کردم و می پرسیدم فلانی مگر برای نظام آبرو نخریده ، چرا چنین می کنند با او؟جواب می شنیدم که او ریشهء جهالت را هدف گرفته،برای همین مغضوب شده.به همین خاطر است که در این اعوجاج فکری ما، من روشن فکری،حداقل در ده سال اخیر را با کمترین تقصیر می شناسم.
اما منظورم غیر قابل گشایش بودن این گره نیست،من نظر به سالیان دور دارم ،نه به این خاطر که ماهم باید قدم به قدم راه مدرن شدن را برویم مثل اورپا،به این خاطر که نسلی را می بینم که تخریب فرهنگی گسترده رمق اش را ستانده ست.تا نضج گرفتن دوباره پیکره پیش روی مردم ،سالیانی دراز راه است.شاید وقتی در بحبوحه انتخابات ،کسانی چون دیهیمی – که بعدها خودش به معینیان پیوست – فریاد می زدند که شما در این هشت سال،آنچه باید می کردید نکردید،اصلاح طلبان پیش رو ترجیح دادند تعبیر به در افتادن با دایناسورهای شورای نگهبان کنند،تا بتوانند بگویند این کار ناشدنی بود.به نظرم اما مشخصاً دیهیمی و به شکل عام بسیاری دیگر ،فریادشان از همین پیش قدم نشدن اصلاح طلبان پیش رو برای «ریشه کنی جهل» به هوا بود.

این ها را نوشتم تا نتیجه بگیرم : گره زمانه ما کور نیست.اما با دندان هم الزامی به باز کردن اش نداریم.

