<body><script type="text/javascript"> function setAttributeOnload(object, attribute, val) { if(window.addEventListener) { window.addEventListener('load', function(){ object[attribute] = val; }, false); } else { window.attachEvent('onload', function(){ object[attribute] = val; }); } } </script> <div id="navbar-iframe-container"></div> <script type="text/javascript" src="https://apis.google.com/js/platform.js"></script> <script type="text/javascript"> gapi.load("gapi.iframes:gapi.iframes.style.bubble", function() { if (gapi.iframes && gapi.iframes.getContext) { gapi.iframes.getContext().openChild({ url: 'https://www.blogger.com/navbar.g?targetBlogID\x3d8321473\x26blogName\x3dBianconero\x26publishMode\x3dPUBLISH_MODE_BLOGSPOT\x26navbarType\x3dBLUE\x26layoutType\x3dCLASSIC\x26searchRoot\x3dhttps://bianconerro.blogspot.com/search\x26blogLocale\x3den_US\x26v\x3d2\x26homepageUrl\x3dhttp://bianconerro.blogspot.com/\x26vt\x3d-9054836207128442450', where: document.getElementById("navbar-iframe-container"), id: "navbar-iframe" }); } }); </script>

Bianconero

Tuesday, May 31 at 10:35 PM

مرغ از قفس پرید

باورم نمی شود،دیشب خواندم ولی فرصت نشد چیزکی بنویسم در مورد اش.نمی دانید چقدر لذت دارد ببینید که منطق بر جنون غلبه می کند،چون معمول روزگار،عکس این است.هر چه می خواهید بگویید که او را برای فضای گشاد سیاسی پیش انتخاباتی آزاد کرده اند،یا بزنید به حساب لابی اصلاح طلبان،برای من نتیجه یکیست:اسطورهء عقلانیت بر افسانه قدرت چیره شده.کم نیست.امروز (و احتمالاً فردا هم)متعلق به گنجی ست.نمی خواهم لحظه های زیبای اکبر و همسرش را(او را کمتر می شناسم) مکدر کنم. این لحظات همه اش متعلق به خلوتی ست که از ایندو چند سالی ست دریغ شده،خوش باشید.
امروز به خانه برو،بی تعارف می گویم اکبر:
غول استبداد چونان در قلب هایمان ریشه دوانده که فردا هم که بر می گردی ،کلی مبارزه مانده که انجام دهی.
این قدر گوشمان سنگین است برای شنیدن حقیقت که مدت ها فرصت داری فریاد بزنی.
دورویی پای ثابت معاملات «انسانی»ماست ،غصه نخور،فردا هم می شود یک رو بود.
پس خواهش می کنم ،فعلاً فقط به خودت فکر کن.تا فردا....

Saturday, May 28 at 8:24 PM

یک پیشنهاد بی شرمانه

ا ینم از آقا ابی نبوی ،بخوانید و روح پر فتوح اجداد آذری ایشان درود بفرستید.می توانم بگویم تقریبا 100% با آن موافقم.فکرش را بکنید(از نظر من غیر ممکن است،اما شما فکر اش را بکنید،هزینه که ندارد!) معین این قدر شهامت نشان دهد که آن طور که نبوی گفته:«بازی انتخابات » را تبدیل به رفراندوم کند،حاضرم به شرافت ام حرفه ایم قسم بخورم که از همان ساعت با تمام وجود برای اش رای جمع خواهم کرد.
این مقاله یک نکته دیگر هم دارد،اگر چنین اتفای بیافتد، فر آیند تصفیه در مخالفین انتخابات خود به خود صورت می گیرد؛امروز مُد شده هر که هیچ نظری برای انتخابات ندارد هم خودش را قاطی «تحریمیان» می کند،این افراد فقط به سبک شدن میانگین سطح آگاهی نیرو های آزادی خواه کمک می کنند و بس.این افراد و عده ای «ساحل نشینان اَمن»فقط حرف مُفت،به دلیل بی هزینه بودن اش می زنند.آنها برایشان عمل تحریم یک چیزی در مایه های واجب شرعی به حساب می آید،اینها ،اغلب به خاطر ریشه های آموزه هاشان(که در این خشک زمین تفکر و انصاف است) دیر مدتی ست فکر کردن را تعطیل کرده اند و از فرمول کهنهء
مشارکت در محدودهء نظام = مشروعیت نظام
استفاده می کنند.این پیشنهاد داور خط فصلی ست بین آنها که حداقلی از اندیشه را قبول دارند و انها که بی بهره از نعمت اندیشه اند(مگر خلاف اش را با نوشتن دلایل مخالفت با چنین پیشنهادی اثبات کنند).
یک سوزن هم به خودم؛ وقتی مطلب «این گروه خشن » را می نوشتم از رفتار بربری شورای نگهبان به شدت آزرده بودم،این باعث شد که در قضاوت تعجیل کنم،ولی باور کنید من به هیچ وجه گزینه تحریم را تنها راه پیشِ رو نمی دیدم،شاید چون خود را موظف به پیدا کردن راه حل نمی دانستم،باعث شد که برای ام تحریم اولویت پیدا کند(نگاه کنید که اولین مقاله ام بعد آن ،در تجلیل اصلاحات بود)،گرچه همین چند روز هرچه فکر کردم،تسلیم شدن و گُل ریختن پای هاشمی را یاس آور تر از هر چیزی دیدم،(اینم از نشانه های آماتوریسم سیاسی ست،که سرعت عمل را به دقت عمل درواکنش سیاسی ،آن هم در فضای ابتدایی و نسبتاً اولیه سیاسی ایران اولویت دادم ،اما من که سیاست مدار نیستم!) اما خوب بالاخره پیشنهاد که نه،پاسخ دندان شکن به محصول اتاق فکر احتمالاً محافظه کاران(مطلب این گروه خشن،آخرین پاراگراف را بخوانید)را به ترین دیدم در این روزها. این مقاله نشان می دهد،داور برخلاف آنچه می گوید(لینک اش را پیدا نمی کنم،ولی اوائل که رفته بود از ایران می گفت:«هرچه می گذرد،دفعات دلتنگیم برای وطن کمتر می شود») و بر خلاف من و خیلی دیگر هنوز دل با اصلاح دارد و به زبانی دیگر مردهء اصلاحات رابا زندهء جمود عوض نمی کند.این هم درسی دیگر برای خودم.اینم آخر طنز ،بخوانید و ایضاً درود و صلوات را فراموش نکنید

