تمام نوشته هایم البته پراکنده نویسی ست و از ساخت حتی متوسطی هم برخوردار نیست.مقداری ش به خاطر استفاده دوگانه از پست ها برای لینک دادن هم هست.دعا کنید به برکت ریاست جدید جمهور این معضل حل شود.
هاشمی حسابی خطر را حس کرده،من نمی گویم،خودش در اولین نماز جمعه پس انتخاباتی گفت،حالا عطریان فر هم که سخنگویش به حساب می آید ، حرف از جبهه می زند ،می دانید که جبهه معمولاً به ائتلاف های حزبی می گویند،که در ایران ترجمه اش،جمع شدن یک مشت گردن کلفت ،برای جلوگیری از اخراج از حاکمیت است.جبهه «اعتدال»که البته نامی کنایه آمیز هم دارد،هدف اش یک چیز است : تعادل قوا،به نفع هاشمی.رهبری اگر صدبار دیگر هم بگوید تخریب کنندگان هاشمی مفتخر به داشتن لقب «دشمن» شده اند،باید ساده لوح بود که باور کرد چنین نیتی دارد.هستند کسانی که در طیف محافظه کار،جای هاشمی را خالی می بینند،او شیخوخیت را دارد،عبا و عمامه را هم دارد،از همه مهم تر مرکزی ست که به آسانی گرد اش می آیند.عقلایشان لابد در پس پرده گفته اند،اگر با هاشمی چنان کنیم که اصلاح طلبان در مجلس ششم کردند،لابد به آغوش راندگان از حکومت خواهد غلتید این ستون نظام.اما نظر شخصی من این است: «آقا» فعلاً برای جبراییل هم تره خرد نمی کند،اگر خمینی هم الان زنده شود،حصر خانگی اش می کنند.این در کوتاه مدت است،تا کوران حوادث چگونه این آرایش را بر هم زند.آخوند های سنتی موافق نظام،که به لطف رهبری و نظام به درجه مرجعیت رسیده اند،حالا به شدت از ناحیه سپاه و قلاده داران اش،شورای نگهبان احساس خطر می کنند(نمونه اش جوادی آملی بود که به نام از هاشمی حمایت کرد)،آن ها می گویند اگر با هاشمی که در زندان ساواک بوده چنین می کنند،با ما که تا ماه ها پس از انقلاب هم کنج عافیت خود داشتیم چگونه تا می کنند.اما،اما اصلاح طلبان ناکام،مثل همیشه درست در زمانی که باید تصمیم بگیرند و بله بگویند،رفته اند گل بچینند.آن ها آبروی خود را رهن هاشمی کردند،پس دیگر چه بهانه ای دارند برای ائتلاف نکردن با هاشمی،راه دیگری می شناسند برای اصلاح کردن؟ آن ها که طاقت یک روز دوری از قدرت ندارند،چطور می خواهند «بمانند»؟ وزن سیاسی ایشان در انتخابات معلوم شد،حالا اگر واقعاً فکر می کنند با وزن کنونی شان، به دیدار سنگین وزن های دوپینگی جناح رهبری می برندشان ،بگردند تا بگردیم...
نوشته خوابگرد را بخوانید . او اشاره ای هوشنمدانه دارد به آن چه من «روسازی فرهنگی » می نامم. برنامه های 4سال اخیر سیما را ببینید،هر آنچه تغییر کرده تکنیک بوده،نه فکر. تقریباً تمام سریال های باسمه ای و بی مزه و تبلیغاتی با دوربین های بسیار پیشرفته و واید فیلد ضبط می شوند.کیفیت صدا و موسیقی(هر چند چرندو بی ربط به موضوع سریال) غیر قابل مقایسه با گذشته است.حجم سریال ها چند برابر شده(صداهای علما و روحانیون از تعدد سریال های ماه رمضان در آمد)اما در بعد کیفی،تقریباً هیچ اتفاقی نیافتاده:هنوز تنها فرهنگ موجود،خرده فرهنگ بسیار سطحی و عوام فریبانه بازار است.حتی لایه های مذهبی اما متفکر هم راهی به درون جعبه جادویی ندارند،حساب خرده فرهنگ هایی مثل ما که روشن است.تلویزیون با حدت و شدت ، این خرده فرهنگ را که عقل را یک سره تعطیل می خواهد و تصویری به شدت غیر واقعی از جامعه امروز است تبلیغ می کند و اسم اش البته ترویج فرهنگ والای اسلامی می شود.صد البته یاد گرفته اند که رنگ و لعابی به آن بدهند؛زنان سریال ها که بدون استثناء محجبه و چادر به سر هستند(طنز قضیه اینجاست که در دنیای واقعی،بدون استثناء بازیگران زن،بدون چادر و بعضاً با آرایش های نامتعارف روی مجله های زرد حاضر می شوند) مقنعه رنگی به سر می کنند(چیزی که هنوز در بسیاری اماکن دولتی برای پرسنل ممنوع است)و صد البته که ابرویشان هم خود به خود مرتب و درست شده است!