Monday, August 8 at 4:22 PM

خط باریک حقیقت

مسئله اتمی بودن یا نبودن ایران ، مسئله ایست که بسیار واضح میان مدافعان راستین و مدافعین سست عنصر دموکراسی افتراق می دهد.مثل بسیاری موارد دیگر است.از آن جمله است گنجی ، تروریسم ، اسرائیل و ...
مثلاً میان تایید کم هزینه بودن آزادی گنجی با تلاش فعال برای آزادی وی ، گروه به قول خود اکبر «جهوری خواهان» تمام عیار ،که طیفی بسیار گسترده اند ، گزینه دوم را از منظر مرام سیاسی خود «اخلاقی» می دانند و الزام آور ، و گروه دیگر آن را الزامی نمی دانند چراکه با ایدئولوژی ایشان در تعارض است.شاید باید برای جمع کردن فوق العاده متعارض این گروه دوم زیر یک نام از عنوان کتاب معروف پاپر را به عاریت گرفت«دشمنان جامعه باز» : این ها شامل بخش هایی از اصلاح طلبان ، تقریباً تمام راست سنتی نظام مذهبی ایران و راست های افراطی نظام قبلی(سلطنت طلبان فره پرور) و حتی بخش هایی از چپ های قدیمی یند.
در مثال راطه با اسرائیل دیگر احتیاجی نیست که این قدر تفصیل دهم: امروز ایران تنها کشوری ست که از بازی با اسرائیل در میادین ورزشی که نماد جوانمردی یند خودداری می کند .این موضع به راحتی می تواند« دشمنان جامعه باز» را جدا و متمایز کند.به این معنی که هر که موافق چنین سیاسیتی ست یا نادان است و یا منافعی به جز روشن گری دارد.کیست که نداند که ملت ایران بابت این نابخردی تا چه حد هزینه می دهد.
در باب تروریسم اول مثالی خارجی می زنم.« یازدهم سپتامبر لندن» خطی بسیار واضح میان کسانی که به گمانم به تفکر امروز تعلق دارند و گروهی که هنوز بر طبل تئوریزه کردن خشونت می کوبند – همان دشمنان جامعه باز- کشید.تروریست تنها به لفظ محکوم نیست.باید علیه تروریسم عمل کرد.اقدام مفتیان مسلمان انگلستان که انتحار را قتل نفس نامیدند و از آنان لقب شهید را ستاندند وهمکاری با تروریست ها را «حرام» شمردند ، اقدامی بود که باز خطی میان افرادی که اصرار دارند مسلمان اند و کسانی که اول خود را انسان می دانند کشید.در آن جامعه باز ،صد البته قابل پیش بینی بود که شهردار مبهوت لندن که در استرالیا با خبر روبرو می شد ، به جای لعن و نفرین ،روی نکته اساسی که باز فصل خطاب دو گروه مورد اشاره من است انگشت گذارد و بگوید امروز مورد حمله، مسیحیان و یا یهودیان و بی خدایان نبودند،امروز لندنی ها مورد حمله واقع شند، پس حمله کنندگان به صرف مسلمان بودن ،مسئولیت کارشان متوجه مسلمانان نیست.باز هم قابل پیش بینی بود که چیزی که از آن به «بی ثباتی عظیم سیاسی» در حقوق سیاسی نام برده می شود و معمولاً در پی آغاز خشونت و ترور از سوی گروه های افراطی ، در کشور های با ساخت سیاسی بسته و نبود چرخه قدرت ،رخ می دهد ، انگلستان را دربر نگیرد.
اما مثال دوم ترور یکی از شرور ترین قاضیان و مجریان احکام «آسمانی» در تهران بود.در باب عاملین و انگیزه همان طور که نیک آهنگ کوثر نوشت ،اصلاً نمی توان تحلیلی کرد ،چون دستگاه اطلاعاتی کشور از امروز در پی منویات دیگری ست ،حتی به فرض پیدا کردن سرنخ از عاملین واقعی جنایت بعید به نظر می آید در جامعه به شکل واقعی انعکاس یابد.این که عده ای در مخالفت با این ترور زبان نگشودند، صرفاً شخصیت بی مایه مقتول نبود، معانده با جریان سیاسی حامی مقتول هم تمام علت نبود.شاید علت این است که به دلیل درجه خشونتی که در منش نظام مذهبی ست ، هنوز نمی خواهند گزینه اقدام خشونت بار و مسلحانه علیه نظام را برای همیشه کنار بگذارند.این که یکی از قربانیان مقتول ، ابراهیم نبوی ، ترور را از هر نوع محکوم می داند وبا خانوادهء وی ابراز هم دردی می کند ،نشان از رشد سیاسی وی می باشد .کسانی که این ترور را محکوم نکردند ،هنوز به روش هایی می اندیشند که شاید کارا باشند، اما تاریخ مصرف شان گذشته، به سودان بنگرید ،که علی رغم محق بودن شورشیان، دولت خشن و مذهبی سودان ،تا مدت ها با انجام ترور های کور در مناطق غربی مثل دارفور ،چهره آن ها را به عنوان حامیان ترور به دنیا معرفی می کرد.دول بحران زی مثل ایران ، مطمئناً از شروع جو ترور خوشحال خواهد شد.ترور شاید تا مدت ها در جهان ادامه یابد، اما مسئله این جاست که دنیا دیگر برای تروریست ها نمی ایستد و کف نمی زند.دیگر چهره تروریست ها را باید در سیمای بن لادن دید، نه جوانان ارتش آزادی بخش ایرلند.

برگردم بر سر مسئله اتمی : تمام مدافعین ایران اتمی ، از هر جناحی باشند ، به گمانم در گروه «دشمنان جامعه باز» طبقه بندی می شوند.استدلال منطقی ترین بخش آن ها ، این است که برای دولت های دموکراتیک بعدی نمی بایست به خاطر دولت مستبد کنونی ،ایران از حق دست یابی به تکنولوژی هسته ای نظامی برای همیشه چشم بپوشد.سستی ادعا نیازی به اثبات ندارد، در بهترین حالت این ها مدافع حکومتی مستبد ،اما از نوعی دیگرند.پر واضح است که به بهانه هایی واهی چون تکرار بیست و هشت مرداد ،دست یابی به صلاح اتمی را مجاز بدانیم.حتی در صورت وجود چنین تهدیداتی ، راه حل به گمان ام به میان در انداختن بیشتر مردم در عرصه سیاست است .وگرنه استقلال کره شمالی مجهزبه چند کلاهک اتمی ،امروز دارد سر چند تن گندم که قرار است شکم ناراضیان مفلوک را پر کند معامله می شود. هیچ تضمینی نیست که حتی بهترین و صالح ترین مردم حاکمان آینده ایران باشند ، با سابقه استبداد در ایران ، از بمب اتم استفاده درست ببرند.نیک می دانید که هیچ تعهدی همیشگی نیست، اگر امروز فرمان بریده های اسلامیست شاخ نشان جهان نمی دادند، یعنی «ملت» ایران از ملت هند گناه کارتر است در یازده سپتامبر ؟آن ها قرارداد همکاری اتمی تحقیقاتی با ایالات متحده امضا می کنندو ما حتی در غیر متعهد ها کسی را نداریم که امروز ِ روز ،از «سیاست اتمی» مان حمایت کند؟

Sunday, August 7 at 1:59 AM

سقف ، کف....