Thursday, May 26 at 1:10 AM

دستاورد رای دوم خرداد

بارها در نوشته های بهنود خوانده ام که سعی دارد به انهاکه می گویند:«دوم خرداد هیچ دستاوردی نداشت» اثبات کند که:
رای که شما دادید،حتی اگر در پاسخ به دعوت نگفتهء ما نبود،حتی اگر حالا از آن پشیمان هستید،حتی ،حتی اگر امروز می خواهید به نمایندگانی که یک دختر را از خانه ملت بیرون می کنند(این از آن چیز هایی ست که اگر یک خارجی در مورد اش سئوال کند،کلی رنگ عوض می کنم و سر پایین می اندازم)رای دهید،باز رای تان، خواسته یا نا خواسته،بسیاری چیز ها را عوض کرد.
امروز دورنمای پیش از دوم خرداد برای من بسیار دوردست می نماید،انگار قرن ها از آن گذر کرده ایم،این جنبش برای استیفای حقوق زنان نبود،اما نا خود آگاه بسیاری از اجبار ها را برای زنان علی السویه کرد.این جنبش(فکر کنم لفظ جنبش ایده ال توصیف این پدیده است)برای تحقق فضای باز اقتصادی ،مطلقاً نبود.اما به سرعت باور نکردنی منجر به باز شدن نسبی مدیوم اقتصادی کشور شد(در این باره با حسین مخالفم که دوره هاشمی را درخشان تر از نظر اقتصادی نسبت به خاتمی می داند.گرچه انکار نمی کنم سیاست تنش زدایی خاتمی در عرصه بین المللی،در های بهشت سرمایه و فن آوری خارجی را به روی دولت اش باز کرد.توضیح انکه من که از نزدیک شاهد بنگاه های اقتصادی تولیدی بوده ام ،شاهد بودم در دوران حاج آقا،اگر شما نسبتی با چارچوب قدرت نداشتید می بایست ماه ها به دنبال یک واردات ماشین آلات می ماندید،اما در دولت خاتمی بود که سرعت ترخیص کالا به رقم بی سابقه 3 روز رسید.)
این جنبش حتی احتمالا آشتی ایران با دنیای مدرت را هم هدف نگرفته بود،اما ایرانیان که تا قبل از دوم خرداد چیزی در سطح بوشمن ها تلقی می شدند(ایرانیان مخالفان دولت خود را با کارد آشپزخانه سلاخی می کردندویک کارمند سازمان های بین المللی را در روز روشن به ضرب گلوله ان هم در سوئیس می کشتند،باید به خاطر اینها تا ابد مدیون سردار باشیم)عنوان های بین المللی را یکی پس از دیگری فتح می کردند:حضور در جام جهانی ،سمبل ابتدایی تحمل دیگری و تن دادن به نبرد برابر،حضور پرزیدنت مان در مجمع سازمان ملل(هرچند وقت معمولی ترین کار(دست دادن)جیش اش گرفت)،بردن جایزه صلخ نوبل و ...
کوتاه سخن این که این رای چونان پایه های زندگی ایرانی را لرزاند که به حق، خیلی ها آن را در سری حوادث این دیار کنار جنبش مشروطه خواهی می نشانند.انقلاب هر چه بود،به نظرم با دوم خرداد فاتحه اش خوانده شد.امکان نداشت با هیچ وسیله ای،حتی یک انقلاب دیگر ، به نظام فهماند که انقلاب مرد.گوش نکنید که عربده کشان ولایت امروز روز دم از انقلاب می زنند،اگر شما فقط یک مشخصه از یک جای این سرزمین آوردید که ریخت ا ش به انقلاب بخورد،من حرف ام را پس می گیرم.
حالا یک چیز بامزه،من رای ندادم،نه در دوم خرداد نه در هیچ رای گیری دیگری،هرگز حاضر نیستم به سفید بودن شناسنامه ام افتخار کنم،کسانی که چنین می کنند باید با خود فکر کنند.اما از رای ندادن هم افسوسی ندارم.دورانی بود سپری شد،من هم قانوناً مجاز به مشارکت در یک پدیده بزرگ بودم،اما به دلایلی که می ماند برای بعد رای ندادم.
1.شما رای می دهید؟خواهش می کنم اگر قابل می دانید به سئوالم پاسخ دهید،نظر شما من را هم از تاریکی بیشتر بیرون می اورد
2. رییس جمهور آینده ایران کیست،حالا که حشور معین از برکت سر حکم حکومتی قطعی ست،حاج آقا قدم بر سر ملت حقیر گذاسته تشریف فرما شده اند،الحمد لله برادر لاریجانی هم که سینه به سینه(ببخشید منافی عفت شد)برادر قالیباف حرکت می کند.