این لمپنیسم تلویزیون مجالی دیگر می خواهد عقده گشایی اش،بگذریم فعلاً
بهنود بلاخره تصمیم گرفت که به تحریمیان توهین نکند.مسعود جان می گوید که بسیاری از تحریمیان را می شناسد که دل در گرو دموکراسی دارند،اما هیج مقاله ای از او جایی در تقیسم بندی تحریمیان برای شان باز نکرد.بهنود می گوید او چنین نتیجه ای را پیش بینی می کرده و به همین دلیل بوده که بسیاری از بزرگان به نفع هاشمی دامن آلودند،اما اگر او عمق چنین فاجعه ای را می دیده،جداً عملی ترین راه حل اش،« رای منفی دادن»بود؟ مسعود برای من یک الگو بوده،یک پدر معنوی،هنوز نیز چنین است،هنوز هم بهترین مکان سایبر که بتوان سر بر شانه اش گذاشت از نامردمی ها،پای نوشته های اش،کامنت هایش است.اما به جد معتقد شدم که بهنود باید سفری هرچند کوتاه به این سوی آب کند.مشابه کاری که هودر کرد.متفکرین و نخبگان خوب تشخیص دادند که حضور احمدی نژاد یعنی سرایت خرده فرهنگ سیما و اطوار های شهرداری در دو سال قبل به تمام زیر ساخت های اجتماعی،شعار «صدای پای فاشیسم» به باورم شوخی بود.چه کسی باور داشت که فاشیسم قدرتی هست که نداشته و با غصب صندلی خاتمی کسب خواهد کرد؟ پیش تر نوشتم که رویکرد متفکرین صنفی بود،یعنی نیکی کریمی می دانست با احمدی نژاد احتمالاً باید قید فیلم سازی روشنفکری و حضور در جشنواره ها را بزند،دولت آبادی لابد فکر «تک نامی»ست که از او در کتاب های درسی مانده و با حضور احمدی نژاد به غارت خواهد رفت.بلاخره داور و بهنود نیز امید بسته بودند به حضور در ایران(که صمیمانه بگویم اگر آزادی نسبی برای نوشتن،حتی کسری از آنچه الان در فضای مجازی دارند فراهم باشد،آرزوی من است،قلم های روشنگر برای ما از نان شب واجب تر است در این ظلمات احمدی نژاد).اگرچه صدای متفکرین واقعاً انعکاسی درجامعه نیافت(صدا و سیما حتی یک دهم دور اول روی انتخابات مانور نداد،حتی لوگوی 27خرداد،تا روز 3تیر بر کنار صفحات بود)،اما اگر هم می یافت،به نظرم اثری نمی کرد.نمی خواهم جنبهء دور افتادگی روشن فکری را از بطن جامعه برجسته کنم،اما به نظرم آمد، روشن فکرانی که هاشمیست ها را بابت بزک کردن دختران جوان تحقیر می کردند، خود بیل بورد هاشمی شدند.هاشمی هم البته اشتباه بزرگی مرتکب شد :به جای اینکه جای کروبی را در دور دوم بگیرد(و یا جایش را به او بدهد)،نقش کسی را بازی کرد که دور قبل یک دوازدهم واجدین شرایط و یک هفتم رای دهندگان را به خود جذب کرده بود.اگر دوگانه کروبی ،مرد پنجاه هزار تومانی و کمدی رجایی شکل گرفته بود،شاید هم حیثیت هاشمی حفظ می شد،هم وزن واقعی «دردِ نان» میان مردم سنجیده می شد.
بابا این زیدآبادی واقعاً انتهای تواضع است،بنده که نمی دانستم ایشان درجه دکترا دارند،مقاله آخر اش را بخوانید؛ من که صد در صد باش موافقم،اخر مقاله هم با حرف ریاست دانشکده حال کنید.
نهایتاً ،گنجی امروز به بهانهء کوچکترین جفا در حقوق شهروندی اش(حق ملاقات آزاد با وکیل)، سالن ملاقات را ترک کرد.این را مقایسه کنید با اصرار خاتمی بر سالم برگزار کردن انتخابات و افتضاح انتصابات. شعار جمهوری خواهی حداکثری و تمام عیار گنجی ،تا این جا محک واقعی خورده،او سربلند است،حیف است مردم ایران از دیدن چهره خندان اش،فقط چون یک آدم تنگ نظر آن را خنده به ریش خود تفسیر می کند،محروم شوند.
Bianconero
Sunday, July 3 at 11:01 PM
پراکنده نویسی
© Daniel 2005 // Powered for Blogger by Blogger templates