برگ دیگری از صفحات ملتهب این پرونده پرحجم و پر هزینه (احتمالاً فقط برای ایران) با پیشنهاد اروپا – یا به قولی سه کشور نماینده اروپایی- و حمایت ضمنی ایالات متحده ورق خورد.با مصاحبه ای که در یک سویش محمدی عضو کمیسیون امنیت ملی مجلس – در واقع نمایندهء ائتلاف سپاه و آبادگران – و سوی دیگرموسویان – نمایندهء روحانی و تا حدودی هاشمی رفسنجانی – در برنامهء تحلیلی بیست و سی شبکه دو تلویزیون پخش شد، خیلی احتیاج به دقت نداشت تا متوجه شکاف عمیق نظری در تاکتیک و در عین حال اتفاق نظر عجیب در استراتژی را میان دو جریان اصلی – و شاید دو جریان تک تاز و یگانه این پرونده – بشویم.قبلاً نوشتم که مردم در این معادلع هیچ اند ،نهایت ازشان مصاحبه می گیرند تا مصرف تبلیغی داشته باشد.اصولاً با وجود تبلیغات سنگین رسانه دولتی ،هیچ علامتی دال بر هوشیاری افکار عمومی داخلی به چشم نمی خورد.سوی دیگر جهان نیز ،ظاهراً به درخواست طرف ایرانی کل جریان مذاکرات از دید رسانه های عمومی خارجی به دور بود،چیزی که شاید بیش از همه ضرر اش را اروپا ببیند: امروز ایران مدعی ست که تعلیق را در جریان مذاکرات پشت درهای بسته به شکل مشروط پذیرفته.اما طرف اروپایی با تکیه بر اشتباه بودن شروع غنی سازی، آشکارا می گوید که طرف ایرانی این بند را برای مصرف داخلی در خواست کرده بود.

برجستگی اختلاف میان دو نگاه حاکم – که یکی در آستانهء استعفا و دیگری مترصد کسب مقام «مذاکره» است – خیلی ابهامات پیشین را روشن می کند :
موسویان – و کل جریان متبوع اش – بر موفقیت دیپلمات های «هسته ای» تاکید می کند ،چیزی که وزرای سه گانه اروپایی همه حال به آن صحه گذاشتند،مهم نیست که این به ظاهر دیپلمات های ما ، تاجر زبان دان باشند.
محمدی حرف هایش تقریباً برابر حرف های لاریجانی پس از توافق ایران و اروپا در پاریس است: او اصرار دارد که نقائص در عملکرد تیم مذاکره برجسته بوده است.او می گوید که هنوز در پیشنهاد اخیر نیز ، در حاشیه ایران امتیاز می گیرد و در متن امتیاز می دهد.
موسویان در مقابل می گوید که تیم شرایط را به گونه ای پیش برد که از اجماع جهانی علیه ایران در بیست ماه پیش ،ما به نقطهء اعتماد نسبی رسیده ایم،گرچه اذعان دارد که ممکن است با رد این پیشنهاد امروز اجماع قبلی دوباره شکل گیرد.
محمدی آشکارا از این نکته استفاده می کند و می گوید ما در زمانی از بحران خارج شده بودیم و اجماع را شکسته بودیم،می بایست به استقبال بحران می رفتیم،نه امروز از موضع ضعف به آن مبادرت ورزیم.
موسویان تیر خلاص را می زند :ما افتخار تیم مذاکره کننده را در دیپلمات بودن شان می دانیم،اگر این پیشنهاد را رد کنیم،باز هم بر سر میز مذاکره باقی خواهیم ماند.این اروپاست که از اتاق مذاکره خارج شده است.