Tuesday, May 24 at 1:27 AM

این گروه خشن

باید ببخشید که من این قدر از دار دنیا عقب هستم،مشغله است دیگر.
می خواستم در مورد حرف های تند رضا خاتمی بنویسم که در اهواز زده.که به این برخوردم.حتما نظرات صوتی را گوش کنید.
خب حالا دیگه همه چی به کَرم آق رضا بستگی داره:لازم نیست بگردم و شستاد تا لینک از تاج زاده و معین تا رضا خاتمی بیاورم که بفهمید منظورمو.
اینو همه شنیدید:«حکم حکومتی را قبول نداریم»
حالا اینو بخوانید وبه اینها فکر کنید:
.اصلاح طلبان پیشرو،کلی حرف زدند،بحث کردند،به چالش کشیدند.اما تُرد و شکننده بودن این جنبش در مقابل امواج سهمگین تحجر سیاسی خیلی زود رخ نمود،دولت اصلاح طلب خاتمی سقط زودرسی را تجربه کرد که باعث مرده دنیا آمدن جنین نارس «پیشرو»شد، همان طور که داور نبوی غیر مستقیم در طنزی مربوط به ریاست جمهوری به رشته تحریر در آورد و علی رضا نوری زاده به شکل نوستراداموسی پیش بینی کرد، .تا بدین جا هیچ ایرادی ندارد.مشکل از واکنش اصلاح طلبان شروع می شود:دکتر معین(همه جای مقاله منظور از معین ،تیم اوست) که حتی در میان جوانان وبلاگ نویس حاضر شد،به محض برخورد به دیوار صلب«رژیم حقوقی» باز سریع همراه تیم محترم شان به پشت پرده تشریف برده اند تا لابی های نیمچه حزبی-نیمچه قبیله ای از تور تنگ شورای «نگهبان قانون اساسی» به سلامت عبور کند.نشد،خرسند هستم که تراکت تبلیغاتی معین نشدم،چون وظیفه می دانستم اگر حداقلی از آزادی در انتخاب فراهم شد(تایید صلاحیت تمام ثبت نام کنندگان مطرح،این فرض را محقق می کرد)،به شرط وجود کاندیدایی که حداقلی از تفاهم را با برنامه هایش(و نه خودش) داشتم،در انتخابات این نظام برای اولین بار(اینکه چرا اولین بار، را در وقتی دیگر خواهم گفت) شرکت کنم.با حرف های فلفل نمکی(اتشین و در عین حال ملیح) معاون اول رییس جمهوربر باد رفته،اندکی امیدوار شدم،معین با تمام مشکلاتی که با تیپ اش و منش اش داشتم،در صورت در اختیار داشتن فضا،به نظرم می توانست بخشی از مطالبات مرا از حاکمیت طلب کند (نه لزوماً وصول کند).اما موکد کنم،با توجه به آنچه گقته بود،نه صرفاً خیال بافی و نظریه پردازی.حالا معین می بایست نشان می داد چه قدر از آن وعده ها را توان پاسخ دارد،نمی گویم شلوغ می کرد ،درخواست اعتصابات و غیره(که خوب می دانیم از عهده اش خارج است)می کرد،اقلاً یک نامهء خشک و خالی می داد،فقط از ناراحتی اش می گفت،آنها که او را «رد» کردند،با توجه به اعتقادات دینی اش به خدایش واگذار می کرد دوباره به حرف های کولایی گوش کنید،او انگار التماس می کند که «آن» دیگری دست کمک دراز کند،بلکه ازین حضیض به در آیند.
.دریغ از حتی واکنش طرف داران وی.اینکه یک گروه از وبلاگ نویسان حسابی شلوغش کنند،و اصرار کنند که اصلاً وابستگی حزبی به کاندیدا ندارند را می شود به حساب شور و شوق یا احساس وظیفه گذاشت.ولی اینکه در مقابل چنین ضربه سنگینی ،هماهنگ با معین،سکوت معنا دار پیشه کنند،اندکی سئوال بر انگیز است.نمی خواهم بیهوده بحث نزدیک بودن امثال «الپر» را به حاکمیت را ادامه دهم،کوتاه بگویم،از نظر من آنها نزدیکی با حاکمیت ندارند.هیچ دلیلی هم نمی بینم که این عده را برای اینکه قدر مسلم روراست نبوده اند که هدفشان این کاندیداست،نه انتخابات آزاد،را مطرح نکردند مورد انتقاد قرار ندهم.من ایرادی نمی بینم که ژورنالیست گرایش سیاسی داشته باشد.ولی به نظرم خیلی بد است که صداقت سیاسی داشته نداشته باشد،گرچه این مسئله را در مورد پرستو خانم که ارادت شخصی به نوشته هایش دارم صدق نمی کند،جسارت نمی کنم به او.سایت اش را بخوانید،خواهید فهمید چرا)
