<body><script type="text/javascript"> function setAttributeOnload(object, attribute, val) { if(window.addEventListener) { window.addEventListener('load', function(){ object[attribute] = val; }, false); } else { window.attachEvent('onload', function(){ object[attribute] = val; }); } } </script> <div id="navbar-iframe-container"></div> <script type="text/javascript" src="https://apis.google.com/js/platform.js"></script> <script type="text/javascript"> gapi.load("gapi.iframes:gapi.iframes.style.bubble", function() { if (gapi.iframes && gapi.iframes.getContext) { gapi.iframes.getContext().openChild({ url: 'https://www.blogger.com/navbar.g?targetBlogID\x3d8321473\x26blogName\x3dBianconero\x26publishMode\x3dPUBLISH_MODE_BLOGSPOT\x26navbarType\x3dBLUE\x26layoutType\x3dCLASSIC\x26searchRoot\x3dhttps://bianconerro.blogspot.com/search\x26blogLocale\x3den_US\x26v\x3d2\x26homepageUrl\x3dhttp://bianconerro.blogspot.com/\x26vt\x3d-9054836207128442450', where: document.getElementById("navbar-iframe-container"), id: "navbar-iframe" }); } }); </script>

Bianconero

Sunday, July 31 at 1:24 AM

اعتراف نامه

خوانندگان این وبلاگ لابد می دانند که من هر از گاهی دست به پیش بینی هایی می زنم که گاه درست و گاه غلط از آب در می آید.اما آنچه آنها نمی دانند این است که من بابت این پیش بینی ها از خود شرمگین هستم.نه به این دلیل که غلط بوده اند ،به این خاطر که بی پایه بوده اند.از این پس احتمالاً پیش بینی نخواهم کرد.
اما اشاره به چند مورد از آن ها از افضل واجبات است:
.من در انتخابات مرتکب چند اشتباه شدم: اول این که هیچ رایی را برای کروبی در نظر نگرفته بودم،نه به این دلیل که چون پیشنهاد اقتصادی اش را کودکانه ارزیابی می کردم،از این باب که همه آرای اش را متعلق به هاشمی می دانستم، فکر کردم هرکه بخواهد رای دهد ،احتمالاً میان کروبی و هاشمی دومی را انتخاب می کند.اشتباه دیگرم در پیش بینی جایگاه معین بود،این اشتباه دیگر جنبهء علمی نداشت،برداشتم از حمایت قابل توجه وبلاگی از او این بود که می توانند بسیج ارای مناسبی کنند.دست آخر بعد از دور اول آن قدر احساساتی شدم که علی رغم پیش بینی سونامی آرای احمدی نژاد تصور کردم با تجمع آرا پشت سر هاشمی می توان جلوی این طوفان ایستاد و نوشتم :«مثل اینکه باید شناسنامه هایمان را مهری کنیم برای هاشمی».گرچه چنین نکردم و حتی دوئتی کوتاه میان خودم و یک دوست را ساعاتی قبل شروع رای گیری روی وبلاگ گذاشتم که کار را تمام شده می دانست.
.من در مورد اکبر اشتباه فاحشی مرتکب شدم،آنجا که نوشتم اکبر به در آمد.این غلط ترین پیش بینی این وبلاگ بود،دلیل این پیش بینی بخشی اش نگرانی عمیقم برای اکبر، و راه دادن عاطفه در قضاوت بود ،بخشی اش به دلیل ناآگاهی عمیق من از پشت پرده نظام قضایی ایران بر می گشت .به هر روی آن قدر دست پاچه بودم که گفتم دیگر با اکبر کاری ندارند و مستند اش کردم به حرف شاهرودی،غافل از این که شاهرودی را اصلاً به اتاق تصمیم گیری کلان این قوه راه نمی دهند.
.اشتباهات فراوان اند،اما در زمینه دیگرند،فعلاً این ها باشد تا بعد

Thursday, July 28 at 12:30 AM

احمدی نژادیسم و فرهنگ

جنگ قدرتی که برای کسب مقام وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی از روی کار آمدن خاتمی وجود داشته را ساده دلی ست به حساب این بگذارید که دل آقای مصباح از بدحجابی به درد می آمده و یا رهبری مخالف شب شعر کانون نویسندگان و تئاتر های مدرن هستند.کارکرد این شاخه های فعالیت های اجتماعی بسیار فراتر از محدودهء روشنفکری ست.لازم است اینجا به نکته ای که واضح هم هست اشاره کنم :
دستگاه ارشاد بر اساس قانون اختیار همه جور دخل و تصرفی در «فرهنگ و هنر» این مملکت را دارد.سخت نیست تشخیص نفوذ ارشاد به عنوان سیاست گذار(سیاست گذار اما نه کارگزار) اصلی عرصه فرهنگ در جامعه،کمی به آمار نشر کتاب در سال های خاتمی و تیراژ روزنامه ها در نیمه اول ریاست جمهوری اش نظر بیاندازید.
روزنامه ، سینما ، کنسرت ها و حتی تا حدودی تئاتر(اگر به اسم ناموران حقیقی به روی اکران روند) می تواند اقشار عادی را «سرگرم» کند ،یعنی کسانی که شاید نتوانند برایت استراتژی میان مدت امریکا را در عراق تحلیل کنند ، اما روز رای گیری (همان طور که ثابت کردند) زنندهء حرف اول(به دلیل کثرت عددی شان) هستند.قضاوتی در کار نیست ،در کشور های پیشرفته هم از آحاد مردم انتظار سیاست مداری نیست،آن ها بر اساس تجربه به حزبی اعتماد کرده و آن را نماینده خود در حاکمیت می کنند،در بازخورد از یک دوره حضور این نمایندگان در حاکمیت ،این اختیار را دارند که در صورت رضایت از کارکرد ایشان دوباره ابقاء شان کنند و یا دیگری را سر کار ریاست بگذارند.کلید گمشدهء ما در این میانه «گردش قدرت» است.ضعف آن هم به نظرم در قانون اساسی ست.حاشیه رفتم،ابزار هایی که بر شمردم ،همگی این پتانسیل را دارند که مردم را علاوه بر سرگرم کردن به فکر کردن هم وادارند.مثلاً از دیدن «مارمولک» کمی به ساده اندیشی خود تامل داشته باشند و یا در شنیدن اشعار لسان الغیب از زبان «عصار» ،علاوه بر شر وشور کنسرت ،دمی هم با تعریض های حضرت حافظ با وجدان خود خلوت کنند.
این خصیصه کمابیش در تمامی تفریحات مدرن غرب حاضر است :
مهم نیست شما پای برنامه طنز «جِی لنو» می نشینید و یا به فیلم های هالیوودی می روید،در هر حال آنها پیامی برای شما دارند.آنچه امروز در قالب اعتراض به مثلاً سرگرمی های هالیوودی می شود ،به خاطر تهی بودن ایشان نیست،به خاطر کم مغز بودن آن هاست.

حال سوی دیگر قضیه ، جناح متحجر(از لحاظ نظری و نه عملی) حاکمیت ،پایگاه خود را در میان اقشار عادی دارد.طبیعی ست که کنترل آن ها از نظر فکری برایش اولویت داشته باشد.با فراوان شدن گزینه های تفریح ،متحجرین این خطر را احساس کردند که دیگر کسی پای منبر شان نخواهد آمد(دقت کنید مراد از منبر ، تمام افعال سنتی مذهبی ست).برای جناح محافظه کار اصلاً ثقیل نبود که عده ای در سالنی دو سه هزار نفری ، با صدای هنرمند «نیمه معترض»؛نیم تنه شان را اندکی بتکانند! و کمی هم بدحجابی کنند.این افراد کسانی هستند که سال هاست با منبر ها قهر اند،یعنی به عنوان پتانسیل قابل هدایت به شمار نمی روند،مشکل از جایی شروع شد ،که این ابزار سرگرمی در حال همه گیری شد : دیگر صبح زود از بقال تا مدیر کل اگر روزنامه صبح خود را نمی گرفت سرکار نمی رفت، برای همه حضور در فیلم های اعتراضی سینما ،واجب شرعی به حساب می آمد(به لطف این اقبال بود که رکورد فروش «کلاه قرمزی» که افسانه ای و در عین حال اسف بارمی نمود ، توسط قرمز شکسته شد).و از همه مهم ترحتی تئاتر های سنگینی هم که روی صحنه می آمد با اقبال قوی عمومی مواجه می شد(دیگر نمایش های سیاه بازی اصغر ترقه نبود که یکه تاز بود ،شازده احتجاب و دندون طلا مخاطبان عادی را به سوی خود می خواندند).این یعنی خالی شدن منبر ها ،اما اجازه دهید کمی لفظ منبر را بیشتر باز کنم :
از نظر من ، منبر جایی ست که یک باور مذهبی ،درست یا غلط به مردم به جای «فاکت» عرضه شود.مثالی روشن می کند قصدم را : مثلاً تمام کارشناسان علوم اجتماعی امروزه می دانند که سن بلوغ دختر را قاعده شدن اش تعیین نمی کند ،بلکه فاکتور های متعدد تربیتی خانوادگی اقلیمی ژنتیکی روانی تعیین می کنند ،اما بر منبر هم چنان اصرار می شود که سن بلوغ 7 یا 9 سال برای دختران به عنوان یک «فاکت» عرضه شود.البته اغلب پا منبری ها سئوال نخواهند کرد که مستند علمی اش کجاست و یا حداقل کدام فقیهی چنین گفته.لازم هم نیست که مستقیم وعظ بگویند ، در تعریف نوحه هم می توانند به شکل غیر مستقیم این را بقبولانند.
پس، از دید من ،مراسم زیارت عاشورا ، ادعیه دیگر ، عاشورا و تاسوعا ، و تمام مراسم مذهبی که در آن تبلیغ افکار قشر مذهبی می شود ،منبر به حساب می آید.تصدیق خواهید کرد که با تعریفی که از منبر کردم، طیف وسیعی از مردم حتی شهر نشین ،جزو «پامنبری» ها به حساب می آیند.
توان پایه گذاری بیانات بروی «فاکت» ها ،میان ایرانیان به همین دلیل ضعیف است، راحتی ادعای گزاف کردن هم احتمالاً از همین زاویه قابل بررسی ست.ما هنوز نمی دانیم که برای حرفی که آنرا «فاکت» می دانیم،احتیاج به ریشه داشتن اش در علم است ، نه مذهب و باور مذهبی.
باز حاشیه رفتم ، با همه گیر شدن سرگرمی هایی که به شکل فوق العاده محدود در زمان قبل خاتمی هم وجود داشت(مثلاً کنسرت ها معدود و اغلب در کیش برگزار می شد)، پامنبری ها از دور و بر نماینده گان جناح مذهبی حاکم در حال پراکنده شدن بودند. اگر فرضیه ام را درست بگیرید ،آن وقت می توان فهمید چرا وزیر ارشاد خاتمی که خودش از خانواده ای مذهبی ست،را به قصد کُشت کتک می زنند ،و حتی در زمان اوج جنبش دوم خرداد جناح محافظه کار و نمایندگان تند رویش هزینه استیضاح اش را- با وجود وقوف به احتمال ابقای وی- به جان خریدند. در حالیکه جناح محافظه کار نقاط افتراق اساسی با اصلاح طلب های روی کار آمده داشت،اما آین وزارت خانه نوک پیکان حملات را پذیرا شد.

با توجه به فرضیه ام، فکر می کنم ،دوران احمدی نژاد ، به نظر فرهنگی حتی از دوران هاشمی بهتر خواهد بود.دلایل اش بی شمارند.نمی خواهم طوطی وار ناممکن بودن برگرداندن چرخ را تکرار کنم،اما به نظرم دوران پیش از هاشمی ،برای این قشر عظیم جوان فقط کابوس نیست،بلکه محرک قوی برای اعتراض است،از سوی دیگر ،کارفرمایان احمدی نژاد به چیزی که می خواستند رسیدند،پس دلیلی ندارند هزینهء سنگین چنین اصطکاکی بر دوش نظام بگذارند،اگر چنین باشند که باید به دولت مستعجل بودنشان خوش بین بود.
اما همهء اینها دلیل بر این نیست که در دوران احمدی نژاد اوضاع لزوماً خوب خواهد بود،طبعاً هنرمندان و هنر در ایران به کندی دوران هاشمی پیش خواهد رفت –احتمالاً – و طبعاً از جامعه به سرعت متحول شونده بیشتر عقب خواهد افتاد.

Wednesday, July 27 at 2:04 PM

دوگانهء مجازات ،اصلاح ؛ دوقطبی برغوتی-مَگی

طرح مسئله مجازات حداکثر؛ بحثی همپای مدرنیته است.همان قدر که لزوم تشکیل سندیکاهای کارگری و حفظ وصیانت حقوق اقشار
جامعه در اروپای پیش از رنسانس بلاموضوع بود،صحبت از حفظ حق بنیادی حیات،حتی برای مجرمین،توسط حکومت دور از ذهن می نمود.با موج نویسندگان عصر روشنگری – ولتر،منتسکیو ،روسو ،کانت و...-انسان گرائی و کرامت انسانی پس ازافلاطون و ارسطو جانی دوباره گرفت.محصول این حیات دوباره،اقبال روشنفکری به مباحثی چون : لزوم وجود میثاق میان دولت-ملت، لزوم ارزش گذاری انسان به دلیل شخصیت انسانی اش -فارغ از متغیر های نژادی ،جنسیتی ،زبانی ،فرهنگی- و دههامورد دیگر بود.از میان این مباحث بود که تردید در کارا و اخلاقی بودن مجازات اعدام به عنوان سقف مجازات انسان های خاطی، راهی به میان افکار عمومی باز کرد.نیمهء دوم قرن نوزدهم زمان تولد یکی دیگر از تظاهرات مدرنیته بود:لغو مجازات اعدام در بسیاری از کشورها از اروپا تا امریکای لاتین و ایالات متحده.

گرچه تئوری موثربودن خشونت در تنبیه بدنی خاطی امروزه نقیض های فراوانی در علوم روان شناسی و جرم شناسی دارد، اما نباید فراموش کرد که علی رغم تصریح تمام کشورهای صنعتی و عمده دیگر کشورهای جهان بر غیر قانونی بودن هر مجازاتی که «بی رحمانه ،خشونت بار و غیر معمول باشد»(1)،هستند کشورهایی که هنوز بر اجرای «احکام آسمانیِ» شلاق، قطع عضو و در آوردن اعضاء اصرار می کنند.به زبان دیگر جهان بر سر این موضوع - منسوخ بودن استفاده از خشونت در مجازات متخلفین اجتماعی- به دو گروه سیاه و سفید تقسیم می شود.بسیاری از کشورهای اسلامی در گروه متمردین از پیمان منع شکنجه و الحاقیه هایش هستند.