این که محمدی با تحکم حرف از استقبال از بحران می کند بسیار به نفع این پیش بینی ست که «نظام» و یا حداقل آنان که در نظام بالادستی را در قدرت دارند – قطعاً هاشمی امروز در آن جرگه نیست- لباس رزم پوشیده اند.اما هیچ معادلی در جامعه پیدا نمی کنید که مردم آماده تحریم ها باشند ،تجار از سود سرشار واردات چشم پوشی کنند ، ارتش و سپاه آرایش دفاع گرفته باشد و حتی مردم عادی برای روزهای سخت «توجیه شده باشند».
بسیاری حضور احمدی نژاد را دلیلی براین مدعا می دانند که نظام آرایش دفاعی گرفته :این که مدام به مردم القا می شود که مردمی که انتخابی کرده اند باید پای آن بیاستند و هزینه دهند چون دشمن – لفظ محبوب رهبری – نمی خواهد وعده های وی محقق شود.آشکار است این القائات،هرچه هم وسیع باشند از یک حقیقت تهی هست،جامعه هدفی که به احمدی نژاد رای داده ،وی را برای بهبود وضع موجود بر گزید،نه تخریب اش.اینکه دستگاه پروپاگاندای نظام بتواند توجیه را اعمال کند،باید منتظر ماند .
یک چیز که در روزهای آینده شاید واضح تر شود ،کمک بیشتری به فهم ماجرا می کند: اینکه ایالات متحده در صورت مخالفت با غنی سازی به چه مقدار هزینه دهی فکر کرده است؟ اگر آن طور که برخی مفسرین ،ایالات متحده را بر عدم دست یابی ایران به سلاح هسته ای راسخ می بینند، پس باید بیشتر نظاره گر یک دوئل میان جناح جدیداً روی کار آمده در ایران ، و دولت ایالات متحده بود.در این دوئل همه گزینه ها از تحریم تا حمله نظامی به سایت های اتمی ایران متصور است.
اما اگر محاسبه تئوری پردازان نظام آخوندی درست از آب در آید ،و ایالات متحده به مذاکره با آخرین حلقهء «محور شرارت» تن دهد،فراموش نکنید که کره شمالی در حال چانه زنی در روند حراج بمب های هسته ایش با ایالات متحده در چین به سر می برد و لیبی نیز قبلاً در معامله ای پرسود، آن را با سلطنت قزافی ها تاخت زد، آن وقت باید روزهای تاریک تری را در آینده ایران ترسیم کرد.در این حراج برخلاف دیگر جاها «نقد» معامله نمی کنند، حقوق معامله می شود: نوع «بشری » در مقابل «اتمی»

اما از یاد نبرید که بسیاری بر این باورند که غرب گریبان ایران را بر سر مسئله حقوق بشر آزاد نخواهد کرد.شاید همین تحلیل بوده که سران نظام را مصمم به رویارویی با غرب کرده است.امری که می تواند بقای نظام را تضمین کند و یا بر عکس مقدمات سقوط اش را تحکیم کند.
آینده بیشتر این مسئله عیان خواهد کرد.

پ.ن.: ذکر یک نکته خالی از لطف نبود:
در کلوز آپ هایی که از دستان موسویان – عضو عزیز دیروز و احتمالاً مغضوب امروز – گرفته می شد ، اصراری بر نشان دادن دکمه سر دست های طلای آقای «دکتر» بود.داخل پرانتز موسویان عمده روزهای جوانی را در سفارت ایران در آلمان به سر برده که برای اش متهم به همدستی در قتل های برون مرزی روشن فکران از جمله شادروان بختیار و فرخزاد است،این که او از کجا دکترا اخذ کرده خود سئوالی دیگر است.اما دوربین اصرار داشت که مردم متوجه شوند که موسویان ،ساعت گرانقیمت دارد ، دکمه سر دست(امری بی سابقه در میان سران جمهوری اسلامی) می بندد ، محاسن را کوتاه می کند و پیراهن با یقه رنگ متمایز می پوشد. اما در مورد محمدی ،کلاً دوربین یا از لانگ شات استفاده می کرد و زوم اش از نیم تنه وی فراتر نمی رفت.به عکس دکمه سردست دقت کنید: این آغازی ست در میان سران نظام ،یا پایانی ست برای دوران تغییر؟