.در مورد نهضت آزادی فقط یک نکته توجه ام را جلب کرد:دکتر در مصاحبه اش طوری حرف می زد که انگار مامور شیفت بوده و دقایقی دیگر شیفت را تحویل می دهد و قال قضیه کنده می شود.شاید من اشتباه می کنم و این از پختگی بیش از حد دکتر است.
.خانم طالقانی حرف اش حساب بود،ولی خیلی با مزه در پاسخ به اینکه رد صلاحیت شما طبق لفظ کذایی «رجال» در اصل 115 قانونی بوده، استدلال می کرد:«در کتاب ما،قران.......» انگار ایشان فرق قانون اساسی و قران را نمی دانند.یا شاید مرجع امتحان انتخابات برای ایشان قرآن تعیین شده بوده.
خب،حالا یه کم از تلخی واقعه(کنش شورای نگهبان و واکنش معین) دور شویم و به این مسئله از منظر دیگری نظر کنیم:
.به نظر شما این تاکتیک منتهی به چه عکس العملی از سوی معین(و تیم اش،رجوع کنید به بالا) می شود؟درست حدس زدید،کیش و مات.یه عده ادم محترم کلی داد و قال می کنند که حکم حکومتی قبول موجود نیست،لطفا دوباره مچ گیری نفرمایید.تو مجلس هم ما خواب بودبم وقتی بحث شد.بعد این گروه خشن ،مثل بولدوزر جارویشان می کند،رهبر دلسوز نظام هم که انگار هیچ کار دیگری جز دادن اعلامیه تسلیت مراجع و استیفای حقوق «بال دوم نظام» ندارند،سریع نامه می نویسند.این عده جارو شده هم،خیلی با مزه بی سرو صدا پشت در خونه این گروه خشن جمع می شوند،گردن کج می کنند و درخواست رسیدگی حسب فرموده می کنند.خب شما فکر می کنید که به فرض هم که« حکم حکومتی» اجرا شد،آیا معین می تواند از آن حرف های پر زرق و برقدر ادامه نبرد انتخاباتی اش بزند؟تمام استدلال های –در آن موقع- درست تاج زاده و دیگران برای شرکت در انتخابات سوخت می شوند مگر اینکه داستان معروف استراتژی ترس مطرح شود،که اگر ما نیاییم ،آنها مسلط خواهند شد(از سایت نیک آهنگ بیشتر بخوانید در مورد اش).
از همه مهم تر،به نظرم سرخوردگی نیروی جوانی ست که پشت معین ایستاده بودند و مثل من انتظار داشتند خاتمی آخرین از نسلی باشد که قانون یاسایی و بی منطق را سمعاً و طاعتاً می گفت.این عده که به نظرم بخش عمده حامیان جوان معین را می سازند(حرفم پایه آماری ندارد،ممکن است غلط باشد) غیر سیاسی پشت معین جمع شده بودند؛سابقه فعالیت در ستاد دیگری نداشتند؛اغلب تحصیلات عالیه دارند؛علی رغم وسعت طیف،همگی خواستار دیدن اقلی از تغییرات با ورود معین بودند.(بعداً در مورد این عده و ریخت شناسی و ترکیب جمعیتی شان خواهم نوشت) .حضور معین در صورت تجدید نظر شورای نگهبان حسب فرموده ، کمترین پیام اش برای من نهادینه شدن شیوهء نوینی از نقض قانون،رشد بازوی پنهان اما قدرتمند دیگری بر پیکر استبداد و فصلی جدید از مناسبات پشت پرده سیاست است. اگر اینها برای اصلاح طلبان پیشرو ان قدربی اهمیت است که ملتمسانه به انتظار «فرج» نشسته اند، بیان گر اُفت حساسه(گیرنده) های آزادی خواهی شان است.
جدای ازین حرف ها،شما جدی فکر می کنید« اتاق فکر» مخافظه کاران چنین سوری به اصلاح طلبان زد؟دلایلم فراوان است و از گفتن شان به جهت ضیق وقت چشم می پوشم،اما من فکر کنم :
اتاق فکر درست کردن ،اگر نتواند اهداف بلند مدت« مهدی» را فراهم کند،در بازسازی چهره سردار سازندگی درجا بزند،نتواند حتی رای حاج آقا(عنوانی که در محافل نزدیک شنیدم که برای این مرد همیشه شماره 2 نظام استفاده می شود) را بر گرداند که «مردم من را می شناسند،تبلیغ را چندان ضروری نمی بینم»،اما اقلاً این توان را دارد که برای عده ای که سران اش از تحلیل مسائل کشور عاجز اند،تقلب بنویسد(گرچه بوی تئوری توطئه ء فرضیه ام ،خودم را هم خفه کرد،اما به فرض صحت اش،من اصلاً این کار را نکوهش نمی کنم.سهل است،فکر کنم این عین وظیفهء رقیب سیاسی شماست که خلف وعده عمل کردنتان را به مردم نشان دهد و تناقض گویی تان را آشکار کند.الالخصوص در موسم مقدس انتخابات که اطلاع رسانی اصل می شود)