مجازات اعدام اما داستان دیگری ست.در برخورد با مجازات اعدام ،کشورها طیفی را می سازند که از ایالات متحده با پیشرفته ترین سیستم قضایی و موافق اعدام ،تا عربستان سعودی دارای قانون مجازات اسلامی و موافق اعدام، تا اروپای متحد مخالف اعدام را در خود دارد.مناقشه بر انگیز ترین مجازات تاریخ بشری اعدام است.در شروع سال جاری میلادی بیش از هشتاد کشور مجازات اعدام را غیر قانونی می دانند،در بسیاری کشور ها جنبشی زیر پوستی در جریان است تا اعدام ها را متوقف کند و صدور حکم اعدام را منوط به شرایط ویژه کند.عده ای دیگر به قیمت تغییر قانون اساسی ، به جرگه ناسخین مجازات اعدام در آمده اند.نورسیدهء این جمع مکزیک است در آوریل سال جاری.

میان چهار کشور فعال در زمینه اجرای احکام اعدام(2) ،ایالات متحده وضعیتی به کل متفاوت دارد،ویتنام و چین سعی در سرکوب فساد گستردهء مالی با حربه اعدام دارند.اما در ایران وضعیت به گونه ای دیگر است : بر خلاف سه کشور دیگر که اعدامی ها ، به فرض مجرمیت، جرائمی منطبق بر تعریف مدرن «جرائم آسیب رسان به اجتماع» دارند (3)،در ایران« احمد باطبی» و« دکتر هاشم آغاجری» به جرائم خیالی ، محکوم به مرگ شدند.این جاست که حساسیت مسئله اعدام در ایران ،که در دوگانهء سنت و مدرنیته در رفت و آمد بوده است ، میان اقشار بالایی جامعه مورد توجه قرار می گیرد.در بعد حقوق مدنی ،بحث امروز جامعه ایران سبُعانه بودن مجازات اعدام نیست،محتمل بودن اش برای یکایک شهروندان ، به خصوص «دگر اندیشان»-به معنای کسانی که مشی سیاسی حاکمیت را قبول ندارند- به شکل هر روزه است.
در پی اعدام دونوجوان مشهدی ، شادی صدر وکیل دادگستری دستگاه قضایی ایران ، در یادداشتی ، به نکته ای اساسی اشاره کرد. خانم صدر آورده است :«...شاید تک تک ِ سربازان ِ کلانتری های ِ ایران روزانه با صدها مورد ِ منکراتی ِ مشابه روبرو باشند،که البته بسیاری از این موارد بدون هرگونه تشکیل پرونده ای رتق و فتق می شوند... ضمن آنکه ماهانه ده ها پروندهء قتل ِ عمددر دادگستری های ایران تشکیل می شود و در انتظار ِ اجازه ی ِ اعدام از دیوان ِ عالی کشور ،خاک خورده و گاه هرگز به اجرا در نمی آیند....».کدخدامنشی ِ پلیس قضایی ایران ،آحاد جامعه را از درک این نکته که چه قدرت ِ بالقوه مخربی را برای نابودی حق مسلم ِ زیستن ، به دست حاکمیت سپرده اند ، غافل کرده است. از گفتهء خانم صدر می شود حدس زد که در صورت قطعیت مجازات اعدام برای همهء مجرمین – بنا به تعریف قانون مجازات اسلامی – ایران رکورد اعدام سالیانه را از چین می ربود.

با این حال ،به نظر می رسد که «مجازات اعدام» هنوز تنها در حلقهء بستهء روشنفکری و این روزها در وبلاگستان فارسی بحثی داغ محسوب می شود.با اعدام« بیجه» قاتل بیست کودک و معترف به تجاوز جنسی به آنها در شهر وقوع جنایات ،جعیت چند ده هزار نفری گرد آمده بودند و از هیاهویشان تنها چیزی که استنباط نمی شد مخالفت با مجازات اعدام بود.(4)

مطالبات انباشتهء اجتماعی اقشار مختلف جامعه ظاهراً جایی برای بحث های بشر دوستانه مثل مجازات اعدام در افکار عمومی ایران نمی گذارد: به دلایلی؛ روزنامه ها مقاله ای در مخالفت با حکم اعدام چاپ نمی کنند،رادیو تلویزیون دولتی ایران وجود چنین بحثی را انکار می کند و بر «آسمانی»بودن ِ حکم اعدام پافشاری می کند.مردم کوچه و خیابان ، برای کسب امنیت نسبی ،ظاهراً حاضرند جان عده ای از شهروندان را فدا کنند.برای مخالفین اعدام احتمالاً خوشایند نخواهد بود که نظر دکتر زیمرینگ استاد دانشگاه برکلی را بدانند:«چین و دول اسلامی آسیا و خاورمیانه ،محتملاً اعدام ها را ادامه خواهند داد.»(5) «هدف محدود ،مقاومت نامحدود»(6) ،شاید عملی ترین راهبرد برای مخالفان اعدام است که در اکثر کشورهایی که امروز مجازات اعدام را لغو کرده اند در پیش گرفته شد: اعتراض به خشونت بار و بی رحمانه بودن ظاهر اعدام ها و تلاش برای برای انتقال اعدام ها از میادین و ملاء عام به پشت درهای بسته زندان، وشاید تلاش برای بهداشتی کردن اعدام ها- تبدیل از سنگسار به اتاق گاز و یا« تزریق های مرگ»(7)-و نهایتاً درخواست اختصاص مجازات اعدام به جرائم خاص.انجام همین ها هم چندان آسان نمی نماید.مطابق عرف ، برای سنجش آمادگی افکار عمومی به پذیرش یک تحول اجتماعی ، از پیمایش های میدانی استفاده می شود ، کاری که انجام اش بر روی مسئله حساس دیگری در افکار عمومی - نگاه مردم ایران به ایالات متحده - برای موسسه تحقیقاتی« آینده» لغو مجوز فعالیت و برای صاحبان اش محکومیت های سنگین به بار آورد.
همهء اینها اما، نمی تواند نافی آرمان لغو مجازات اعدام برای تحول خواهان ایرانی باشد.تجربهء متجاوز از هشتاد کشور لغو کنندهء مجازات اعدام ، حساسیت رسانه های بین المللی بر مسئله اعدام و از همه مهم تر نکات مثبت در لغو مجازات اعدام که قابلیت جذب افکار عمومی را دارد،سوخت موتور فکری همیشه روشن اما نحیف مدرنیتهء ایرانی ست.
برای موافقین مجازات اعدام ذکر دو مثال شاید خالی از فایده نباشد : «عبدالله برغوتی» مرد شمارهء دو«حَمَس» ؛جنبش مسلحانهء فلسطینی ، پس از دستگیری توسط ارتش اسرائیل ، به دادگاه سپرده شد . او به خاطر محوریت یک رشته بمب گذاری در مناطق اسرائیلی که منجر به قتل 67 نفر و زخمی شدن بیش از 500 نفر شد ، به 67 بار حبس ابد محکوم شد.در دیدار آخری(8) که خبرنگار «بی بی سی»در سال 2004 در سلول انفرادی امنیتی اش با وی داشت ، «برغوتی» هنوز معتقد بود که کار او جرم نبوده ،آشکارا از حملات تروریستس سال های بعد از دستگیری اش حمایت می کرد و اصرار داشت که روزی آزاد خواهد شد.
در جایی دیگر دنیا ، سال ها قبل ، در اوج «آشفتگی»های ایرلندی (9)، هتل« گراند» در «برایتون» ،محل برگزاری کنفرانس حزب محافظه کار بریتانیا ،هدف بمب گذاری قرار گرفت که باعث مضروب شدن دبیر کل حزب و وزیر وقت صنعت و بازرگانی و همسر وی شد.در کل ، بمب گذاری پنج کشته و سی زخمی به جای گذاشت.اسکاتلند یارد ،«پاتریک مَگی» ، یک محکوم قبلی ایرلندی را که جوانی پر شر و شور و یک هرج و مرج طلب بود را در پی تعقیب و گریزی طولانی دستگیرکرد.او به خاطر محوریت اش در بخش بمب گذاری های ارتش آزادی بخش ایرلند و عاملیت انفجار «برایتون» ،به سی و پنج سال زندان محکوم شد. وقتی بر اساس توافق «جمعهء پیش ازعید پاک» این جوان «بی رحم ِ» پیشین ،در حالیکه تنها چهارده سال مدت محکومیت را گذرانده بود،از زندان «بلفاست» آزاد شد ، با یک امریکایی ازدواج کرده بود و تز دکترای خود را به پابان برده بود. او حالا« دکتر مَگی» بود که با بازماندگان حادثه و خانواده قربانیان دیدار می کرد.گرچه او در ابتدای آزادی گفت به آنچه انجام داده پایبند است ،اما در این دیدار ، او بابت از دست رفتن جان انسان ها عمیقاً ابراز تاسف کرد.او پروژه ای دارد که تلاش می کند روبرو شدن عاملین و قربانیان و بازماندگان شان را تسهیل کند ،تا گذشته را فراموش کنند.(10)
موافقین اعدام ، با فرض اینکه از هر صد محکوم به اعدام تنها یکی «دکتر مَگی» باشد و دیگران «برغوتی» ،اعدام هر صد نفر را صواب می دانند؟این پرسشی ست که پاسخ اش شاید گامی به جلو در این زمینهء بحث انگیز باشد.


پانوشت:
1.برگرفته ازمتن ِ اصل هشتم قانون اساسی ایالات متحده امریکا
2.به موجب گزارش «عفو بین الملل» در سال 2003 ،چین ، ایالات متحده ، ایران و ویتنام بیشترین تعداد اعدام ها را داشته اند.
3.اغلب اعدامی های ایالات متحده ،قاتلین زنجیره ای اند.اعدامی های چین رشوه خوارانی اخلال گر سیستم مالیاتی،شریان حیاتی نوسازی دولت اند.ویتنامی ها از ستیزه جویان مسلح تا قاچاق چیان عمده را در لیست اعدامی های خود دارند.
4.مقایسه کنید با پرونده متجاوز و آزار دهندهء جنسی ِ کودکان؛«دوترو» که علی رغم هولناک بودن جرائم اش، هیچ بحثی برای لزوم احیاء مجازات اعدام بر نیانگیخت.
5.نگاه کنید به اصل مقاله و ترجمه نگارنده از مقاله
6.نگاه کنید به نوشتار حسین باستانی در «روز آن لاین»
7.تزریق مواد مرگ آور سریع الاثر
8.نگاه کنید به برنامه «این دنیا»ی بی بی سی
9.نا آرامی های شبه جزیرهء بریتانیا که به «اغتشاشات ایرلندی» هم معروف شد.
10.نگاه کنید به رسالهء مَگی «افسانهء آشفتگی های ایرلند»

پیوند ها:
2.
4.
5.
6.
8.
9.

Monday, July 25 at 2:52 AM

گنجی هم چنان در اعتصاب غذا

این را الان خواندم.اگر صحیح باشد،جدای ا زاینکه من از خوش خیالی صرف و باور حرف های هاشمی شاهرودی،بدترین پیش بینی ام را کرده ام.
این مرغ مرگ در این روز ها چه می کشد.بابا خسته شدیم از بس گفتیم و نوشتیم:آزادش کنید

Sunday, July 24 at 2:07 PM

مجازات اعدام:بخش سوم(پایانی)

4.مجازات اعدام در ایالات متحده

ایالات متحده از نظر روند های عمومی در مجازات اعدام از دیگران متمایز است.تنها دولت صنعتی غربی ست که اعدام ها هم چنان در آن رخ می دهند.به علاوه،تنها دولتی ست که اعدام های پر تعداد را با سیستم قضایی قویاً پیشرفته که مشخصه اش احترام به حقوق انسانی ست را ادغام کرده است.

بسیاری از نظرسنجی های عمومی نشان می دهند که مجازات اعدام حمایت قابل توجهی در ایالات متحده دارد.با این حال هم چنان جدالی داغ ومسئله ای به شدت بحث بر انگیز است.مخالفان حتی وجود حمایت بالا را برای مجازات اعدام محل سئوال می دانند.آنها متوجه شده اند که درجه تایید عمومی مجازات اعدام به عنوان مجازات ارجح وقتی که روش های مجازات جایگزین- که حبس ابد بدون امکان آزادی ست-مطرح می شود،سقوط می کند.

الف.توزیع اختیارات

ایالات متحده سامانه فدرالی برای حکومت دارد که در آن قدرت میان یک حاکمیت مرکزی(ملی) و قطعات کوچکتر حکومت تقسیم شده است.(23)قوانین فدرال مجازات اعدام را برای بیش از 40 جرم،شامل خیانت(24) ،اشکال متنوع قتل های خشونت بارو قاچاق در مقیاس وسیع، برشمرده اند.اگرچه کمتر از یک درصد اشخاص اعدام شده در حوزه قضایی دولت فدرال بوده اند.بنابراین مجازات اعدام در ایالات متحده در مرتبه اول یک مسئله قانون ایالتی و اعمال آن می باشد.

در سامانه ایالات متحده،ایالات صاحب وظایف اولیه تعریف جرائم و اعمال قوانین جزا می باشند.دولت فدرال قوانین اولیه ،شامل حقوق تضمین شده توسط قانون اساسی ایالات متحده را وضع می کند،اما هر ایالت مجازات کیفری خود را انتخاب می کند.این ساخت اساسی شامل مجازات اعدام نیز می شود.

هردوی قانون و اعمال مجازات اعدام در 50ایالت تفاوت فراوان دارند.دوازده ایالت و منطقه کلمبیا مجازات اعدام ندارند.مهم ترین شکل مجازات در این ایالات مجازات حبس ابد،گاهاً بدون امکان درخواست عفو مشروط است.دیگر 38 ایالت همگی متفق اند که اشکالی از قتل خشونت بار قابل مجازات با مرگ است.چندین ایالت نیز مجازات اعدام را برای جرائم غیر مرگ باری مثل قاچاق مواد مخدر ،گروگان گیری ،خیانت(25) و تجاوز جنسی تصویب کرده اند.اگرچه،از دهه نود همه افرادی که محکوم به اعدام در ایالات متحده بوده اند به خاطر شکلی از قتل محکوم شده اند.