Friday, August 5 at 11:42 PM

یک لنگه کفش پاره

جای شما خالی فیلم جدید میر کریمی را رفتیم دیدیم.به نظرم فیلمی خوش ساخت است.کار علمی برای باور پذیر شدن داستان زیاد انجام شده.داستان همان طور که قابل انتظار است، رنگ خداشناسانه و «عرفانی» دارد.حتی اگر سکانس ابتدایی با کنایه به «مذهبیون» شروع شده باشد(جراح حاذق وقتی در برنامه تلویزیون حاضر می شود،به او تذکر می دهند که کراوات اش را در بیاورد).
داستان تمی مدرن دارد،آن قدر امروزی که برای نشان دادن شراب خواری دکتر(امری آشکارا غیر مذهبی ولی میان «عرفان»دوستان جدل انگیز و حتی محبوب) ،به ساده ترین شکل نشان داده می شود: بطری هایی کاملاً واقعی (مثل ودکای ابسولو) را ؛خدمت کار از کنارش جمع می کند ومی گوید:«باز شروع کردی!»
میان یک مرد حیران ولی متشخص ، و پسرش که جوانکی ست (که تا انتهای داستان فقط دست اش را خواهید دید) با دلی مطمئن (مصرفی که خداشناسی در عرفان مدرن دارد)، هیچ نزدیکی وجود ندارد،دکتر به شرط بندی روی اسب ها در بریتانیا(از طریق جمع دوستان خارج نشین اش) علاقه ء بیشتری دارد.برای اینکه «سرگردانی» مورد ادعای کارگردان درست تر تصویر شود،ازدواج ناموفق اول و رابطه نامشروعی که در شرف شکل گیری با منشی اش در حین متاهل بودن است ،با عیدی دادن و شماره خصوصی دادن به منشی برجسته می شود.پسرک که تمام فیلم شما او را از دریچهء موبایل پدر می شنوید ،صدایی غمگین دارد، اما برای چیزهای دنیا خودش را ناراحت نمی کند،این کمی مسئله را بغرنج می کند: او در عین اینکه دورگه است ، علاقه به ستاره شناسی و دختری محجبه دارد، در برقراری رابطه با پدر مشکل دارد ، ولی چنان محکم و از سر «آرامش خاطر» با پدر از کهکشان می گوید ،که تداعی کننده یک منجی را می کند.

در سیر فیلم ؛پدر سفری را به کویر شروع می کند ،نماهایش شما را با کویریات شریعتی بیش از هرچیز آشنا می کند،تاثیر پذیری که احتمالاً کارگردان از نئو شریعتیست ها دارد ،او را در ساخت این فیلم متاثر کرده است.این تفکر سایه اش در همه جا دیده می شود،این که پسرک را از طریق دیوار آویخته های اتاق اش به شما می شناساند ،هوشمندانه است و البته در این کار موفق بوده است.وجه اثباتی روایت اصلاً به چشم بینندهء معمولی «فرو نمی رود» ، فیلم حداقل در ظاهر شعار نمی دهد،این برجستگی بزرگی برای فیلم در ردهء فیلم های مشابه اش است(مقایسه اش کنید با آژانس شیشه ای).تماشاگران متوسط ،برایشان دیدن فیلمی که در روی شما شعار دهد پولی نمی دهند.اوج این آشنا کردن با «کویرِ» انسانی ، در کاراکتر روحانی دهی ست که به بهای فروش «حاجی نما ها» و دفاع از غربی ها – به این استدلال که هر چیزی دو رو دارد،ما تنها یک رویه این غربی ها را می بینیم – برایش وِجهه خریداری می شود. لبه تیغ انتقاد اما هنوز بر گردن فیلم است : حرف حساب «نو دین گرایان» ،جدای آنکه ازدهان مسیحیت مدرن خارج می شود ، چیست؟چیزی نو دارند که در اندازند؟ جز خیرخواهی و «اطمینان قلب» ،چیزی دارند بر وجوه دین بیافزایند؟ حتی سکانس پایانی فیلم هم که «باز» تمام می شود ، نمی تواند فیلم را از اتهام شعار دادن در سطحی بالاتر مصون کند.علی رغم نیمه ماندن «پِلات» داستان (مسئله ای که قرار است بیننده در تمام فیلم دل مشغولی اش را داشته باشد) ، فیلم پیامی موعظه گونه ،برای «نوع ِ» دکتر – یعنی علم مداران مدرن ، که خدا را فراموش کرده اند – دارد که شاید از نگاه بی خیال تماشاچی ِ عام ،مخفی بماند.
در سکانس های ظرافت ها بسیار به چشم می خورد:
شات هایی بکر از کویر ،که سحر آمیز اند.(گمان کنم میر کریمی خود رادهء کویر است) عمقی که دوربین به صحنه می دهد جذاب است. اما تکنیک نیز در فیلم شایان توجه است: مدلی که از داخل ماشین ساخته شده ، ظرافتی خاص دارد ار این جهت که شما حضور دوربین را در داخل ماشین حس نمی کنید.یک صحنه اما دل مرا بیشتر برد ،نفهمیدم چرا : ماشین در حال عبور از جاده ای کویری ست، دوربین در داخل ماشین از محل صندلی راست جلو ، از سایه ماشین در غروب – از سایه آفتاب می توانید حدس بزنید - که روی تپه های تکرار شونده کنار جاده مرتب کوتاه و بلند و دور و نزدیک می شود ، فیلم گرفته.خیلی این پلان را پسندیدم.