Sunday, May 22 at 9:13 PM

جمهوری خواهی ،اززندان

1 و 2 را بخوانید.مقاله ای دیگر است از گنجی، ماندلای اصلاحات که دوران زندان اش از مرز 60 ماه گذشت،به قول یک مقاله از روز،او یک چهارم عمر حرفه ایش را در بند بوده. نمی دانم چطور به بیرون درز کرده.دفتر دوم مانیفیست اش است.راستی کسی اصل آن مقاله را در آدرسی فیلتر نشده که بشود دید یا داون لود کرد نمی شناسد؟
این پاسخی ست دندان شکن به کسانی که شرکت در انتخابات را «تنها راه ممکن در مقابل آزادیخواهان» می دانند،او در زندان است،اما ظاهراً که هم چنان بر علم خود می افزاید.مقاله اش هم حاوی نکات جدیدی ست و هم اشارات بجایی برای تئوری اش می آورد.شدیداً هردو قسمت اش را توصیه می کنم،با خواندن اش برای خودتان در بهشت درخت بکارید.
راست بگویم.من ازین که دیدگاهم به دیدگاه یکی از شجاع ترین و آگاه ترین،ولی از همه مهم تر واقع بین ترین(اگر او مثل ما واقعیات را نمی دید یا خود را به ندیدن می زد ،اقلاً الان پیش دخترش بود،نه زندان) ارباب جراید در قبال پرونده اتمی نزدیک است خوشحالم.اما ازین که آن قدر حرص بیهوده خوردم برای این ریاکاری و تقیه انقلابی سران نظام،پشیمان ام.دقت کنید که حتی گنجی هم به درستی نمی تواند حدس بزند ایران موضع کنونی خود(عقب نشینی بلا شرط ) را تا کی حفظ خواهد کرد.بالاخره هستند دلسوزانی!که غش و ضعف چند ده کیلو پلوتونیوم ناقابل را می روند،غریبه هم که نیستند،شاید با تاییدات الهی!توانستند مسیر پرونده را به راه راست هدایت کنند،تا امام عصر از ما راضی شود.
کل استراتژی اصلاح طلبان را او موجز چنین بیان می کند:
رفتن‌ به‌ درون‌ حكومت‌، تبديل‌ حاكميت‌ به‌ حاكميت‌ دوگانه‌، ايجاد موازنة‌ قدرت بين‌ دو طرف‌ و توافق‌ ضروري‌ ‌ براي‌ گذار به‌ دموكراسي(نقل از سایت گویا نیوز)و به نظرم خیلی واضح توضیح می دهد که اصلاح طلبان راه را خطا می روند،چیزی که به شکل غیر مستقیم هم توسط دیهیمی در مقاله اش توضیح داده شده بود.
گنجی از ایراداتی که (البته همگی شان به اصلاح طلبان وارد است) برش توجیه هایی ارائه شده که هرچند قانع کننده نبوده ولی از طرف اصلاح طلبان مرتب برویش تکیه می شود،گذشته و تنها به ایراداتی پرداخته که اصلاح طلبان ،جا و بیجا ،آنها را پذیرفته اند و فقط وعدهء عدم تکرارشان را داده اند.
دست مریزاد اکبر آقا،هاشمی حق داشته این قدر از دستت ناراحت شود.حتی اگر تحصیل کرده حقوق سیاسی هم باشید باید برای این که مقاله او را جواب دهید،چند روزی را در کتاب خانه غوطه ور شوید.
همین جا هم یک استزاتژیک(حق کپی رایت قبله عالم ،حسنی محفوظ است) هم بگویم در خصوص شروع اعتصاب خشک گنجی:
می توان نام نوشته هایتان را به گنجی تغییر دهید،من زیاد از فرمت بلاگر سر در نمی آورم،ولی دیده ام که پایین نوشته امضایی می آید که به راحتی قابل تغییر است.تا گنجی در بند است،می شود جای او نوشت.مهم نیست چه می نویسید،مهم این است که «گنجی می نویسد»بهتر ازین به عقلم نرسید.

