با دیدن رقم عجیب 227میلیارد تومانی درآمد موسسات کنکور یک نکته به نظرم آمد،چرا لاریجانی که به صراحت از برداشت چنین سدی سخن گفت از هفت نامزد،ششم شد؟
این رقم رای او البته قابل تردید نیست،آرای سازمانی به حساب دیگری ریخته شد،و به دلیل حمایت مطلق طیف سنتی مذهبی ،احتمال پایمال کردن رای هایش تقریباً صفر است.
یعنی مردم سودومازوخیسم دارند که نمی خواهند از شر پدیده بی ربط و مزخرفی مثل کنکور سراسری راحت شوند؟یا اینکه «پیام» لاریجانی را عملی ندیدند.
خیلی مهم است این معضل کنکور،نه از منظر مالی به تنهایی.من به عنوان یک دانشجو شهادت می دهم که کنکور تستی،باعث شده که:
. بیش از 90%ورودی های رشتهء پزشکی اصولاً از این انتخاب پشیمان باشند.
.به دلیل ساختار مشابه آموزشی با رشته های تئوریک و مهندسی،به خصوص در سه سال اول این رشته،بسیاری از دانشجویان حتی تا سال چهارم تصوری از نقشی که قرار است به عهده بگیرند ندارند.
.همین امر باعث شده که «درس خواندن» میان دانش جویان یک تفنن تلقی شود.آن ها به گرفتاری های بعدی شان در هنگام مواجه با مریضی که چشم به چاره جویی شان دارد،اصلاً آگاهی ندارند،البته با توجه با آینده تاریک حرفه ای شان(سختی قبولی در سطوح عالی تر،نبود بازار کارو...) شاید حتی این آگاهی هم نتواند ان ها را از کما خارج کند.
.نتیجه این می شود که کلاسی که 130 ثبت نامی دارد،با شرکت 25 نفر تشکیل می شود.بخش بزرگی از دانش جوهای 90%(بی رغبت به آموختن) وارد عرصه های مختلف(چاپ و نشر؛ترجمه سبک و بی کفایت متون خارجی؛معلمی کنکورو هزار و یک شغل بی ربط دیگر)می شوند.کار کردن برای دانش جو اگر مخل آموزش اش نباشد،مایه مسرت است اما....
.در سال ورود من به دانشگاه،نسبت دختران به پسران 2به 1 بود.می گویند سال گذشته از این هم فراتر رفته.حضور دختران یک دلیل ساده دارد،آن ها هیچ راهی بهتر از دانشجو شدن برای یافتن آزادی های فردی نمی یابند،خانواده(حتی انواع شهری و مدرن اش) هنوز برای اش سخت است هضم اینکه دختر حق دارد انتخاب کند با زندگی اش چه می خواهد کند،البته ترس شان به جاست،اصولاً خانواده برای دختر جوان هیچ آموزشی نداشته تا حالا او را لایق مستقل شدن بداند.در فرهنگ ایرانی،خانواده خوب یعنی نان.در جوامع غربی حتی برای دکور خانه از همه نظر خواهی می شود،حتی کوکان.تا یاد بگیرند از اظهار نظر نهراسند،اما این جا نظرخواهی از فرزندان برای اکثریت قاطع والدین،نوعی شوخی ست.بدبختانه این دختران دکتر شده،با درصد حدود 20% کل ورودی های تخصص،میدان را به رقبای پسر واگذار می کنند.دلیل اینجا البته چند گانه است،خانواده های شهرستانی ،حضور دختر را یک خطر برای حیثیت خود می دانند،پس به اصرار «خانم دکتر» را شوهر می دهند.خانواه های تهرانی که اغلب هدف شان شان و منزلت اجتماعی لقب دکتری ست،و با مدرک آن را به دست آورده اند،دیگر دلیلی برای ترغیب دختر ندارند،پس این ها هم به دسته اول می پیوندند.دسته سوم را برای اثبات وجودشان آماری ندارم،اما اطمینان از وجودشان دارم،آن ها دختر هایی هستند که اصولاً خود به دلیل عقب افتادن از درس ها،سطح علمی نازل،نداشتن تسلط به زبان انگلیسی و دلایل از این دست،داوطلبانه کنار می روند.دسته آخر البته،به دلیل آشنایی از سختی های دوره تخصص ادامه نمی دهند،کشیک شبانه،مسئولیت-چیزی که زن ایرانی را با آن نا آشنا بزرگ کرده اند- و بار زندگی مجردی راهی جز خروج جلوشان نمی گشاید.این دسته ها که گفتم،کسانی اند که ثابت می کنند،بخش اعظم «مازاد پزشک» در ایران ،نتیجه مستقیم سیاست های محدود کننده دولتی و فرهنگ نازل جامعه ایرانی ست.اگر «کمبود پزشک» را باور ندارید،سری به مطب پزشکان فوق تخصصی بزنید.
همه این گفتم که بگویم خسارت این همه انرژی که هدر می رود،بسیار بیش از هزینه کنکور است.
Bianconero
Saturday, July 2 at 3:48 PM
در باب کنکور
© Daniel 2005 // Powered for Blogger by Blogger templates