در کل عزیزی «زیر نور ماه » را بیشتر پسندید ، به خاطر سادگی اجرا و رک بودن آماتوری فیلم لابد ، و من این فیلم را شایسته تر دیدم، از این سو که تکنیک و طنز تلخ مدرن در آن موج می زد .دیدن اش را به کسانی که حوصله شنیدن «کویر» دارند توصیه می کنم. در این «کویر فرهنگی» ، یک لنگه کفش پاره هم غنیمت است.

Wednesday, August 3 at 6:46 PM

یک پیشنهاد و یک توضیح

این نویسنده را تازگی پیدا کرده ام!صد البته بنا به تحقیقات موجود ،هیچ بعید نیست قبل از اینکه به دستان مبارک من کشف شود، وجود خارجی داشته!

او به نظرم شجاعانه می نویسد و نه هتاکانه ،در شجاعت اش همین بس که یکی از اشتباهات سنگین خود را در انقلاب بر می شمرد: بزدل خواندن اخوان ثالث بابت فرار از تهران در روزهایی که رژیم بعث بر سر تهران آتش می ریخت.
از منظر دیگر مقالاتی وزین دارد - از بس این فرهنگ منحط انقلابی واژه ها را دستمالی و ماتیکی کرده ،آدم رویش نمی شود به راحتی آنهااستفاده کند- برای نوشتن نامه از گنجی از گاندی مدد می گیرد و در هر جایی اشارتی عمیق دارد به مفاخر علم و ادب.
سوم آنکه شخصاً از لفظ سازی اش،همان طور که در مقاله ای پیشنهاد کرد استقبال می کنم. تعابیر مثل «کلوپ نازی آباد»(اشاره به انحصار طلبی سنتی مذهبی اصلاح طلبان مرحوم)،«کامیکازهء گنجی»(اشاره به این که او خودش را مثل هواپیمای ژاپنی ها پر بمب کرده و به اَبَرناو استبداد سیاسی کوبیده) و چندین و چند کنایه و استعاره وزنی قابل توجه به قلم اش بخشیده:
بنا براین برادران و خواهران را به دوچیز توصیه می کنم:جدای از موعظه های جارییه
یک کلام نوشته هایش را در گویا بخوانید
و او را به سایت هایی مثل روز پیشنهاد کنید.


و اما توضیح:
لوگو گذاشتن را خیلی مناسب نمی دانم،به هزار دلیل که یکی اش پرحجم شدن سایت می شود و دیگر این که اغلب شعاری اند و خواست مشخصی ندارند.
این اصل استثناء هم دارد ،وقتی که جان کسی در خطر باشد.منتها بنده اصلاً از زبان تمپلیت (اچ تی ام ال) سر در نمی آورم،برای همین هر بار که لوگویی می خواستم نصب کنم،مثل مجتبی سمیعی نژاد، صفحه هم لنگ در هوا می شد.دیشب برای اکبر اما دل را به دریا زدم،کمی ور رفتم درست شد.امید که هر که رد شود ببیند.