ب.مجازات اعدام و قانون اساسی

برای 150سال اول تاریخ ایالات متحده حکومت فدرال نقش کوچکی در سیاست گذاری بر مجازات مرگ بازی می کرد.اغلب ایالات مجازات اعدام را وضع کرده بودند و اعدام ها تا اواخر دهه پنجاه عادی به شمار می رفت.بعضی ایالات مجازات اعدام را به ابتکار خود لغو کردند،که با میشیگان دراواخردهه چهل سده نوزدهم شروع شد.تا 1965،13ایالت مجازات اعدام نداشتند و رقم اعدام در ایالاتی که قوانین مجازات اعدام را حفظ کرده بودند از 199 در 1935 به 7تا بدان سال رسیده بود.کاهش اعدام ها در ایالات متحده در خلال دهه چهل و پنجاه قرن بیستم به موازات کاهش ها در اروپا و کشور های سابقاً وابسته به بریتانیا پیش می رفت.

در میانه دهه شصت قرن گذشته،بحث روزافزون بر سر لغو مجازات اعدام از قانون گذاران ایالتی به دادگاه های فدرال منتقل شد.مخالفان مجازات اعدام یک سری پرونده های قضایی را که مدعی نقض چندین اصل اولیه قانون اساسی ایالات متحده بوسیله مجازات اعدامی که در ایالات متحده صورت می گرفت،آغاز کردند.این پرونده ها ادعا می کردند که مجازات اعدام اصل چهاردهم قانون اساسی را ،که، حکومت را از محروم کردن شهروندان از زندگی،آزادی و یا مالکیت، بدون طی روال قانونی منع می کند،هم چنین اصل هشتم که مجازات های بی رحمانه و غیر معمول را ممنوع اعلام می کند(26)،نقض کرده است.

دیوان عالی ایالات متحده(27) در پرونده «فورمن علیه ایالت جورجیا»(28) در سال 1972، رایی صادر کرد مبنی براینکه صلاحیت تام هیئت ژوری برای انتخاب میان مجازات مرگ و مجازات به زندان افکندن برای مجرم محکوم شده،مجازاتی بی رحمانه و غیر معمول و خلاف قانون اساسی محسوب می شد .این رای تمام قوانین اعدام ایالات را باطل می کرد،چون تمام ایالاتی که مجازات اعدام را تا سال 1972 حفظ کرده بودند،از سامانه ای غیر استاندارد استفاده کرده بودند که در آن هیئت ژوری برای اتنخاب مجازات هیچ راهنمایی نشده بود.در نتیجه یک استمحال قانونی از همان موقع به جریان افتاد و تا 1976 ادامه داشت.

در پی رای «فورمن» ایالات به سرعت قوانین جدید مجازات اعدام را از تصویب گذراندند.اغلب قوانین جدید هم چنان به ژوری صلاحیت انتخاب میان حبس و مجازات مرگ را می داد.اگرچه، قوانین هم چنین انواعی از قتل را که مجازات اعدام بر آن جاری می شد محدود ساخته بود.به علاوه،قوانین جدید دستورالعمل هایی برای عواملی که قضات و هیئت های ژوری می بایست در تصمیم گیری میان حبس و اعدام در نظر بگیرند وضع کردند.در سال 1976در پرونده «گِرِگ علیه جورجیا»(29) دیوان عالی ایالات متحده حکم کرد که سامانه های صلاحیت هدایت شده ناقض منع قانونی علیه مجازات بی رحمانه و غیر معمول نیست.به فاصله کمی پس از ختم پرونده،35 ایالت قوانین سامانه های صلاحیت هدایت شده در پرونده های اعدام را وضع کردند.اولین اعدام تحت این قوانین مربوط به «گری گیلمور» توسط جوخه اعدام در یوتا در سال 1977 بود.اعدام گیلمور آغاز دوران مدرن مجازات اعدام در ایالات متحده بود.

ج.شرایط کنونی

سامانه کنونی ایالات متحده برای مجازات اعدام با دوران پیش از 1977 به دلیل این که بسیاری از استاندارد های قانون اساسی می بایست در پرونده های مجازات مرگ تبعیت شوند، تفاوت دارد.برای مثال،دیوان عالی حکم داده است که اصل هشتم قانون اساسی مبنی بر بی رحمانه و غیر معمول بودن مجازات مانع اعدام متهمین زیر 18سال و آنهایی که عقب ماندگی ذهنی دارند هم چنین کسانی که به دلیل بیماری روانی از فهم روال اعدام خود قاصر اند است.در پرونده سال 2005 «روپر علیه سایمونز»(30) دادگاه مجازات اعدام برای قاتلین محکوم زیر 18 سال را نپذیرفت.دادگاه حکم خود رابر پایه رای دادگاه سال 1985 در پرونده «فورد علیه وِین رایت»(31) در اعدام مجانین صادر کرد.قوانین امروزی که مجازات اعدام را برای افرادی که مرتکب جرائمی که منجر به قتل نشده اند هنوز توسط دادگاه به مداقه و بازنگری گذاشته نشده اند.

از برقراری مجدد مجازات اعدام از سال 1976،افزون بر 900 اعدام در ایالات متحده واقع شده است.از 38 ایالتی که اجازه مجازات اعدام می دهند،32 تا یشان از سال 1976 مبادرت با اعمال مجازات اعدام کرده اند.ایالات معدودی اعدام را به عنوان روند معمول صورت می دهند.پنج تا از 32 ایالت که اعدام رااز 1976 به اجرا گذاشته اند- تگزاس،ویرجینیا،اوکلاهوما،میسوری و فلوریدا- دوسوم تمام اعدام ها را انجام داده اند.از نظر جغرافیایی ،اعدام ها به شدت در ایالات جنوبی متمرکز اند.برای مثال ،در 2003 تگزاس و اوکلاهوما 38 زندانی را اعدام کرده اند،که به اندازه تمام ایالات دیگر بروی هم است.

هر سال در ایالات متحده هیئت های ژوری بین 200 تا 300 مجرم را به مرگ محکوم می کنند.رقم مجازات های مرگ کسر کوچکی ازرقم کل قتل هایی که در سال اتفاق می افتد را-کمتر از دو درصد- شامل می شود.اگرچه تعداد مجازات های اعدام به شدت فراتر از تعداد اعدام هاست.نتیجه این افزایش زندانیان محکوم ،یک جمعیت عظیم و در حال رشد در صف اعدام است.در سال 2003 حدود 3400 زندانی در ایالات متحده محکوم به مرگ وجود داشتند.

د.تاخیر،کفایت و عادلانه بودن

وقتی اعدام ها در ایالات متحده صورت می گیرد،معمولاً یک دهه و یا بیشتر از زمانی که زندانی محکوم به مرگ شده است انجام می شود.دو دلیل برای فاصله سالیان میان اعلام مجازات اعدام و اعدام واقعی وجود دارد.اولین نکته واضح این است که تمام استیناف های قانونی علیه مجازات اعدام باید قبل از انجام اعدام تمام شده باشند؛در غیر این صورت، استیناف متهم بی معنا می باشد.در نتیجه ،اعمال مجازات ارجح جرم-اعدام- در طی فرآیند استیناف به تاخیر می افتد.در مقابل،مجازات برای افرادی که به زندان به جای اعدام محکوم شده اند بی نیاز از متوقف شدن در طول فرآیند استیناف ادامه می یابد.

دومین عامل فاصله میان محکومیت و اعدام در قوانین اجرایی موسوم به اتمام اصلاحات(32) می باشد.تحت سامانه فدرال ایالات متحده،متهمین می بایست تمام استیناف های دادگاه ایالتی را قبل از آنکه درخواست بررسی محکومیت شان در دادگاه فدرال ارائه شود،طی کرده باشند.این الزام که زندانی ابتدا "اصلاحات را در ایالت به اتمام رساند" این فرصت را در اختیار ایالات می گذارد که خطاها را در دادگاه های خودشان قبل از مداخله دادگاه فدرال تصحیح کنند.اگرچه،در نتیجه این مشی ،متهم ممکن است سال هادر زندان قبل از اینکه پرونده حتی در دادگاه فدرال شروع شود بگذراند.با این حال اگر دادگاه های فدرال پرونده ها را جایی که متهم ادعا می کند که حقوق اساسی اش تضییع شده را موشکافی نکرده باشند،ایالات تنها می توانند حقوق قانونی را که می خواهند صحیح بدانند به اجرا بگذارند.اگر دادگاه های فدرال منتظر نوبت شان شوند و بعد رسیدگی کامل صورت دهند،فاصله ای طولانی بین محکومیت و اعدام خواهد افتاد.

این تاخیر طولانی میان جرم و مجازات حامیان مجازات اعدام را آزرده می کند.در سال های اخیر کنگره ایالات متحده دو قانون جداگانه از تصویب گذراند که برای کاهش فاصله میان محکومیت و اعدام بود.این قوانین اختیار دادگاه های فدرال را برای شنیدن استیناف در موارد اعدام محدود می کند.منتقدین این تلاش برای کوتاه کردن بررسی استیناف شامل بزرگ ترین نهاد وکلیا کشور،انجمن وکلای امریکا (33) است.در 1997 انجمن یک قطعنامه تصویب کرد که به موجب آن از تمام مراجع قضایی درخواست می کرد انجام مجازات اعدام را تا زمانی که آن مراجع قضایی بتوانند سیاست های خاصی را اعمال کنند تا از بی طرفانه بودن و عادلانه بودن پروند ه های اعدام مطمئن شوند،به تاخیر بیاندازد.
یکی از سیاست های پیشنهادی انجمن متمرکز بر "حفظ،تقویت و موثر کردن اختیارو مسئولیت دادگاه های فدرال " است.

ه.اختلاف در استعمال


منتقدین مجازات اعدام در ایالات متحده به تفاوت درک قضایی و اختلاف در اعمال اش اعتراض دارند.مطالعات بی شماری اثر نژاد را برآرا محکومیت نشان داده است.اگرچه،حامیان و مخالفان نظرات متفاوتی در تفسیر اختلاف در رفتار با مجرمین در نتیجهء نژاد دارند.

آنهایی که باور دارند که ایالات مجازات اعدام را به شکل متمایل به نژاد اعمال می کنند ،بر ارقام نامتناسب سیاهپوستان(34) تکیه می کنند.منتقدین اعمال مجازات اعدام هم چنین اشاره دارند که قربانی از لحاظ آماری یک تعیین کننده واضح در اینکه متهم مجازات اعدام و یا حبس در یافت کند است.بنابراین، علی رقم این که نیمی از همهء قربانیان قتل در ایالات متحده غیر سفیدپوستان اند،80 درصد همهء مجازات های مرگ برای قاتلین سفیدپوستان اعمال می شود.حامیان مجازات اعدام اختلاف آماری را مربوط به محکوم کردن برپایه شرایط متفاوت یک جرم می دانند.برای مثال،حامیان ادعا می کنند که قتل های قربانیان سفید اغلب در حین یک دزدی و یا یک جنایت دیگر ،که عاملی تشدیدی برای قاتل در جهت مستحق اعدام شناخته شدن به شمار می رود،رخ می دهند.

مجادلات قانونی مجازات اعدام بر پایه اتهامات تبعیض نژادی موفقیت اندکی بدست آورده است.در سال 1987 در پرونده «مک کلسکی علیه کِمپ»(35) دیوان عالی حکم اعدام یک سیاهپوست را که در جورجیا محکوم به قتل یک افسر پلیس سفیدپوست در خلال یک دزدی بود،تایید کرد.متهم مدارکی به دیوان عالی ارائه کرده بود که نشان می داد متهمین در جورجیا که متهم به قتل سفیدپوستان می شوند بیش از چهار برابر محتمل است که به اعدام محکوم شوند،تا افرادی که متهم به قتل قربانیان غیر سفیدپوستان.در یک رای 5 به 4،دیوان به این نتیجه رسید که اگرچه مطالعه نشان داده "اختلافی مربوط به نژاد موجوداست"،ولی متهم نتوانسته به وضوح نشان دهد که ژوری در مورد پرونده او با قصد تبعیض عمل کرده اند.دیوان در حالیکه اعتبار تحلیل های آماری را رد نمی کرد،اما حاضر به ابطال حکم اعدامِ بخصوص بدون شواهدی که مسئله نژاد را موثر بر ژوری در آن مورد خاص نشان بدهد،نشد.

ی.تلاش های متناقض در اصلاح

با افزایش شمار اعدام ها در دهه نود قرن بیستم،نارضایتی نیزاز سامانه ای که در ایالات متحده کنترل اعدام ها را داشت نیز فزونی گرفت.دو تلاش اصلاحی عمده شکل گرفت.یکی تلاش برای تسریع اعدام ها بوسیلهء کاهش امکان استیناف ها و کم کردن فاصله میان فرآیند های ایالتی و فدرال در بررسی مجازات مرگ بود.برای مثال،لایحه« ضد تروریسم و مجازات موثر اعدام»(36) در سال 1996 ضرب العجل های دقیقی تعیین می کرد که زندانیان محکوم می بایست استیناف را در دادگاه فدرال ثبت کند ویا شانس بررسی پرونده خود را واگذار کنند.این ضرب العجل ها حتی اگر زندانی در فرآیند استیناف هیچ وکیلی هم نداشته باشد به اجرا گذاشته می شوند.

دومین تلاش اصلاحی عمده در میان افزایش اقبال عمومی به زندانیان در صف اعدام که به اشتباه محکوم شده بودند شروع شد.تا سال 1973 بیش از 100 نفر که محکوم به مرگ شدند ،بعضی با کمک تست های «دی.ان.ا» که در دهه نود قرن اخیر همه گیر شد، تبرئه شده بودند.شکی کمی وجود دارد که دیگر متهمین بی گناه در صف اعدام هستند که محکومیت های اشتباه شان هنوز کشف نشده است؛این که آیا متهمین بی گناهی واقعاً اعدام شده اند یک بحث احساسی ست.مطالعه پرونده متهمین تبرئه شده عواملی را شناخته که منجر به محکومیت های اشتباه،شامل نمایندگان قانونی،سوئ رفتار پلیس و مقامات دادستانی،شهادت های غلط توسط خبرچین های زندان و تبعیض نژادی ، می شود.
در ایلی نوی ،تبرئه 13 محکوم در صف اعدام-که بسیاری با تحقیقات خصوصی خارج از دایره فرآیند قضایی عادی دنبال شد- منجر به اعلام استمحال قانونی توسط فرماندار آن موقع،«جورج رایان»،بر اعدام ها در 1999و تشکیل یک کمیسیون بررسی شد.در سال 2003،رایان در حالیکه سامانه مجازات اعدام ایلی نوی را "قرارگاه اهریمن اشتباه " می خواند چهار زندانی در صف اعدام را بخشید و با تخفیف مجازات اعدام تمام 167 زندانی دیگر،صف اعدام ایالت را پاک کرد.تقریباً تمام مجازات های اعدام به حبس ابد بدون عفو مشروط بدل شد.این عمل بزرگ ترین تخفیف مجازات در تاریخ ایالات متحده توسط یک فرماندار بوده است.فرماندار ِمری لند نیز یک استمحال قانونی بر اعدام ها اعمال کرد،و بسیاری ایالات دیگر با مجازات اعدام نیز در فکر قانونی کردن تعلیق اعدام هایند.