من می توانم به دلیل حرفه ام تایید کنم که با گزارشاتی که از حال عمومی وی می دهند؛هر گونه امتناع از خوردن به موقع و متوازن،ایمنی بدن اش را مختل خواهد کرد.دستگاه تنفس او(به دلیل آسم) مستعد عفونت هایی مثل ذات الریه می شود.پس هر که توانی دارد می باید برای نجات او خرج کند.(این وقت مناسبی نیست تا اصلاح طلبان ،مشی آینده خود را به نمایش بگذارند؟)

at 2:36 PM

روزهای افتخار، خداحافظ

این و این را بخوانید.بعد سعی کنید در ذهن بشمارید که چند بار از بالا تا پایین این نظام غنی سازی را خط قرمز،نظر رهبران نظام،خواست قانونی ملت،خاری در چشم دشمن و هزار چیز باربط و بی ربط دیگر نامیدند.
این فاز از پرونده اتمی ایران ازنظر من بسته شده به حساب می آید،صرف نظر ازین که «رهبران جمهوری اسلامی»در روزهای آینده از فواید کثیرفرستادن گاز اورانیوم به روسیه برای «تکمیل مراحل پایانی»سخن بگویند،یا روزنامهءتوپخانه به ناله و نفرین و احیانا به تهدید تیم مذاکره کننده بپردازند.
امروز معلوم می شود که چرا آمریکا به راحتی از «هم جهت نبودن فلان جنبش ویا بهمان پیمان »در آنسوی دنیا با منافع ملی آمریکا سخن می گوید و وزیر اطلاعات جمهوری اسلامی در پاسخ فقط شانه بالا می اندازد.دست قدرتمند اما نامریی دولت آمریکا چنان وزنه را به نفع طرف اروپایی سنگین کرده که دیگرعشوه ها و لبخند های ملیح ملای اتمی هیچ امیدی را در دل ها زنده نمی کند،ملای اتمی که این اواخر بر پرده تلویزیون ایران کمتر ظاهر می شود حسابی امیر محبیان و دیگر طرف داران خود را مایوس کرد.شاید اگر چند ماه پیش قرار بود در این مورد بنویسم،به حکم عقل قبول می کردم که روحانی یا مهرهء مار دارد یا واقعا سیاست مدار است،گرچه امروز نمی توانم احتمال فشار تند روها و مجیز خان های حرفه ای چون محبیان را در چیزی که دوست دارم شکست(این کلمه بهتر از هر چیزی تامین کننده احساس من نسبت به کسانی است که هوشیارانه برای ایران «اتمی شدن» به هر قیمت را خواستار بودند) فاز دوم برنامه اتمی نظام بنامم رد کنم،اما مگر سیاست مدار کسی نسیت که بیشتر از تاثیر پذیری از محیط،قوه تاثیر گذاری داشته باشد.
وقتی که طرف داران ایران اتمی از «درایت مثال زدنی» تیم مذاکره کننده پتک می ساختند تا بر سر امثال من (که هر حرکت نابخردانه رهبران نظام لرزه به اندامش می اندازد،برای آینده اش ،هر جا که بخواهد زندگی کند،نگران می شود)فرود آورند،در هیچ کجای معادله شان نقش امریکا را محاسبه نکرده بودند،از وقتی که بوش در آغاز دوره جدید ریاست جمهوری اش سخن از «حمایت تام از طرف اروپایی » به میان آورد،اینها باید دست از رویا پردازی بر می داشتند و در بروشور های شرح پیشرفت،اقلا احتمال اینکه موازنه قوا احتمالا به نفع اروپاییان به هم خواهد خوردحرفی می زدند،تا لا افل این«سران نظام»روحیه برخورد با شکست را داشته باشند.حالا برای ماست مالی قضیه ببین چه شاهکاری زده اند،عادت دارند سروته التماس کنند،می گویند ما کیک را تبدیل به گاز کنیم بقیه غنی سازی در کشور دوست و برادر روسیه پی گیری شود!بلاهت همان طور که می بینید انتها ندارد.برای اینها مضحکه جامعه بین الملل و طبقه متوسط و نسبتا آشنا به مناسبات قدرت ایرانی،کم اهمیت تر از بی آبرو شدن جلوی کسانی ست که برای دست یابی صلح آمیز به فن آوری هسته ای (و به روایت حسنی،نگهداری سلاح های هسته ای برای در امان بودن ما بقی جهان!)سینه چاک می دادند و حنجره می دریدند.باید هم همین طور باشد،کلیت نظام(شرایط حاضر را می گویم)پشتوانه ای جز این گروه ندارد،در گذرید از گروهی که همیشه در صحنه و برای زدن اقسام مشت به انواع دهن(تعبیر داور نبوی)حاضر به یراق هستند،این گروه دلایلشان برای رای دادن اصلاً از جنس دلایل گروهی که با انتخابات قهر کرده نیست.این گروه نیز تمایلی به مشارکت سیاسی ندارد(گرچه رفتارش اثری عمیق بر مدیای سیاسی می گذارد که از حوصله امروز خارج است)اما این عدم تمایل توام با رضا کجا و عدم مشارکت طبقه شهری کجا؟
موکد کنم که من کارشناس مسایل بین الملل نیستم،اما این قدر می فهمم که اگر شما مطمئن از بردن باشید عمراً حاضر به مساوی و بازی نکردن نخواهید شد.
این را هم اضافه کنم که عمر بلند پروازی اسلامی-هسته ای مطلقا سر نیامده ،تنها یک دوره سپری شده.حتی نمی توانم با قطعیت بگویم که فاز بعدی این پروژه (شیطنت هسته ای که می تواند با زدوبند سیاسی و یا تهیه پلوتونیوم از بازار سیاه شروع شود)کی و کجاکلید خواهد خورد.اما هنوز به پیش بینی هایم در نوشتار« دست آورد هسته ای ،از نمای نزدیک
»پافشاری می کنم.
در ضمن اصلاً عادت ندارم به شیوه بهنود(استادم در نگارش در اینترنت است)مسولین نظام را به عاقبت اندیشی و تقوای در کارها توصیه کنم،حالا که واقعیت با ایده آل های من چندان فاصله ای نگرفته،تازه من هم چندان مداخله ای نکردم!،دیگر گور پدر ناراضی!

at 12:57 PM

ما ایرانی ها...