at 6:38 PM

شلوغی اتمی

شرایط سه روز اخیر رسانه های دولتی ایران ،هر کسی که بحران هسته ای ایران را دنبال می کند نگران کرده است.به خصوص که این چند روز کلکسیونی از اتفاقات دیگر هم داشته است: عکس های اکبر گنجی که حتی افراد عادی هم با دیدنشان به وخیم بودن حال گنجی اذعان می کنند ، ترور رعب انگیز قاضی دادگاه منکرات و انفجار های تهران به اندازهء کافی نگران کننده بود تا حضور ریاست جمهوری جدید کاملاً در سایه قرار گیرد.احمدی نژاد لابد آن قدر خوشحال و ذوق زده هست که این مسائل برای اش حتی الزام دادن بیانیه هم نداشته باشد.

سوی دیگر این ماجرا ؛بحران به ظاهر وارد فاز جدید شدهء پرونده اتمی ست.تلویزیون دولتی ایران ،با تبلیغات سنگین و با فشردگی بی سابقه خود اثبات می کند که جای نقدی بر سیاست اتمی نظام را نگذاشته.به عبارت ساده تر،سران نظام این مسئله را از پیش «حل» کرده اند،مردم در این میان نهایتاً باید طرف مصاحبه های نمادین و از پیش تمرین شده برای صدا و سیما باشند.از زمان طرح این پرونده به خاطر ندارم در رادیو تلویزیون دولتی ،خبری یا مصاحبه و تحلیلی پخش شده باشد که نظری حتی ممتنع در این باره ارائه شده باشد،وقتی به برنامه های دیگر و مسایل دیگر نظام نگاه می اندازید ،مخالفت های آشکار فراوانی را حتی تلویزیون دولتی در برنامه پرمخاطب تفسیر خبر 22.30 پخش می کند.شاید همین کافی باشد تا معلوم شود ،رهبران نظام برای به نتیجه رسیدن این پرونده «حاضر به دادن هر هزینه ای هستند».

تحلیل های سر راستی مثل بلوف بودن تهدید اخیر ایران ، آماده شدن ایران برای رویارویی با غرب و .. خیلی ذهن را قانع نمی کند.سران نظام به راحتی این قاعده ساده را یافته اند که با دنیا باید از در دیپلوماسی وارد شد.هرگز منطقی نمی نماید که اگر ایران خواهان ورود پرونده به یک بحران باشد ،آن را با دست خود ایجاد کند.اگر در سیر پرونده نقطهء بحرانی هم وجود داشته باشد که ایران از برخورد با آن ناگزیر باشد، احتمالاً به جلو انداختن آن برای کشوری که در مرحله تاسیس دولت جدید است،مناسب ترین زمان به نظر نمی آید.
حتی اگر سخنان سردار حجازی را هم واقعی ارزیابی کنیم که« در روزهای آینده اتفاقاتی در ایران خواهد افتاد»،ما شهروندان که هیچ اثری از آرایش نظامی نمی بینیم ،ولو اینکه روزنامه های نیمه جان ، با دستور معمول نهاد های امنیتی از درج اخبار حمله نظامی به ایران منع شوند.
در حساسیت فراوانی که آمریکا و جناح حاکم اش نسبت به حاکمیت ایران نیز هیچ اثری از شوخی دیده نمی شود،بعید به نظر می رسد بلوف تبلیغاتی که از اتاق مشاوره رهبری با برجسته ترین چهره های انقلاب (با استثناء احمدی نژاد،که شاید بتوان او را مجری این اتاق دید) بیرون می آید در زمانی چنین نابخردانه انتخاب شود.

مسئله وقتی روشن تر می شود که حرف های آفامحمدی را کنار بیانیه وزارت امور خارجه ارزیابی کنیم: یک روز بعد از سخنان به ظاهر قاطع علی آفامحمدی مبنی بر آغاز فعالیت تبدیل اکسید اورانیوم به «کیک زرد»،وزارت امور خارجه در نشستی مطبوعاتی بر «ادامه مذاکرات تاکید می کند» و اعلام می کند که« اصفهان هنوز فک پلمپ نشده است.» این واکنش را وقتی بهتر درک می کنیم که حرف های اتحادیه اروپا را که به بی میلی تمام اصرار بر تحویل پیشنهادات خود در آخر هفته جاری ،و سخنان وزرای آلمان فرانسه و بریتانیا را کنار هم بگذارید: ایرانیان دچار اشتباه محاسباتی شده اند،با این کار یک بحران بین المللی فراهم خواهد شد،ما انتخابی جز شورای امنیت نداریم.