حمایت افکار عمومی وسیعی برای هر دوی تسریع اعدام ها با کوتاه کردن استیناف ها و برای تلاش افزون جهت کشف محکومین بی گناه وجود دارد.اگرچه ، هر تلاش واقعی برای بستن درِ دادگاه های به استیناف های مکرر و غیر مجاز شمردن دعوی ها در آخرین لحظات، احتمال اینکه متهمین بی گناه اعدام شوند می ا فزاید.به شکل مشابه،هر تلاش واقعی برای موشکافی پرونده های برای محکومیت های اشتباه، تاخیر های طولانی مدت خصوصاً وقتی متهمین وکلای خوبی در طول دادگاه و استیناف های اولیه ندارند،ایجاد می کند.بنابراین،سیاست گذاران با یک معمای غیر قابل حل مواجهند:حل هرکدام از این مشکل ها دیگری را بدتر می کند.این تناقض میان سرعت و قابل اطمینان بودن ،یک مثال اساسی دیگر از مسابقه طناب کشی میان کفایت و عدالت در اعمال مجازات اعدام است.

نقل ازدائره المعارف مایکروسافت اِنکارتا
به کوشش: فرانکلین ای. زیمرینگ
استاد حقوق و رییس موسسه حقوقی «اِرل وارِن»،دانشگاه کالیفرنیا در برکلی.نویسنده مشترک «راهنمای شهروندی در کنترل مجازات اعدام» و «تقویم آمریکایی» و دیگر کتاب ها
"Capital Punishment," Microsoft® Encarta® Online Encyclopedia 2005http://encarta.msn.com © 1997-2005 Microsoft Corporation. All Rights Reserved
پانوشت:
23.رجوع کنید به «فدرالیسم» در دائره المعارف ها
24.ر.ک. به 22
25.همان
26.برای اطلاع بیشتر ر.ک. به قانون اساسی ایالات متحده
27.عالی ترین مرجع قضایی ایالات متحده(مترجم)
28.طبق قوانین کیفری ایالات متحده،پرونده با نام خواهان و خوانده نامیده می شوند.در صورت اقامه دعوی توسط دادستان(مدعی العموم) پرونده نام «فرد(حقیقی یا حقوقی) علیه مردم ایالت ...» یا به اختصار به شکلی که در مقاله آمده می گیرد.در صورت اقامه دعوی در دادگاه فدرال خواهان «مردم ایالات متحده » خواهد بود(مترجم)
29.ر.ک. به 28
30.همان
31.همان
32.Exhaustion of Remedies
33.American Bar Association
34.لفظ امریکایی افریقایی در فارسی نامانوس است.به علاوه این لفظ بعد از مهجور شدن الفاظی مثل "سیاه"و "کله سیاه" در پی اعتراض جنبش سیاه پوستان مورد استفاده قرار گرفت،انچه واضح است،منظور سیاهپوستان ساکن ایالات متحده مراد است.(مترجم)
35.ر.ک. به 28
36.the Antiterrorism and Effective Death Penalty Act

Saturday, July 23 at 12:08 PM

مجازات اعدام:بخش دوم

3.روند جهانی

در بخش بزرگی از تاریخ ثبت شده،مجازات اعدام در اختیار همهء حکومت ها به خصوص برای( مجازات)(12) جرائم جدید و اغلب برای طیف وسیعی از تخلفات خفیف تر بوده است.لفظ «جنایت»(13)، که امروز وصف کننده تمام جرائم مهم است، طبقه بندی سنتی جنایاتی در انگلستان بوده که قابل مجازات با اعدام بودند.از سده هجدهم روند بلند مدت در دول اورپای غربی و شمال و جنوب امریکا بر کاهش تعداد «جنایات بزرگ»(14)(جرائمی که قابل مجازات با اعدام اند) و اعدام تعداد کمتری از مجرمین است.

الف. تلاش های اولیه علیه مجازات اعدام

بعضی اصول برجسته در قوانین جزایی منشاء در تلاش ها برای محدودیت تعداد جنایات قابل مجازات با اعدام و خود اعدام ها دارد. برای مثال، در اواخر سده هجدهم،زمانی که در ایالات متحده همه قتل ها قابل مجازات با اعدام بود،پنسیلوانیا پیشتاز تقسیم قتل به دو دسته بود.این ایالت قوانینی را به مرحله اجرا گذاشت که اجازه مجازات قتل درجه اول را با مر گ می داد،در حالیکه قتل درجه دوم تنها با به زندان افکندن قابل مجازات بود.در دیگر جاها،قوانین کیفری متفقاً خواستار مرگ برای بعضی جرایم مهم بودند.در این حوزه های قضایی،امکان اینکه بتوانند مجازات اعدام را تخفیف بدهند به تدریج بیشترشد(تخفیف مجازات سنگین را مجازاتی سبک تر جایگزین می کند-برای مثال اعدام را با حبس ابد).امروزه در بسیاری دولت ها،شامل ترکیه و ژاپن،مجازات اعدام قانونی بشمار می رود اما تعداد اعدام ها در طی زمان کاهش پیدا کرده است.

اگرچه بسیاری مراجع قضایی اعمال مجازات اعدام را محدود کردند،هیچ حکومتی به شکل رسمی مجازات اعدام را لغو نکرد تا اینکه ایالت میشیگان در سال 1846چنین کرد.در طی 20 سال ونزوئلا(1863) و پرتغال(1867)نیز به شکل رسمی اعمال (مجازات اعدام)(15) را حذف کردند.با شروع سده بیستم مجازات اعدام در دولت های متعددی مثل کلمبیا،کوستا ریکا ،اکوادور،نوروژ و هلند لغو شده بود.در کشور های متعدد دیگری هم شامل برزیل ، خلیج سبز(16)، ایسلند،موناکو و پاناما ،اگرچه نه به شکل رسمی لغو نشده بود، بلا استفاده شده بود.

ب. بعد از جنگ دوم جهانی

شکست «نیروهای محور»(17)، زمینه ای برای حذف مجازات اعدام در اروپای غربی ساخت.بعضی از دولت های درگیر در جنگ به لغو مجازات اعدام به عنوان راهی برای جدا کردن خود از سبعیت های دوران جنگ نگاه کردند.ایتالیا به شکل رسمی مجازات اعدام را در 1947 و جمهوری فدرال آلمان آن را در 1949 لغو کرد.حکومت بریتانیا یک هیئت سلطنتی برای بررسی مجازات اعدام در 1950 تشکیل داد و مجازات مرگ را در 1965لغو کرد(ایرلند شمالی مجازات اعدام را تا 1973 لغو نکرد).تا اوایل دهه هشتاد همهء کشور های اصلی اروپای غربی اعدام مجرمین را متوقف کرده بودند.
هم زمان با این روند در اروپای غربی ،بسیای کشور های متعلق به «دول مشترک المنافع»(18)،یک انجمن کشور های قبلاً مرتبط با امپراطوری بریتانیا،مجازات اعدام را لغو کردند.برای مثال، کانادا آخرین اعدام خود را در 1962 انجام داد و مجازات اعدام را در 1976 لغو کرد.نیوزلند آخرین اعدام را در 1957 اجرا کرد و استرالیا ده سال بعد از اعدام مجرمین دست بر داشت.

شیوع مشابهی از جنبش لغو اعدام هم زمان با فروپاشی اتحاد شوروی رخ داد.آلمان شرقی ،جمهوری چک، و رومانی همگی مجازات اعدام را بین سال های 1987 و 1990 ممنوع کردند.در میان کشور های سابقاً کمونیست،لغو مجازات اعدام یک کنش سیاسی بسیار دور از زمینه معمول قانون گذاری جزایی بوده است.حذف مجازات اعدام یکی از چندین روشی بود که شهروندان این کشور ها قدرت نامحدود دولت را بر زندگی فردی رد می کردند.برای مثال، در رومانی ساقط کردن دیکتاتورنیکولا چائوشسکو(19) که با اعدام خود و اعضاء خانواده اش دنبال شد.به فاصله کوتاهی پس ازآن،دولت جدید مجازات اعدام را که مرتبط با حکومت سبع و ضالمانه چائوشسکو بود،لغو کردند.
در ابتدای قرن 21،برای اولین بار در تاریخ،دول جهان از نظرگاه مجازات به شکل تقریباً برابر تقیسم شده اند.از سال 2005، 83 کشور دیگر مجوز اعدام برای هیچ جرمی را نمی دهند.13 کشور دیگر مجازات اعدام برای جرائم استثنائی قانونی است،از قبیل جرائمی ذیل قانون نظامی و جنایاتی که در شرایط استثنائی، مانند زمان جنگ.«عفو بین الملل»(20)،یک نهاد خصوصی که برای لغو مجازات اعدام فعالیت می کند،22 دولت دیگر را به عنوان "لغو کنندگان بالفعل"(21) شناخته است،چون آنها اعدامی را برای حداقل یک دهه به اجرا نگذاشته اند و یا التزام بین المللی دارند که اعدام را عملی نکنند.

در 2005، 78کشور مجازات اعدام را برای برخی جرائم قانونی دانسته اند.معمولاً،مجازات اعدام اختصاص به افرادی دارد که مرتکب جرایم شنیع،از قبیل قتل و خیانت(22) می شوند.اگرچه ،بعضی حکومت ها مجازات اعدام برای جرائم غیر خشونت بار و غیر مرگ بار را نیز قانونی می دانند.برای مثال در لیبی واردات الکل و داد وستد با ارز خارجی مجازات هایی قابل اعدام اند.

اگرچه تعداد دولت هایی با یا بدون مجازات اعدام تقریباً برابر شده اند،الگو های واضحی در منطقه و سطح اقتصادی آن ها د یده می شود.هیچ کدام از کشورهای اروپای غربی و اغلب کشورهای افریقای جنوبی مجازات اعدام را به کار نمی برند.کشور های آسیایی و اسلامی تمایل دارند که مجازات اعدام را اعمال کنند.اکثر کشور های افریقایی نیز مجازات اعدام را به کار می بندند.

در کل،دموکراسی های صنعتی مجازات اعدام را لغو کرده اند،در حالیکه کشور های صنعتی نشده،محتملاً مجازات اعدام را حفظ خواهند کرد.تنها دودومکراسی پیشرفته صنعتی،ایالات متحده و ژاپن،مجازات اعدام را حفظ کرده اند.تعدادی از کشورهای آسیایی به تازگی صنعتی شده،همچون کره جنوبی نیز مجازات اعدام را اعمال می کنند.دیکتاتوری ها و دیگر اشکال حکومت های تمامیت خواه به شدت در انجام اعدام فعال نشان می دهند.

اگرچه روند این بوده که کشور های کمتری مجازات اعدام را اجرا کنند،روند جهانی در تعداد اعدام های انجام شده به شکل قابل اعتمادی قابل قابل شناسایی نیست.طبق گزارش عفو بین الملل، تعداد حداقل 1146 اعدام در 28 کشور در سال2003 انجام شده است.چهار کشور-چین،ایران،ایالات متحده و ویتنام- 84درصد کل اعدام ها را صورت داده اند.اگرچه،اطلاعات در مورد اعدام ها تقریباً غیر قابل اعتماد اند،چون همهء اعدام ها گزارش نمی شود و همهء اعدامهای انجام شده قابل تایید نیست.

روند جهانی به سمت لغو مجازات اعدام احتمالاً ادامه پیدا خواهد کرد.میان دولت های صنعتی، آنهایی که مجازات اعدام را لغو کرده اند،هیچ میلی به معکوس کردن این سیاست مشاهده نمی شود و توافقات بین المللی در اروپای غربی اکنون لغو مجازات اعدام را حمایت می کند.تنها بی ثباتی عمده سیاسی انتظار می رود که روند را در اروپا ،کانادا وامریکای جنوبی معکوس کند.میان کشور هایی که مجازات اعدام را حفظ کرده اند،فشار برای کاهش و یا حذف مجازات مرگ به نظر فزاینده است.چین و دول اسلامی آسیا و خاورمیانه محتملاً اعدام ها را ادامه خواهند داد.

ادامه دارد...

پانوشت:
12.کلمه داخل پرانتز از مترجم است،برای روان تر شدن نوشتار
مترجم تبحر چندانی در متون حقوقی ندارد،بهترین معادل انتخاب شده است.Felony.13
14.با توجه به اینکه مقاله به زبانی کاملاً غیر تخصصی نگاشته شده بود،و در متن اصلی تمام الفاظ تخصصی در پرانتز و یا بوسیله پیوند به مقاله توصیفی ایشان،تبیین شده،ترجیح دادم از لفظ بزرگ استفاده کنم.بربزرگواران واضح است که یکی از معانی اش «قابل مجازات اعدام بودن» است.ترجمه تحت اللفظی را تنها راه امانت داری در ترجمه یافتم.
15.ر.ک به 12
16.Cape Verde
17.Axis Powers
18.Commonwealth of Nations
19.Nicolae Ceausescu
20.Amnesty International
21.DeFacto Abolishenist
22.مراد خیانت به مملکت است

at 2:51 AM

مجازات اعدام:بخش نخست

مقاله ای که در پی می آید،ترجمه ایست از دائره المعارف انکارتا .آن را خودم با مشقت ترجمه کردم(برای من سرعت خواندن تقریباً 10 برابر ترجمه کردن است).آن را به تدریج روی وبلاگ خواهم آورد .در این زمان که گروهی مسئله را به بحث گذاشتند،هرچه گشتم،چیزی جامع تر و در عین حال همه فهم تر از این پیدا نکردم.در طول ترجمه به نکاتی بر خوردم که برای خواندن مقاله راه گشاست :
.اصل مقاله اگر چه تمرکزی بالا بروی مسئله اعدام در ایالات متحده دارد.اما دو بخش اول مقاله مطلقاً جنبهء عام دارند و خواند حداقل این دورا به علاقه مندان توصیه می کنم.
.بخش پایانی مقاله اگرچه به مجازات در ایالات متحده می پردازد،اما به دلایلی چون سیر مشابه سیاست در ایران و ایالات متحده ونقش پر رنگ مذهب در تصمیم گیری های اجتماعی(که توضیح شان مجالی دیگر می طلبد) بخش پایانی را کلید خوبی در درک تحولات احتمالی جامعه ایران نسبت به این مسئله می دانم.
.پیشاپیش از دوستان حقوق دانی که با ورود آماتوری مثل من به عرصه تخصصی شان آزرده می شوند عذر می خواهم،ادعا صحیح و بی غلط بودن مقاله را ندارم.
.در پایان باید بگویم، مترجمی شغل من نیست،گرچه کار ترجمه تقریباً در هر زمینه تخصصی به اجبار انجام داده ام،نظرات این وبلاگ پذیرای انتقادات و پیشنهادات شما در ترجمه این مقاله هم هست.