دوستی دارم لبنانی ،برایش فیلم باد مارا خواهد برد از کیارستمی را بردم تا ببیند،وقتی فهمید این همان کسی ست که کن را به چنگ آورده خیلی کنجکاو بود بداند چرا این فیلم که ساخت بعدی وی به شمار می آمده اجازه پخش نگرفته،و در عین حال موفق به درو کردن جوایزی دیگر که مهم ترین اش جشنواره فیلم ونیز هم بوده شده.شما جای من بودید روی تان می شد دلیل اصلی اش را به زبان بیاورید؟

Thursday, May 19 at 11:27 PM

Diarios de motocicleta


Posted by Hello
چند روز پیش این فیلم رو، باز به روی دی وی دی دیدم.این فیلم امسال چند اسکار و سال قبل اش از چندین جشنواره جوایز رنگ وارنگ گرفت.
داستان در مورد زندگی ارنستورافائل چه گوارا دلا سرنا است،پیش از «چه» شدن اش.زمانی که دانشجوی آینده داری بود در بوئنس آیرس در رشته پزشکی.داستان تصمیمی ست که او وآلبرتو گرانادا می گیرند برای سفری اکتشافی در امریکای لاتین،سفری که از تجدید دیدار با معشوقه اش شروع می شود و به کمک رایگان در مراقبت از جزامی ها خاتمه می یابد.سفری که «چه» را به عمق فلاکت و بیچارگی مردمی که بااو هم زبان هستند می برد.اما بیش از همه ،داستان تقدس زدایی از شخصیتی ست که می توان بدون کشیدن هاله ای از تقدس دور او(چیزی که خیلی از چهره های قرن بیستم نیازمند ان اند) دوستش داشت.شاید به همین خاطر است که امکان هم ذات پنداری را به هر جور آدمی می دهد داستان.فیلم او را نشان می دهد که به تحریک دوست اش دروغ می بافد تا شکمشان را سیر کند،به مغالزه با زن تعمیرکار شیلیایی می نشیند،این سکانس هاست که او را به همین راحتی در دل شما جا می کُند،حتی اگر ندانید که او تنها 8 سال بعد هاوانا را از دست ماموران سیا آزاد کرد،و یا ندانید که مقام وزارت را از «فیدل»رد کرد تا بتونه با «آزاد کردن» بقیه امریکای لاتین بپردازه،جالب این جاست بدونید حضور مستقیم اش باعث آزاد شدن نیمی ازین قاره چه در حیات و چه بعد مرگ غریبانه اش شد.
خب،حسابی تعریف هامو از شخصیت محبوب ام کردم بریم به سراغ فیلم:
سال 1951 است،تعطیلات تابستان آلبرتو را به وسوسه عملی کردن رویایش می اندازد،سفر در امریکای لاتین و جشن تولد 30 سالگی را در شمالی ترین نقطه قاره باشند.«چه» که در طول فیلم توسط آلبرتو «فوزر»نامیده می شود(نفهمیدم معنی اش چیست)کشف خود را «از قاره ای که فقط از کتاب ها می شناختیم» شروع می کنند.فیلم در ابتدا جمله ای از «چه» نقل می کند:«بگذار دنیا تغییرت دهد،انگاه می توانی دنیا را تغییر دهی.»
Walter Salles کارگردانی که از لهجه انگلیسی می آید مجری پروژه ایست که تمام دست اندرکاران اش اقرار می کنند به حضور در آن افتخار می کنند.
Gael Garcia Bernal
بازیگر مکزیکی تحصیل کرده کالج بازیگری لندن نقش«فوزر» را بازی می کند،اما من فکر می کنم افتخار اصلی از آنِ
Rodrigo De La Serna
ست.اوست که نیمه انسانی چه را در طول فیلم به ما می شناساند.او دغل باز،راحت طلب ولی فوق العاده ماجراجوست.او آلبرتوی چاق است که گرچه بارها که چه حاضر نیست 15 دلاری که«سلیا» معشوقهء چه داده تا چه اگر سر از ایالات متحده در آورد برایش لباس خواب بخرد، را در زمانی که شدیدا محتاج پول اند ،خرج نمی کند او را لعن می کند ولی وقتی نامه آخرین سلیا،معشوقه بی وفا می رسد،آرام کناری می نشیند تا چه با خود خلوت کند.عجیب و غیر قابل پیش بینی،کاملا قابل باور،شخصیت او به نظرم پرداختی به مراتب بهتر از چه دارد.
فیلم سرشار از اوج های تحسین برانگیز است:جایی که چه با سرکارگرمعدن به خاطر رفتار حقارت آمیزش با بومیان درگیر می شود.از زمین خوردن های پیاپی دو جوان با
El Poderosa