شاید حرف جواد لاریجانی که آشکارا مخالفت خود را با مذاکرات، این بار در مقام «کارشناس»، در مصاحبه با بخش تفسیری خبر ساعت نوزده اعلام می کرد،خیلی هم به مذاق سران نظام خوش نیاید وقتی از واکنش ایالات متحده با خبر شوند: اسکات مک للن ،بعد از سئوالی که از طرف یک خبر نگار مطرح شد،خیلی راحت گفت ته میز مذاکره اورپایی ها، ابتدای جلسه شورای امنیت است.اگرچه وزارت امور خارجه ایالات متحده به نسبت دیگر وقایا ( هم چون اعتصاب غذای گنجی) با تصمیم ایران بی سروصداتر برخورد کرد ،اما مقامات تهرانی احتمالاً می دانند سیاست مداران ایالات متحده تا چه حد اهل «عمل» هستند. این گونه شاید دور از ذهن نباشد که فکر کنیم از همین الان دستگاه دیپلماسی ایالات متحده «قول های مساعد» برای همکاری در زمینه مواجه با ایران در شورای امنیت را جمع آوری می کند.اما همه این ها منوط به این است که قبول کنیم ایران در تهدید اش جدی ست.

Monday, August 1 at 11:27 PM

ضد حال

چیزی که عوض داره گله نداره! امروز کمی از نادانی ها یم کاسته شد و بلاخره زبانه های جدیدی در «ند استات» که مدت ها بوده آنجا بوده را تفقدی فرمودم.
عجب چیز بلا نسبت خفنی ست، به شما امکان می دهد بفهمید که از چه شهر هایی بازدید کننده داشتید،آمار تفکیکی ساعات روز را هم به صورت جدا و تراکمی به شما نشان می دهد،بابا دست مریزاد به این کفار.احتمالاً نسخهء ثبت شده و پولی اش،بچه را مدرسه می برد و زیر گاز را هم کم می کند.حالا اصل ماجرا این جا را که نگاه کردم ،متوجه شدم ،شما می توانید بفهمید که مراجعان سایت شما چگونه به وجود بی مثال شما آگاه شده اند.اما من در نگاه اول متوجه نشدم،آخه بدی اش این بود که به زبان این کامپیوتر زبان نافهم بود،خلاصه فونت را «یو تی اف» کردیم و از نوشته به ضربتی رمز گشایی شد.خودتان ملاحظه بفرمایید بیشترین لغت کلیدی که منجر به پیدا شدن سایت من شده چه بوده : گلاب به رویتان «سکسی»!

(حال من را تصور کنید ،نصیب گرگ بیابان های بلاد کفر هم نشود)،غرض این که بنده اصلاً به سکس به عنوان مسئله ممنوعه نگاه نمی کنم اصولاً دید حرفه ای بنده ،این نگاه را منسوخ می داند.اما این جوری هم انتظار نداشتم که از صبح تا شب زمین و آسمان را به هم ببافم و کلی ژست بگیرم از همه چیز ممنوعه ای در این مملکت بنویسم جز سکس – شرمنده از تکرار اش -، آخر سر این جوری بشود که شد!

به نظرم دو راه مانده:
.یا در یک مقاله مفصل ،بحث سکس-روم به دیوار- را از دید پزشکی مطرح کنم که هم شبههء آلودگی و شک دار بودن پیش نیاید و هم بعداً مدعی شوم بعله! همه خوشبختانه به نظر حرفه ای بنده به موضوع عنایت کرده اند!
.یا اینکه از شما خواهش کنم که بروید هر جا خود صلاح می دانید موتور جستجو را با یک تکه از نوشته ام راه بیاندازید،بعد از طریق اش به وبلاگ دوباره سر بزنید و این طوری مرضیه الطرفین قضیه حل شود.حدالمقدور از الفاظ مسئله دار احتمالی که پرانده ام استفاده نشود که کار را دوباره خراب کند!

این هم از این...