امید که مقبول افتد:


1.معرفی

مجازات اعدام،تحمیل قانونی مرگ به عنوان مجازاتی برای نقض قوانین جنایی ست.در طول تاریخ مردمان برای انواع مختلف خطاکاری به مرگ محکوم شده اند.روش های اعدام شامل اعمال مصلوب کردن،سنگسار،غرق کردن،سوزاندن در آتش ،به میل کشیدن و گردن زدن بوده است.امروزه مجازات(اعدام) به شکل معمول بوسیله گاز و یا تزریق مرگ بار،گذراندن برق از بدن،دار زدن و یا شلیک گلوله انجام می شود.

مجازات اعدام بحث برانگیز ترین روش مجازات در دنیای مدرن است.دیگر اشکال خشن و فیزیکی مجازات – که به تنبیه بدنی موسوم اند- عموماً در دنیای مدرن به خاطر غیر متمدنانه و غیر ضروری بودن حذف شده اند.در اکثر کشور ها روش های امروزین مجازات- مثل به زندان افکندن و جریمه مالی-دیگر شامل تحمیل درد فیزیکی نیستند.اگرچه به زندان افکندن و جریمه های مالی در همه عالم برای کنترل جرم ضروری شناخته شده اند،دولت های جهان بر سر مسئله مجازات اعدام دوپاره شده اند. حدود 90 دولت مجازات مرگ را منسوخ کرده و تقریباً به همین تعداد دولت دیگر (که اغلب شان از کشور های در حال توسعه هستند) آن را حفظ کرده اند.

شیوه معمول در اغلب کشور های صنعتی این بوده است که ابتدا اعدام زندانیان را متوقف می کردند و بعد آن را با حبس های طولانی مدت به جای اعدام،در مقام شدید ترین مجازات ها، جایگزین می کرده اند.ایالات متحده استثناء مهمی در این شیوه به حساب می آید.دولت فدرال و اکثر ایالات مجازات اعدام را میسر می دانند ،به طور متوسط سالیانه 75 اعدام در ایالات متحده اتفاق می افتد.

2.بحث مجازات اعدام

اعمال مجازات اعدام به قدمت حکومت است.برای غالب دوران تاریخ، به عنوان مسئله جدل برانگیز شناخته نمی شد. از زمان های باستان اغلب حکومت ها طیف گسترده ای از جرائم را با مرگ مجازات می کردند و اعدام را به عنوان جزء معمول اعمال قوانین کیفری به اجرا می گذاشتند.اگرچه، در نیمهء قرن هجدهم، روشن فکران اجتماعی اروپا شروع به پافشاری بر ارزش انسانی فرد و انتقاد از کنش هایی از حکومت که آن را ناعادلانه می یافتند،مثل مجازات اعدام کردند.بحث و جدل بر سر اینکه آیا حکومت می باید مجازات مرگ را استفاده کند تا به امروز ادامه دارد.
اولین جنبش برجسته برای لغو مجازات اعدام در خلال دورانی شروع شد که به آن «عصر روشن گری»(1) نام داده اند.در 1764 حقوق دان و فیلسوف «چزاره بکاریا»(2) نوشتاری به نام«ترکیب جرائم و مکافات»(3) (در سال 1880با عنوان«انشاءی برجرائم و مجازات»(4) به انگلیسی ترجمه شد) منتشر کرد. بسیاری این اثر منتفذ را سند پیشتاز مبارزه علیه مجازات اعدام می دانند.دیگرانی که علیه اعدام ها به مبارزه برخاستند شامل نویسندگان فرانسوی« ولتر»(5) و«دونی دیدرو»(6)،فیلسوفان انگلیسی «دیوید هیوم»(7) و «آدام اسمیت»(8)،و تئوریسین سیاسی «توماس پِین»(9) در ایالات متحده بودند.

منتقدان مجازات اعدام ادعا می کنند که اعدام بی رحمانه و تنزل دهنده اخلاق است.در حالیکه حامیان آن را برای تلافی(انتقام) جرائم هولناک ضروری می دانند. آن هایی که از مجازات اعدام طرفداری می کنند در دفاع می گویند که اعدام یک روش یگانه موثر مجازات است که می تواند اثر بازدانده بر جرم داشته باشد.اگرچه،طرفداران و مخالفان مجازات اعدام بر سر تفسیر صحیح تحلیل آماری اثر بازدارنده اش اختلاف شدید دارند.مخالفان اعدام،مجازات اعدام را به عنوان یک مسئله حقوق بشری شامل حدود شایسته برای قدرت حکومت مطرح می کنند.در مقابل، آنهایی که می خواهند حکومت ها به اعدام ادامه دهند تمایل دارند مجازات اعدام را مسئله سیاست دادرسی جنایی بدانند.به خاطر این دیدگاه های متفاوت ،اختلاف نظر عمیقی نه فقط در مورد اینکه پاسخ صحیح در بارهء مجازات اعدام چیست،بلکه در باره اینکه چه جور سئوالی موقعی که مجازات مرگ یک مسئله افکار عمومی می شود باید پرسیده شود نیز وجود دارد.

الف. بی رحمانه بودن

مخالفان اولیه مجازات اعدام به بی رحمانه بودن آن اعتراض کرده اند.اعدام ها در ملاء عام و به روش های وحشیانه بود.به علاوه،مجازات اعدام اختصاص به شدید ترین جرائم نداشت.مرگ مجازات انواع بزه خفیف تر هم بود.

اتهام بی رحمانه بودن دو گونه پاسخ متفاوت از کسانی که اعدام را طرفداری می کردندباعث شد.اول،موافقان ادعا کردند که مجازات اعدام برای حفظ امنیت دیگر شهروندان ضروری ست و بنابراین بیهوده نیست.دوم، حامیان مجازات اعدام بعضی جنبه های نفرت آوردر معرض دید را حذف کردند.اعدام هایی که شرکت برای عموم آزاد بود به پشت درهای بسته نقل مکان کرد.بعدها،حکومت ها روش های سنتی کشتن –مثل به دار آویحتن- را با روش هایی موسوم به مدرن ،همچون گذراندن برق از بدن و گاز سمی جایگزین کردند.

جستجو برای روش های با بی رحمی کمتر برای اعمال مرگ تا به زمان های اخیر ادامه داشته است.در 1977 اوکلاهوما اولین ایالت امریکا بود که اعدام با تزریق مرگ بار-تزریق مقادیر مرگ آور دارو ها و مواد شیمیایی سریع الاثر- را تصویب کرد. «تزریق مرگ» امروزه روش ارجح اعدام در اغلب ایالات امریکا ست.اگرچه، مخالفان جدید مجازات اعدام اعتراض می کنند که روش های بهداشتی و غیر شخصی اعدام بی رحمانه بودن مجازات را از میان نمی برند.

ب.منزلت انسانی

در بحث اعدام و منزلت انسانی، حامیان و مخالفان مجازات مرگ زمینه مشترک بسیار اندکی دارند.مخالفان مجازات اعدام ادعا می کنند اعدام باعث خوار شدن انسانیت مجازات شونده است. از سده هجدهم،آنهایی که آرزو داشتند مجازات اعدام منسوخ شود بر اهمیت به رسمیت شناختن ارزش انسانی یکایک افراد توسط حکومت ها پافشاری کرده اند.اگرچه،حامیان مجازات اعدام هیچ اشکالی در قتل عمدی انسان های پلشتی که مرتکب جنایات هولناک شده اند،توسط حکومت ها نمی بینند.بنابراین،آن ها هیچ نیازی به محدود کردن قدرت حکومت در این حیطه نمی بینند.

ج.تاثیر گذاری

مخالفان ابتدایی مجازات اعدام هم چنین استدلال می کنند که اعمال مرگ برای کنترل جرم و مجازات شایسته خلاف کاران ضروری نیست.در عوض،مجازات جایگزین- از قبیل به زندان افکندن- می تواند به نحو موثری مجرمین را از جامعه جدا کرده و دیگر متخلفین را از ارتکاب به جرم بازدارد و محکوم کردن کسانی که قانون شکنی می کنند را توسط جامعه بیان کند.«بکاریا» در مقاله اش در مورد جرائم و مجازات ها، استدلال می کند که قطعی بودن مجازات،بیش از شدت اش اثر بازدارندگی دارند.

حامیان مجازات اعدام در مقام مخالفت ادعا می کردند که مجازات غایی مرگ برای مجازات جنایات هولناک الزامی ست،چراکه در برگیرندهء کامل ترین تلافی و محکومیت است.به علاوه،آن ها ادعا دارند که تهدید اعدام یک بازدارندهء بی همتاست.مجازات مرگ از جرائم بیشتر جلوگیری می کند چون مرگ بسیار هول آور تر از محدودیت های صرف بر آزادی های شخص است.

موافقین و مخالفین مجازات اعدام هنوز تاثیر گذاری اش را محل بحث می دانند.محققین علوم اجتماعی داده های آماری بر شیوه های قتل ،قبل و بعد از لغو مجازات اعدام جمع آوری کرده اند.آنها هم چنین نرخ قتل را در جاهای با و بدون مجازات اعدام مقایسه کردند.اکثریت قریب به اتفاق این مقایسه های آماری نشان داد که حضور ویا نبود مجازات مرگ و یا اعدام(10) به شکل چشم گیری نرخ قتل را تحت تاثیر قرار نمی دهد.

مخالفان مجازات اعدام استدلال می کنند این تحقیقات این بحث را که مجازات مرگ از وقوع جرم جلوگیری می کند را منتفی می کند.بسیاری از مخالفان مجازات اعدام مسئله اثر بازدارندگی اعدام را منتفی می دانند و آن را دیگر جزئی از بحث نمی بیند.اگرچه،حامیان مجازات اعدام تفسیر تحلیل آماری اثر بازدارنده را مردود می دانند.مدافعین مجازات اعدام توضیح می دهند که چون مجازات مرگ اختصاص به خشونت بارترین اشکال قتل دارد،اثرات بازدارنده بر چنین جرائمی شاید در داده های نرخ قتل به شکل کلی انعکاس نیابد.حامیان هم چنین نتایج متناقض تحقیقات متفاوت را دلیلی می دانند که اثر بازدارندگی مجازات مرگ قابل اثبات یا رد با هیچ ضریب اطمینانی نیست.آنها ادعا می کنند که در غیاب شواهد قاطعی که تهدید اعدام نمی تواند عده ای را از اینکه به قتل بیایند حفظ کند،مجازات اعدام می بایست حفظ شود.

د.حقوق بشر

یک سویه منحصر به فرد از بحث مدرن در زمینه مجازات اعدام ،توصیف مجازات اعدام به عنوان یک مسئله حقوق بشری، به جای جدل بر سر مناسب بودن اش به عنوان ابزار مجازات مجرمین،است.مخالفت مدرن با مجازات اعدام به عنوان یک واکنش به تاریخ سیاسی سده بیستم،از همه مهم تر« هولوکاست»-کشتار جمعی سازمان یافته یهویان و دیگران در خلال جنگ دوم جهانی(1939-1945)-(11) نگریسته می شود.همهء دول اصلی اورپای غربی قبل از چنگ دوم جهانی از مجازات اعدام استفاده می کردند.بعد از شکست حکومت های ناسیونال سوسیالیست (نازی ) و فاشیست ها درآلمان و ایتالیا،آن دو دولت اولین قدرت های اصلی لغو کننده مجازات اعدام در اروپا شدند.جنبش بعد جنگ برای خاتمه مجازات اعدام،که در ایتالیا و آلمان شروع شد و انتشار یافت،نمایندهء یک واکنش به اشکال تمامیت خواهِ حکومت بود که به شکل سازمان یافته حقوق انسانی را نقض می کردند.

تمرکز حقوق بشر بر مجازات اعدام، به خصوص در مواقع تغییرات سیاسی عمیق ادامه یافته است.وقتی مردم مجازات اعدام را یک مسئله حقوق بشر بدانند،کشورهای که دموکراتیک تر می شوند مشتاق اند مجازات اعدام را،که مرتبط به رژیم گذشته و سوء استفاده اش از قدرت می دانند، لغو کنند.برای مثال،تعدادی از کشورهای اروپای شرقی مجازات اعدام را به فاصله کوتاهی پس از سقوط حکومت های کمونیست در 1989 لغو کردند.به همین شکل،حکومت چند نژادی آفریقای جنوبی که در 1994 شکل گرفت به سرعت مجازات اعدام را که بسیاری مربوط به «آپارتاید»،سیاست رسمی جدایی نژادی که تا اواخر دهه چهل میلادی بر سر کار بود،می دانستند غیر قانونی اعلام کرد.

ادامه دارد...

پانوشت:
1.Age of Enlightenment
2.Cesare Beccaria
3.Tratto dei delitti e delle pene
4.Essay on Crimes and Punishments
5.Voltaire
6.Denis Diderot
7.David Hume
8.Adam Smith
9.Thomas Paine
10.منظور اجرای حکم است.در حالت اول،بسیاری کشور ها هنوز مجازات اعدام دارند اما دهه های زیادی ست که آن را اجرا نکرده اند.منظور این است که در جاهایی که حتی صرف «امکان» صدور مجازات اعدام وجود داشت...
11.هیچ کلمه ای نمی تواند جایگزین اسم خاص یک واقعه تاریخی شود.در ادبیات اروپا «هولوکاست» یک لفظ تاریخی و یک اسم خاص است.اما چون درجمله معترضه در اصل مقاله توصیف واقعه آمده بود،اصرار بر گذاشتن خود کلمه داشتم.برای اطلاعات بیشتر رجوع کنید به:Holocaust

Thursday, July 21 at 6:25 PM

گنجی به در آمد

این را بخوانید. گنجی آزاد شد،دیگر هم از بیمارستان به زندان نخواهد رفت به نظرم.دلایل اش این است:اصولاً حاکمیت نمی خواست جشن عروسی احمدی نژاد را منقص کند،می خواست گنجی را که به خیال خودشان دیگر کسی برایش تره خرد نمی کند را آزاد کند،اما اکبر با حرف هایی که زد- و امروز می فهمم از تهور نبود،عین عقل اندیشی اش بود- باعث شد دوباره مرتضوی را بازش کنند،سیل اعتراضات به دستگاه آن قدر فشار آور بود که اگر چیزهای سنگین تر هم درخواست می شد،نظام تسلیم بود،از یاد نبرید که اکبر کسی را در نوک پیکان تیز حملات اش قرار داد که با لب تر کردن اش ،80 روزنامه جامعه مدنی بسته شد و رییس جمهور هم نتوانست لب باز کند!
به علاوه تیتریک شرق از قول هاشمی شاهرودی،بیان گر این است که نظام بیچاره می خواست خیلی زودتر اکبر را بیرون بیاورد،اما نمی شد که وقتی جرج بوش درخواست داده،همان زمان چنین کرد،شبهه به وجود می آمد و نماز ها بود که باطل می شد!
این را هم از یاد نبرید روزنامه محافظه کاری مثل شرق تیتر یک خود را گنجی کار کرده یعنی بیانیه شورای عالی امنیت ملی مالیده،وگرنه محال بود چنین ریسکی از شرق.
امروز شرم دارم که در این فرخنده زمان خود را شریک شادی خانواده اکبر بدانم ،که برای آزادی اش هیچ نکردم،اما نمی توانم شادی ام را پنهان کنم،24ساعت بعد از به کما رفتن اکبر،یکی یکی سدهای پوچ استبداد شکست،سهل است،پادوهای رده پایین شان مجبور شدند سروته التماس هم بکنند.امیدوارم اکبر هرچه سریعتر به هوش بیاید و از اخبار مطلع شود تا ببیند که «صبح دولت اش دمیده..»
اما واقعاً نگران ام ،گرچه رییس بیمارستان میلاد حال عمومی گنجی را خوب توصیف کرده، که اغما اثر ناگواری بر «مغزجمهوری خواهی» آورده باشد.باور دارم آینده ایران به دست امثال گنجی و سازگارا ست.کسانی که نوگرایان دینی نامیدنشان کم لطفی ست،آن ها انقلابی در زمینهء دین صورت می دهند با راندن دین پشت دیوار حریم خصوصی.گرنه فحش دادن به مذهب –ولو خرافه- مردم عامی به سبک لوس آنجلسی ها فقط آن ها را بیشتر به دامان حاکمیت مذهبی می اندازد.این ها سال های سخت جنگ را کنار ما بودند،شاهد شکل گیری نظام حاکم بوده اند از نزدیک-پس راه درهم شکستن اش را هم می دانند-و از همه مهم تر سمپاتی اقشار گسترده مذهبی-تاکید دارم که این قشر از نظرسه گانهء مذهبی-لاییک-بی خدا در ایران فربه ترین قشر هستند- را به دلایل اعتقادات مذهبی نو اندیشانه شان بر می انگیزانند.به همین دلیل بود که جایی نوشتم:با سخن بهنود مخالفم که نمی شود به اکبر چک سفید داد-به این عذر که زندانیان رژیم شاهنشاهی خود زندان بانان قهاری از آب درآمدند- و حاضرم اکبر و محسن را نمایندگان خود در حکومت بدانم-ولو به اینکه تفاوت های تئوریک فراوانی با ایشان داشته باشم-.

این ها را هم بخوانید

از مرتضوی دماغ سوخته می خریم،مثل اینکه در پی سلسله ضایع کردن های سعیدجان، فردا امام زمان و خدا هم در بیانیه هایی جداگانه اعتصاب خشک گنجی را تایید خواهند کرد،می ماند علی و حوض اش.

یادداشت فرهاد جعفری در باره لزوم فاصله گرفتن طرفداران جامعه آزاد از شعار های اصلاح طلبان،آن را درست دیدم و سعی می کنم آن را به کار گیرم.

سخنان علی کشتگر در بارهء گنجی ،در این مورد صد در صد موافقم که بازنده ماراتون مرگ گنجی هم دموکرات نماها(مراجعه کنید به نوشتهء فرهاد جعفری) و هم نادموکرات هایند

at 1:11 PM

در باب انتخاب رامونا،دومین دختر شایسته ایرانی در کانادا

مهاجرت امروز دیگر یک «توطئه» -آن طور که تئوریسین دکترینال بدون مرز حسن عباسی می گوید- نیست،حتی آن طور که مهاجرین موفق می گویند راه نجات هم نیست(اثبات خلف اش بسیار موجود است).مهاجرت یک پدیده است.یک فرایند است،که مثل تمام رفتار های آدمی بر خلاف ظاهرش ،از نظم خاصی تبعیت می کند.
مهاجرت(دوست دارم از لفظ قوروق استفاده کنم در مورد کانادا) ایرانیان،فارغ از اینکه به چه انگیزه بوده،امروز تظاهرات فراوان یافته؛نسل اول مهاجر با مشقت تمام برای بدست آوردن منزلت اجتماعی در مدیوم جدید تلاش کرد،حالا نسل دوم ایرانی ها در اروپا ،کانادا و از همه مهم تر ایالات متحده به موقعیتی رسیده اند که هم تجربه سخت والدین را پیش رو دارند و هم از امکانات قابل توجهی که در سرزمین شان از ایشان دریغ شده بهره مند اند.
فارغ از میدان هایی که در کشور های مبداء مهاجرت مطلقاً ممنوع به حساب می آیند-مثل انتخاب یک دختر بر اساس استاندارد های مسابقات این چنینی که در تضاد با دین حکومت است- زمینه های بسیاری نیز-در کشور های فقر زده که حکام خود کامه دارند- وجود دارد که یا به همفکران نظام حاکم اختصاص پیدا می کند – بورس ها ی تخصص و کرسی های استادی – و یا فقط به عنوان دکور از آن ها استفاده می شود – مثل پروژه هایی که آشکار است برای ورود به آن کشور عقب افتاده از فن آوری نیاز به چند دهه کار دارد،مثل پروژه «رویان» در ایران -.
عامل دیگر خوار شمردن علم و تحقیق در کشور های جهان جنوب است.دسته دیگران مهاجرین را هنرمندان می سازند که به هر دلیل ناتوان از تولید «هنر انقلابی» «هنر متعهد» و «هنر مردم محور» تشخیص داده شده و از دایره حکومت برون افتاده اند،این ها لزوماً محصول بدرفتاری حکومت با هر پدیده ناب نیستند،بلکه خاصل محدودیت سازی و –به قول جمیله کدیور- «تنگ گرفتن شعاع دایره» هستند.
این که آیا سرزمین ایران از دخترانی چون رامونا خالی شده یا نه قابل اندازه گیری نیست،اما آمار خروج سالیانه صدهزار لیسانیسه و حضور بیش از 80% المپیادی ها بیرون مرز،آشکارا نقش مهاجرت را در سقوط کشور استبداد زده ایران در زمینه های فرهنگ و اجتماع نشان می دهد.به علاوه آشکار می کند که ما تا چه اندازه به آموزش بی اعتنا هستیم،دقت کنید که این تعداد مهاجر اغلب جذب سیستم آموزشی کشور مقصد می شوند.
از سوی دیگر در کشور مقصد، اغلب بومیان، حاضر به انجام کار نسل اول و نسل دوم مهاجرین نیستند:نه کارهای مشقت بار را انجام می دهند(که پس مانده های مدرن نشده جامعه جدید است) و نه وارد سیستم منضبط اموزش عالی می شوند.پس هیچ دلیلی ندارد که حتی با بروز وحشی گری هایی اسلامیست هایی مثل حملات 11سپتامبر و بمب گذاری های لندن، فکر کنیم کشور های شمال حاضر به بستن چنین چشمه عظیم منابع انسانی هستند.مهاجرت ادامه خواهد داشت،نه حکام تمامیت خواه به سازش با پیشگامان جامعه شان راضی خواهند شد،به جوامع پیشرفته از بلعیدن چنین استعداد هایی سیر.

اما برای من که به ناسیونالیسم اعتقادی ندارم، و آرمان های انسانی را برتر از آن می دانم،مهاجرت یک فرصت می نماید،وقتی اختلافات فرد با جامعه اش به حدی می رسد که مجبور است دایم «خود» را سانسور کند،و در کشور مقصد امکان خود بودن می یابد،شاید خیلی منطقی نباشد که «خود» را در کشور مبداء بخواهی به دیگران دیکته کنی.

Tuesday, July 19 at 9:00 PM

رانندگی ما ایرانی ها

در زندگی چیزهایی هست که مثل خوره وجود آدم را می خورد.یکی ش ،رانندگی ما ایرانی هاست.به جاده و جغرافیا هم مربوط نیست.همه جور ایرانی را در همه وضعیتی(در اروپا ،چه مدت ها انجا بوده چه اولین بار آنجا را دیده) دیده ام که به محض نشستن پشت رل،همان موجود موذی و مرگ باز آشنا می شوند.
ایرانی در رانندگی مثل زندگی اش است:
هرگز اجازه نمی دهد از درون اش دیگران آگاه شوند،حتی اگر ملزم به شفاف سازی باشد.همان طور که همیشه اپوزیسون برانداز نظام در برون خود هستیم ولی در درون دلمان مدام برای حکومت زور قیلی ویلی می رود،در رانندگی هم امکان ندارد که نشان دهیم چه در سر داریم.حاضر نیستیم به بهای راهنما زدن پشت سری مان بفهمد مسیرمان چیست،اصلاً خود را مقید این کار نمی دانیم.

زیرو رویمان کنند حاضر نیستیم قانون را هرچند خوب رعایت کنیم،برای ما همان طور که انارشیستی مثل احمدی نژاد قهرمان است، در رانندگی هم بزرگ ترین قهرمانان ما کسانی هستند که چراغ قرمز را تخته گاز رد می کنند و بی مجوز وارد طرح می شوند.

تعذب ما اگرچه در عرصه زندگی هم نمی تواند جلوی اعمال غیر اخلاقی ما را بگیرد،اما می تواند روح آزرده مان را تسلی بدهد:وقتی ورود ممنوع می رویم و می گوییم:«خلوته کسی رد نمی شه!» همان قدر تسلی می یابیم که پس از رشوه دادن به مسئول اداره ای –یا رشوه گرفتن از ارباب رجوعی،چه فرق دارد- می گوییم ایشالا خرج دوا درمان شود- و یا در مقام رشوه خوار می گوییم،ایشالا که راضی بوده -.

اصولاً مقررات به مثابه میثاقی که زندگی را کنار بقیه ممکن می کند،برایمان بی معنی ست .برای ما مجموعه ارزش هایی که خود تعریف کرده ایم به مراتب از قانون فراتر است.در زندگی ؛ناقص الخلقه ای می سازیم و بر مبنایش عمل می کنیم.در رانندگی ؛سازمان ارزشی خود را تعریف می کنیم.مثلاً همه در رانندگی به اندازه حیوانات تبحر دارند و یا اینکه پارک دوبل بد است ،البته برای دیگران.

همه در این مورد که راننده تاکسی ها بد ترین در رانندگی هستند،اتفاق نظر داریم،ولی بیشترمان را اگر از پشت ماشین شیک مان به پشت تاکسی انتقال دهند،غیر قابل شناسایی می شویم.در زندگی هم «خشکه مذهب ها» را مسخره می کنیم،اما کافی ست به یک محدوده حساس مثل آزادی دخترانمان برای انتخاب دوست پسر وارد شوند،آب پاکی را روی دست همه مذاهب،بل خرافات بریزیم.

ارزش در رانندگی برای مان در مدل ماشین خلاصه می شود،اصولاً امکان ندارد خوب رانندگی کردن برای ما معنی اش احترام به قوانین باشد،مقصودمان از دو حال خارج نیست،یا طرف «زرنگ» است(رجوع کنید به رد شدن از چراغ قرمز در بالا) و یا برق ماشین اش چشم مارا کور کرده.در زندگی هم همیشه دیگران خوب اند اگر نسبت به ما یا خوبی کنند و یا از ما انتقاد نکنند.ارزش در زندگی ما،حساب بانکی مان است.

کافی ست از ما در مورد راه حل بحران ترافیک شهری سئوال کنند،عجیب ترین و بدیع ترین راه حل ها که انصافاً به عقل جنیان نخواهد رسید را مطرح می کنیم و حاضریم شرف مان را گرو بگذاریم که این روش ها موثر اند.در زندگی هم ،کافی ست میهمانی شبانه به این مرحله «چه کار باید کرد؟»برسد،همه ارشیتکت سیاسی می شوند،و بر شما معلوم می شود چرا احزاب نیمه جان ما پیشرفت نمی کنند،چون چنین تئوریسین هایی-که باز حاضرند به شرافت شان سوگند بخورند راه حل تو جیب ایشان است- را درک نکرده اند.

رانندگی دنده عقب در بزرگراه!نه تعجب دارد و نه جای خشم.در زندگی هم برای کسی که روز روشن حق مارا پایمال می کند و راست در چشم هایمان خیره می شود،کمترین واکنشی نشان نمی دهیم،ما که دنبال دردسر نیستیم.

در مجموع «همه چیزمان مثل همه چیزمان است.»

Wednesday, July 13 at 11:20 PM

بهترین اش بود

یه مدتی ننوشتم سرگرم درس و هزار دردسرام.
برایم جالب بود امشب دیدار احمدی نژاد با مجلسیان.بیست دقیقه حرف زد،از تمثیل هایی چون رانندگی در بیابان با 160کیلو متر سرعت ! حرف زد،و من بیاد آوردن خاتمی را وقتی برای افتتاح یک واحد صنعتی از نزدیک ملاقات کردم.خبر داشتم که راضی به افتتاح این واحد نبوده،می دانستم تا قبل از این جا،3جای دیگر در مراسم پر تشریفات افتتاح حاضر شده،اما باور نمی کنید وقتی پشت تریبون رفت،به گونه ای از صنعت حرف زد،که هر صنعت گری می توانست بگوید او به خوبی می داند چه می گوید،بدون اینکه از مطالب تخصصی صنعت سر در بیاورد،می دانم که سخنرانی اش را آماده نکرده بود،ولی واقعاً تحسین بر انگیز بود.خاتمی سقف شعور نظام بود،خاتمی از نوعی «دیگر» بود،خاتمی از آنها بود،ولی بهترین شان بود.حالا خود مقایسه کنید با این کوتوله که می خواهند به زور سنبه سیمای ضرغامی به خورد مردم دهند اش.خاتمی را در 8سال یک بار برای مصاحبه دعوت نکردند،و این آقا هنوز سوگند نخورده دو شب مصاحبه یک و نیم ساعته داشته.البته که از تمام حرف هایش اگر خلاصه کنم،یک «هیچی» در می آید.
دارم باور می کنم حرف نوری زاده را که بخشی از مشکلاتی که برای خاتمی بوجود آمد؛صرفاً به خاطر برتری فاحش اش بر رهبر بود،این رهبر را به شدت حسود کرده بود.(خل شده ام؟)اما فکر کنید به جای سخنان رهبری که بدون استثناء پخش می شد،چند تا مصاحبه خاتمی را حتی در همان واحد صنعتی که برایمان کرد پخش می کردند،فکر می کنید دیگر کسی به سخنان معظم اله گوش می داد؟

دیروز به خیابان انقلاب که رسیدم دیدم خیلی راحت بسته اند و ترافیک ساخته اند تا مردم به سوی محل تجمع نروند،اما خبر خوبی رسید. روز اعلام کرد که پشت پرده فشار به حدی شده که گنجی آزاد شود،زر افشان هم دوباره برگشته زندان. اگر این را به واقعیت نزدیک فرض کنیم،سکوت سابقاً بی معنی همراهان سال های گذشته گنجی و عدم صدور مجوز برای اعتراض به وضع گنجی را هم باید این طور تفسیر کرد،که رهبری معنی هزینه را فهمیده،و سرمست از قبضه قدرت ،گنجی را عددی نمی بیند،نکته این جاست،که این سکوت هم همین دلیل معنی می یابد،اگر دوستان گنجی صدای اعتراض شان بلند شود،او قربانی خواهد بود، هستند کسانی از آن جناح که نمی خواهند گنجی را در زندان ببینند،یا به دلیل فشاری که به نظام مقدس شان می آید،یا صرفاً به دلایل انسانی،خلاصه تمام این نیرو ترجیح داده (و به نظرم به عقل نزدیک تر است) از در تضرع به پیشگاه در آید بلکه گنجی سالم به در آید.از همه تهوع آور تر اما، دریدگی و بی آزرمی تیمی ست که افتخار به هماهنگی حکم هایش با دفتر رهبری دارد(مگر پیشوای شیعیان قاضی را که میان اوی و دیگری به قضاوت ایستاد را ملامت نکرد که چرا به احترام حضور اوی در دادگاه برخواسته ولی برای دیگری نشسته ؟) این ها را باید صاحبان شان هر از گاهی به جان بی گناهان بیاندازند و گرنه فراموش می کنند رسم درندگی را.
عکس های گنجی را امروز دیدم،فقط به لحاظ حرفه ای بگویم،وضع گنجی اضطراری ست،و منی که حرفه ام مواجه با این موقعیت هاست نتوانستم باش برخورد حرفه ای داشته باشم،امید وارم پزشکان زندان بتوانند.

Friday, July 8 at 7:48 PM

گنجی و دیگر هیچ

سخن حجاریان قابل تامل است که احتمال حضور تاج زاده را در شورای اسلامی شهر تهران منتفی می داند،اما من احساس می کنم در دیدگاه این چپ های اسلامیست ،هیچ تغییری نسبت به وفاداری به آنچه باور داشته و به آن عمل کرده اند به وجود نیامده،کناره گیری از قدرت برای اصلاح طلبان هزینه ای ندارد،پس چرا حتی یکی از ایشان این تحلیل را ندارد که دلیل عدم اقبال مردم از ایشان «جریان سیاسی از درون حکومت» بودن شان است؟از این مهم تر آن ها خود به خود اخراج خواهند شد،اقلاً نمی توانند محترمانه آنجا را ترک کنند؟هنوز در شوک مشارکت حداکثری به سر می برند؟
احساس ام این بوده که هستند کسانی که دل به قدرت نداشتند در این 8سال ،بلکه به آن به عنوان مجرای اعمال فرضیه هایشان نگاه می کردند.مابقی اصلاح طلبان شیفته قدرت به زودی آشکار خواهند شد.چیزی که با اعلام کابینه جدید مشخص می شود،اتفاقی که با تشکیل مجلس هفتم افتاد آنجا که بسیاری از چهره های اصلاح طلب سر از فراکسیون اکثریت مجلس در آوردند.این برای خالص سازی و تصفیه نیروها(کاری که در همه دنیا باعضو گیری درحزب انجام می شود) بسیار خوب است.اما از یاد نبریم که باقی مانده اصلاح طلبان نیز،اقلاً به ظاهر روی وجه عدالت خواهی بسیار تکیه می کنند.کلاً من اوضاع را در جریان روشنفکری دینی اصلاً خوب نمی بینم،امثال سروش و کدیور با بی مهری تمام به حاشیه رانده شده اند.همه کسانی که موضع روشن سیاسی شان مبنی بر عبور از نظام را مطرح کرده اند ، سرنوشت بهتری ندارند.از سوی دیگر ،دل بستگان به نظام هم انگار ترجیح می دهند دوره استراحت و فرصت مطالعه را اقلاً یک دهه کش بدهند،به نظرم نمی آید برای انتحابات شورای سال بعد،مجلس دوسال بعد و هکهذا برنامه ای داشته باشند.
در جبهه جمهوری خواهی و دموکراسی خواهی وضعیت ازین بهتر نیست.مهم تر اینکه آن ها با معضل بزرگی به نام مرتضوی هم بر سر جان گنجی دست در گریبان اند.کسانی که توصیه به مشارکت و معین و هاشمی کرده اند،اگر صداقت داشته اند که حالا دست به اظهار نظر های عجیب و غریب می زنند و فرافکنی می کنند.آن هایی هم که ندارند با پر رویی می گویند چنین چیزی را پیش بینی می کردند.
وبلاگستان خسته از زد و خورد انتخاباتی و سرخورده از این موضوع که برای کسانی سینه به تنور می چسبانده که اصلاً برای ایشان تره هم خورد نمی کنند(مردم و حکومت)،به شدت سوت و کور است.حجم نوشته ها به نظر من یک دهم روز های انتخابات است.

در کوچه و بازار هم زندگی جریان دارد،نه کسی از دود شدن کلهر با آن موهای مجعد اش ناراحت می شود و احدی از وعده های احمدی نژاد خوش شان می شود. مردم طبق معمول گوشه ای رفته اند و نظاره گر اند.لازم است چیزی بگویم،ایرانیان امروز،هرگز مثل اروپایی ها برای آزادی اندیشه و مانند امریکایی ها برای توقف شکنجه راه پیمایی نخواهند کرد.برای ذهن اکثریت قریب به اتفاق مردم،ارتباط دادن آنچه بر سر گنجی می رود با آینده سیاسی خودشان تقریباً غیر ممکن است.اصولاً برای کسانی که به فکر عمل اند،باید این را دریابند که مردم ما هنوز به حکم غریزه پای صندوق می آیند و یا به خیابان می ریزند،پس در این راستا فریاد دکتر شیرین عبادی را به مجامع بین الملل کاملاً صحیح ارزیابی می کنم.

at 7:31 PM

لینک

مهدی جلالی می نویسد،و چه خوب می نویسد،کسی راهی می داند که اورا تشویق کنم به فرهنگ وبلاگی بیشتر بنویسد.و از تلویزیون لوس انجلسی بر حذرش بداریم؟

انگشت بودا از داریوش سجادی

حسنعلی زد به سیم آخر
او می گوید دو راه داریم که در هر دو به رهبری نیازی نداریم!

8درصد بودجه را بنزین وارد می کنیم؟

Sunday, July 3 at 11:01 PM

پراکنده نویسی

تمام نوشته هایم البته پراکنده نویسی ست و از ساخت حتی متوسطی هم برخوردار نیست.مقداری ش به خاطر استفاده دوگانه از پست ها برای لینک دادن هم هست.دعا کنید به برکت ریاست جدید جمهور این معضل حل شود.

هاشمی حسابی خطر را حس کرده،من نمی گویم،خودش در اولین نماز جمعه پس انتخاباتی گفت،حالا عطریان فر هم که سخنگویش به حساب می آید ، حرف از جبهه می زند ،می دانید که جبهه معمولاً به ائتلاف های حزبی می گویند،که در ایران ترجمه اش،جمع شدن یک مشت گردن کلفت ،برای جلوگیری از اخراج از حاکمیت است.جبهه «اعتدال»که البته نامی کنایه آمیز هم دارد،هدف اش یک چیز است : تعادل قوا،به نفع هاشمی.رهبری اگر صدبار دیگر هم بگوید تخریب کنندگان هاشمی مفتخر به داشتن لقب «دشمن» شده اند،باید ساده لوح بود که باور کرد چنین نیتی دارد.هستند کسانی که در طیف محافظه کار،جای هاشمی را خالی می بینند،او شیخوخیت را دارد،عبا و عمامه را هم دارد،از همه مهم تر مرکزی ست که به آسانی گرد اش می آیند.عقلایشان لابد در پس پرده گفته اند،اگر با هاشمی چنان کنیم که اصلاح طلبان در مجلس ششم کردند،لابد به آغوش راندگان از حکومت خواهد غلتید این ستون نظام.اما نظر شخصی من این است: «آقا» فعلاً برای جبراییل هم تره خرد نمی کند،اگر خمینی هم الان زنده شود،حصر خانگی اش می کنند.این در کوتاه مدت است،تا کوران حوادث چگونه این آرایش را بر هم زند.آخوند های سنتی موافق نظام،که به لطف رهبری و نظام به درجه مرجعیت رسیده اند،حالا به شدت از ناحیه سپاه و قلاده داران اش،شورای نگهبان احساس خطر می کنند(نمونه اش جوادی آملی بود که به نام از هاشمی حمایت کرد)،آن ها می گویند اگر با هاشمی که در زندان ساواک بوده چنین می کنند،با ما که تا ماه ها پس از انقلاب هم کنج عافیت خود داشتیم چگونه تا می کنند.اما،اما اصلاح طلبان ناکام،مثل همیشه درست در زمانی که باید تصمیم بگیرند و بله بگویند،رفته اند گل بچینند.آن ها آبروی خود را رهن هاشمی کردند،پس دیگر چه بهانه ای دارند برای ائتلاف نکردن با هاشمی،راه دیگری می شناسند برای اصلاح کردن؟ آن ها که طاقت یک روز دوری از قدرت ندارند،چطور می خواهند «بمانند»؟ وزن سیاسی ایشان در انتخابات معلوم شد،حالا اگر واقعاً فکر می کنند با وزن کنونی شان، به دیدار سنگین وزن های دوپینگی جناح رهبری می برندشان ،بگردند تا بگردیم...

نوشته خوابگرد را بخوانید . او اشاره ای هوشنمدانه دارد به آن چه من «روسازی فرهنگی » می نامم. برنامه های 4سال اخیر سیما را ببینید،هر آنچه تغییر کرده تکنیک بوده،نه فکر. تقریباً تمام سریال های باسمه ای و بی مزه و تبلیغاتی با دوربین های بسیار پیشرفته و واید فیلد ضبط می شوند.کیفیت صدا و موسیقی(هر چند چرندو بی ربط به موضوع سریال) غیر قابل مقایسه با گذشته است.حجم سریال ها چند برابر شده(صداهای علما و روحانیون از تعدد سریال های ماه رمضان در آمد)اما در بعد کیفی،تقریباً هیچ اتفاقی نیافتاده:هنوز تنها فرهنگ موجود،خرده فرهنگ بسیار سطحی و عوام فریبانه بازار است.حتی لایه های مذهبی اما متفکر هم راهی به درون جعبه جادویی ندارند،حساب خرده فرهنگ هایی مثل ما که روشن است.تلویزیون با حدت و شدت ، این خرده فرهنگ را که عقل را یک سره تعطیل می خواهد و تصویری به شدت غیر واقعی از جامعه امروز است تبلیغ می کند و اسم اش البته ترویج فرهنگ والای اسلامی می شود.صد البته یاد گرفته اند که رنگ و لعابی به آن بدهند؛زنان سریال ها که بدون استثناء محجبه و چادر به سر هستند(طنز قضیه اینجاست که در دنیای واقعی،بدون استثناء بازیگران زن،بدون چادر و بعضاً با آرایش های نامتعارف روی مجله های زرد حاضر می شوند) مقنعه رنگی به سر می کنند(چیزی که هنوز در بسیاری اماکن دولتی برای پرسنل ممنوع است)و صد البته که ابرویشان هم خود به خود مرتب و درست شده است!
این لمپنیسم تلویزیون مجالی دیگر می خواهد عقده گشایی اش،بگذریم فعلاً

بهنود بلاخره تصمیم گرفت که به تحریمیان توهین نکند.مسعود جان می گوید که بسیاری از تحریمیان را می شناسد که دل در گرو دموکراسی دارند،اما هیج مقاله ای از او جایی در تقیسم بندی تحریمیان برای شان باز نکرد.بهنود می گوید او چنین نتیجه ای را پیش بینی می کرده و به همین دلیل بوده که بسیاری از بزرگان به نفع هاشمی دامن آلودند،اما اگر او عمق چنین فاجعه ای را می دیده،جداً عملی ترین راه حل اش،« رای منفی دادن»بود؟ مسعود برای من یک الگو بوده،یک پدر معنوی،هنوز نیز چنین است،هنوز هم بهترین مکان سایبر که بتوان سر بر شانه اش گذاشت از نامردمی ها،پای نوشته های اش،کامنت هایش است.اما به جد معتقد شدم که بهنود باید سفری هرچند کوتاه به این سوی آب کند.مشابه کاری که هودر کرد.متفکرین و نخبگان خوب تشخیص دادند که حضور احمدی نژاد یعنی سرایت خرده فرهنگ سیما و اطوار های شهرداری در دو سال قبل به تمام زیر ساخت های اجتماعی،شعار «صدای پای فاشیسم» به باورم شوخی بود.چه کسی باور داشت که فاشیسم قدرتی هست که نداشته و با غصب صندلی خاتمی کسب خواهد کرد؟ پیش تر نوشتم که رویکرد متفکرین صنفی بود،یعنی نیکی کریمی می دانست با احمدی نژاد احتمالاً باید قید فیلم سازی روشنفکری و حضور در جشنواره ها را بزند،دولت آبادی لابد فکر «تک نامی»ست که از او در کتاب های درسی مانده و با حضور احمدی نژاد به غارت خواهد رفت.بلاخره داور و بهنود نیز امید بسته بودند به حضور در ایران(که صمیمانه بگویم اگر آزادی نسبی برای نوشتن،حتی کسری از آنچه الان در فضای مجازی دارند فراهم باشد،آرزوی من است،قلم های روشنگر برای ما از نان شب واجب تر است در این ظلمات احمدی نژاد).اگرچه صدای متفکرین واقعاً انعکاسی درجامعه نیافت(صدا و سیما حتی یک دهم دور اول روی انتخابات مانور نداد،حتی لوگوی 27خرداد،تا روز 3تیر بر کنار صفحات بود)،اما اگر هم می یافت،به نظرم اثری نمی کرد.نمی خواهم جنبهء دور افتادگی روشن فکری را از بطن جامعه برجسته کنم،اما به نظرم آمد، روشن فکرانی که هاشمیست ها را بابت بزک کردن دختران جوان تحقیر می کردند، خود بیل بورد هاشمی شدند.هاشمی هم البته اشتباه بزرگی مرتکب شد :به جای اینکه جای کروبی را در دور دوم بگیرد(و یا جایش را به او بدهد)،نقش کسی را بازی کرد که دور قبل یک دوازدهم واجدین شرایط و یک هفتم رای دهندگان را به خود جذب کرده بود.اگر دوگانه کروبی ،مرد پنجاه هزار تومانی و کمدی رجایی شکل گرفته بود،شاید هم حیثیت هاشمی حفظ می شد،هم وزن واقعی «دردِ نان» میان مردم سنجیده می شد.

بابا این زیدآبادی واقعاً انتهای تواضع است،بنده که نمی دانستم ایشان درجه دکترا دارند،مقاله آخر اش را بخوانید؛ من که صد در صد باش موافقم،اخر مقاله هم با حرف ریاست دانشکده حال کنید.

نهایتاً ،گنجی امروز به بهانهء کوچکترین جفا در حقوق شهروندی اش(حق ملاقات آزاد با وکیل)، سالن ملاقات را ترک کرد.این را مقایسه کنید با اصرار خاتمی بر سالم برگزار کردن انتخابات و افتضاح انتصابات. شعار جمهوری خواهی حداکثری و تمام عیار گنجی ،تا این جا محک واقعی خورده،او سربلند است،حیف است مردم ایران از دیدن چهره خندان اش،فقط چون یک آدم تنگ نظر آن را خنده به ریش خود تفسیر می کند،محروم شوند.

Saturday, July 2 at 4:20 PM

باز هم زخم گنجی

بخوانید و خجالت بکشید،انان که گنجی را تخطئه می کردند که با «تندروی» هزینه می سازد،روشن کنند که برای چه کسانی هزینه می سازد،من به عنوان یک شهروند،از اعمال گنجی جز عرق شرمی که گاه به گاه-به سبب فراموش کاری و بی غیرتی ام- روی پیشانی ام می بینم،هیچ هزینه دیگری متحمل نشده ام.هر کس دیگری هزینه داده بیاید ادعا کند.رفتار گنجی برای من و تو که فقط یک شهروند هستیم نمی تواند الگو باشد(شاید راهنما باشد حداکثر)ولی ایا برای کسانی که خود را روشن فکر می دانند ،آستانه پذیرش هزینه آن قدر بالاست که حاضر نیستند از هم صنفی خود دفاع کنند،او هم سنگرشان بود،قطع نظر از این که امروز چه می گوید یا چه می اندیشد.
گنجی درست می گوید،او آینه تمام نمای عدل اسلامی ست.هرکس که شما را برای مشروعیت نظام به چالش کشید،همین یک جمله را در پاسخ اش بگویید.

at 3:48 PM

در باب کنکور

با دیدن رقم عجیب 227میلیارد تومانی درآمد موسسات کنکور یک نکته به نظرم آمد،چرا لاریجانی که به صراحت از برداشت چنین سدی سخن گفت از هفت نامزد،ششم شد؟
این رقم رای او البته قابل تردید نیست،آرای سازمانی به حساب دیگری ریخته شد،و به دلیل حمایت مطلق طیف سنتی مذهبی ،احتمال پایمال کردن رای هایش تقریباً صفر است.
یعنی مردم سودومازوخیسم دارند که نمی خواهند از شر پدیده بی ربط و مزخرفی مثل کنکور سراسری راحت شوند؟یا اینکه «پیام» لاریجانی را عملی ندیدند.
خیلی مهم است این معضل کنکور،نه از منظر مالی به تنهایی.من به عنوان یک دانشجو شهادت می دهم که کنکور تستی،باعث شده که:
. بیش از 90%ورودی های رشتهء پزشکی اصولاً از این انتخاب پشیمان باشند.
.به دلیل ساختار مشابه آموزشی با رشته های تئوریک و مهندسی،به خصوص در سه سال اول این رشته،بسیاری از دانشجویان حتی تا سال چهارم تصوری از نقشی که قرار است به عهده بگیرند ندارند.
.همین امر باعث شده که «درس خواندن» میان دانش جویان یک تفنن تلقی شود.آن ها به گرفتاری های بعدی شان در هنگام مواجه با مریضی که چشم به چاره جویی شان دارد،اصلاً آگاهی ندارند،البته با توجه با آینده تاریک حرفه ای شان(سختی قبولی در سطوح عالی تر،نبود بازار کارو...) شاید حتی این آگاهی هم نتواند ان ها را از کما خارج کند.
.نتیجه این می شود که کلاسی که 130 ثبت نامی دارد،با شرکت 25 نفر تشکیل می شود.بخش بزرگی از دانش جوهای 90%(بی رغبت به آموختن) وارد عرصه های مختلف(چاپ و نشر؛ترجمه سبک و بی کفایت متون خارجی؛معلمی کنکورو هزار و یک شغل بی ربط دیگر)می شوند.کار کردن برای دانش جو اگر مخل آموزش اش نباشد،مایه مسرت است اما....
.در سال ورود من به دانشگاه،نسبت دختران به پسران 2به 1 بود.می گویند سال گذشته از این هم فراتر رفته.حضور دختران یک دلیل ساده دارد،آن ها هیچ راهی بهتر از دانشجو شدن برای یافتن آزادی های فردی نمی یابند،خانواده(حتی انواع شهری و مدرن اش) هنوز برای اش سخت است هضم اینکه دختر حق دارد انتخاب کند با زندگی اش چه می خواهد کند،البته ترس شان به جاست،اصولاً خانواده برای دختر جوان هیچ آموزشی نداشته تا حالا او را لایق مستقل شدن بداند.در فرهنگ ایرانی،خانواده خوب یعنی نان.در جوامع غربی حتی برای دکور خانه از همه نظر خواهی می شود،حتی کوکان.تا یاد بگیرند از اظهار نظر نهراسند،اما این جا نظرخواهی از فرزندان برای اکثریت قاطع والدین،نوعی شوخی ست.بدبختانه این دختران دکتر شده،با درصد حدود 20% کل ورودی های تخصص،میدان را به رقبای پسر واگذار می کنند.دلیل اینجا البته چند گانه است،خانواده های شهرستانی ،حضور دختر را یک خطر برای حیثیت خود می دانند،پس به اصرار «خانم دکتر» را شوهر می دهند.خانواه های تهرانی که اغلب هدف شان شان و منزلت اجتماعی لقب دکتری ست،و با مدرک آن را به دست آورده اند،دیگر دلیلی برای ترغیب دختر ندارند،پس این ها هم به دسته اول می پیوندند.دسته سوم را برای اثبات وجودشان آماری ندارم،اما اطمینان از وجودشان دارم،آن ها دختر هایی هستند که اصولاً خود به دلیل عقب افتادن از درس ها،سطح علمی نازل،نداشتن تسلط به زبان انگلیسی و دلایل از این دست،داوطلبانه کنار می روند.دسته آخر البته،به دلیل آشنایی از سختی های دوره تخصص ادامه نمی دهند،کشیک شبانه،مسئولیت-چیزی که زن ایرانی را با آن نا آشنا بزرگ کرده اند- و بار زندگی مجردی راهی جز خروج جلوشان نمی گشاید.این دسته ها که گفتم،کسانی اند که ثابت می کنند،بخش اعظم «مازاد پزشک» در ایران ،نتیجه مستقیم سیاست های محدود کننده دولتی و فرهنگ نازل جامعه ایرانی ست.اگر «کمبود پزشک» را باور ندارید،سری به مطب پزشکان فوق تخصصی بزنید.
همه این گفتم که بگویم خسارت این همه انرژی که هدر می رود،بسیار بیش از هزینه کنکور است.

at 12:43 AM

کازینو

بامزه است که هر دو سو،برای اثبات غیر دموکراتیک بودن طرف دیگر استدلال می آورد!این یعنی هنوز در فرهنگ سیاسی ما دموکراسی تعریف معین ندارد،بسته به این است که شما کجا ایستاده اید.کسی مثل دکتر ملکی اصرار دارد که نشان دهد دموکراسی فقط بازی صندوق نیست،و کسی مثل میری اصرار دارد که تلاش برای به قدرت رسیدن معین،و در همان راستا تلاش برای قدرت نگرفتن احمدی نژاد رفتاری دموکراتیک بوده است.ملکی عالی می گوید-چرا به فکر من نرسید؟- که اگر سقف برای مشارکت می خواهید بگویید،سقف 98% سال 58 است،هرچه کمتر شرکت کنند،یعنی از نظام بریده اند.از سوی دیگر مشارکت کنندگان هم چنان خواستار ارائه برنامه برای این وضعیت هستند،که البته از اردوی تحریم پاسخی نیامده.(نمی شود برای تحریم از بویکات استفاده کنم؟)

امروز هاشمی در نماز جمعه کلی داد و قال کرد که چهره مرا مخدوش کردند و این افراد را سه دسته کرد:کسانی که فریب خوردند(گفت بیایند عذر بخواهند،من خواهم بخشید) کسانی که با آگاهی چنین کردند که یا پشیمان اند و یا نیستند(اگر پشیمان اند ،هاشمی از حق اش صرفنظر کرده ،و اگر نیستند،هاشمی آن هارا به خدا حوالت داد)پس آی معینیان عزیز بشتابید که در رحمت تا همیشه باز نخواهد بود،هاشمی اگر آن قدر بد نیست که برای دفع خطر فاشیسم پشت اش بیاستیم،پس برای دفع خطر هاشمیسم هم می شود ازش عذر خواهی کرد،هرچه نباشد،معینیان بیش ازهمه« آگاهانه» به او می تاختند.

یک چیز دیگر هم معلوم شد،وزارت نفت هم چنان در اختیار تیم هاشمی خواهد ماند،حتی شانس این که برای پاسخ به وعده های پیش انتخاباتی ، حتی اسم خانواده هاشمی به عنوان غارت گران بیت المال مطرح شود،تقریباً صفر است.اصولاً هاشمی کسی ست که هر چه شما بخواهید می فروشد،اهل معامله است،حتی اگر وجه المعامله خون شهدا و یا آرا میلیونی باشد.رهبری و هاشمی هرچه تفاوت داشته باشند،یک نقطه مشترک دارند:امکان ندارد اگر این نظام ساقط شود،جان سالم به در برند.این را خود نیز معترفند،آن جا که می گویند:«حضرت امام فرمودند ،تا وقتی شما دو نفر با همید،جمهوری اسلامی به سلامت خواهد بود».این اشتراک عجیب،باعث شده که رهبری ،جز به تیم هاشمی برای مذاکره با خارجی ها به کس دیگری اعتماد نکند.هاشمی نظام را معامله نخواهد کرد،مگر اینکه راهی بیابد که فروش نظام برای اش مساوی انتحار نباشد(که فعلاً چنین است).از سوی دیگر هم هاشمی به راحتی از آرا دولت آبادی و نیکی کریمی می گذرد تا رساتر بگوید که او «ذخیرهء»نظام است.هاشمی در این معامله تضمینی که اگرچه ابدی نیست،اما فعلاً قابل اعتماد است(در حال حاضر،رهبری با رییس جمهور ذوب شده اش در ولایت،یک نفر به حساب می آیند،شاید اگر تاکسی هم سوار شوند،یک نفر حساب شوند) را به دست می آورد،که مبارزه علیه فساد ،و نه علیه هاشمی خواهد بود.

کابینه هم که فعلاً مثل ولایات زمان قجر شده،آن موقع هر والی که مبلغ بیشتری پیشنهاد می کرد،یک سال آن جا را در اختیار می گرفت،و چند برابر وجه الجاره را از حلقوم رعیت بی گناه در می آورد.حالا کمی تفاوت دارد،کسانی که جلوتر،از جیب ملت بی پناه رای در آوردند،حالا ادعای سهم دارند.فقط می ماند یک پیش بینی از طرف من:
من فکر می کنم رهبری محاسبات اش عالی بوده تا این جا،با دستی که کارت های خوب هم نداشت(فکر کنید شاه اش احمدی نژاد و بی بی اش فاطمه عالیا بوده!) بود،تمام شرط بندی ها را برده.او(یا اتاق فکر اش) خیلی خوب متوجه شد،جهان به خاطر شبح بمب اتم،در قبال رسواترین انتصابات هم سکوت خواهد کرد.او می دانست که اگر بلایی صد بار بدتر از حکم حکومتی هم سر مشارکت بیاورد،آن ها هنوز این انقلاب را ثمره عمر خود می بینند.از سوی دیگر روی «پاس کردن» نهضت آزادی و ملی مذهبی و دیگر خرده مخالف ها هم حساب کرد،و درست از آب در آمد،پیر پاتال ها عقل را هم تعطیل کردند و پشت حکم حکومتی ایستادند.او حتی وقتی با «کاره»ء هاشمی هم روبرو شد،خود را نباخت،و بدل اش را از قبل آماده داشت،به نظرم اگر انتخابات ورق بازی بود(و تقلب هم جزیی جدانشدنی از آن)،رهبری را باید برنده بزرگ آن دانست.اما پیش بینی ام؛
اینکه کسی دستی را می برد به معنای همیشه قهرمان ماندن اش نیست،رهبری از شعبده بازی هایی استفاده کرد ،که در آینده ای نه چندان دور می تواند علیه خودش استفاده شود:سپاه وارد بازی شده که اگرچه برای اش بی تابی می کرد،اما چندان تجربه اش را ندارد،اما با توجه به فرصت چهار ساله،و اینکه به قول واشنگتن پست،وعده های احمدی نژاد محکوم به شکست است،این احتمال را می دهم که سپاه قربانی بعدی مراسم انتخابات را از میان هاشمی یا رهبری انتخاب کند.می دانم بازم حرف هایم مثل قبل انتخاب احمدی نژاد شده،ولی گوش کنید:در ایران انتخابات واقعاً نیاز دارد که تنور اش گرم شود،اقلاً تا بحال رژیم احتیاجی نداشته که مثلاً مشارکت 30درصدی را 60 درصد اعلام کند(به استثناء انتخابات خبرگان رهبری که مردم اصولاً آن را انتخابات به حساب نمی آورند،رژیم هم حسابی رویش باز نمی کند).نمی گویم تقلب نشده،که به باور من در هر 23انتخابات عمر نظام شده،اما می گویم،هربار برای مردم بهانه لازم جهت رای دادن را فراهم کرده اند.یک بار «صدای پای فاشیسم»،یک بار حال گیری از ناطق و رهبری،یک بار پاسخ به ندای پیر جماران،وقتی هم قهر با اصلاح طلبان.به قولی که جایی خواندم –به خاطرم نیست کجا- به پایان ببرم: نظام عقاب هایی را پرواز داده اند، که در شکار کردن ،قهار ترین هستند،ولی آیا کسی توجه کرده که چه کسی می خواهد آن را از آسمان به زمین بنشاند؟