(موتور سیکلت قراضه و بی وفایی که از قدرت فقط نامش را دارد)و پیاده کشیدن موتور تا منزلگاه بعدی،از زمانی که چه که شدیدا مریض است و آلبرتو می خواهد تا با پول سلیا او را به درمان گاه ببرد و می فهمد پولی که به دفعات از او دریغ شد به زوج بومی فقیر کمونیستی که ازسر زمین شان بیرون انداخته شده اندواز دست حکومت بولیوی گریخته اند داده،از هشداری که چه به مرد صاحب خانه ای در بیابان می دهد در مورد توده گردن اش و باعث رنجش و امتناع پیرمرد از پذیرایی از ایشان می شود،اما اوج بزرگ شبی ست که دو جوان در منزلگاه پزشکان برای خداحافظی شان از کمپ نگهداری جزامیان میهمانی ترتیب داده اندکه جشن تولد چه به حساب می آید،چه بعد از سخنرانی قرایی که ارائه می کند از کلبه بیرون می رود،آنسوی آمازون،جزامیان ارام خفته اند،آنها حق ندارند از اردوگاهشان بیرون بیایند.اما چه که به دلیل ارتباط عاطفی اش با جزامیان در دل آنها جا کرده و عُلقه ای با آنها دارد(به خاطر این رابطه نزدیک با نان ها(راهبه ها)در می افتد) به آلبرتو می گوید:«امشب تولد منه،می خوام با اونا جشن بگیرم.» آلبرتو می گه :«کرجی ها رو آنسوی آب بستن نمی شه شب به اونور رفت.»چه در حالی که به آنسو چشم دوخته می گوید:«فکر می کنی عمق آب اینجا چقدره؟» و با اینکه آسماتیک است،به آب می پرد تا به سوی دیگر بره.او عرض رود رو شنا می کنه در حالیکه آلبرتو مرتب نفرین اش می کنه که مادرت تورو به من سپرده لعنتی(فحش ها آب دار ترند من عفت کلام رو رعایت می کنم).موسیقی این لحظه ها بی نظیر انتخاب شده،جزامی ها که از سرو صدا بلند شدن اول نا امیدانه نگاه می کنند،آمازون در روز هم مخوف است،در شب...
اما با پیشرفت چه همه شروع به تشویق می کنند.چه عرض آمازون رو شنا کرده و شب رو که آخرین شبشونه در کمپ،با جزامی ها می گذرونه.
فیلم تونست اسکاربهترین موسیقی متن ، را برد(سوی دیگر رودخانه)
Al Otro Lado Del Río
که کار
Jorje Drexler
بود.لیست بلند بالای جوایز فیلم به روایت سایت نیویورک تایمز:
Best Foreign Film (nom) 2004 National Board of Review Best Cinematography (win) - Éric Gautier - 2004 Independent Spirit Award Best Debut Performance (win) - Rodrigo de la Serna - 2004 Independent Spirit Award Best Director (nom) - Walter Salles, Jr. - 2004 Independent Spirit Award Best Foreign Language Film [Runner-up] (win) - Walter Salles, Jr. - 2004 L.A. Film Critics Association Best Foreign Language Film (nom) 2004 Golden Globe Best Foreign Language Film (nom) 2004 Broadcast Film Critics Association Best Adapted Screenplay (nom) - José Rivera - 2004 Writers Guild of Amercia Best Picture (nom) 2004 British Academy Awards Best Adapted Screenplay (nom) - José Rivera - 2004 British Academy Awards Best Foreign Language Film (win) 2004 British Academy Awards Best Actor (nom) - Gael García Bernal - 2004 British Academy Awards Best Supporting Actor (nom) - Rodrigo de la Serna - 2004 British Academy Awards Best Film Music (win) - Gustavo Santolalla - 2004 British Academy Awards Best Cinematography (nom) - Éric Gautier - 2004 British Academy Awards Best Song (win) - Jorge Drexler - 2004 Academy Best Adapted Screenplay (nom) - José Rivera - 2004 Academy
فقط می ماند چند نکته که شما بررسی کنید:فیلم در کن هیچ چیزی نبرد؟
شما هم فیلم رو پسندید؟
اینم حسن ختام فیلم که نقلی ست از چه در ابتدای فیلم و انتهای فیلم:
"This isn't a tale of heroic feats. It's about two lives running parallel for a while, with common aspirations and similar dreams. Was our view too narrow, too biased, too rigid? Were our conclusions too hasty? Maybe..."

Wednesday, May 18 at 9:07 PM

گل چین دنیای مجازی

چاله میدان سیاست

اینجا را بخوانید.من از روابط«نزدیک»بعضی خبرنگاران و نزدیکی شان به قدرت چیزی نمی دانم.اما اگر این طوررفتاری با راننده تاکسی هم شده بود،صنف تاکسی داران حال طرف رو جا اورده بودند،هرچه خبرنگارویا هم کاراش نوشته بودن توجیه لمپنیسم بی حد و حصر این برادرای ارزشی رو نمی کنه.حتی اگه منطق شما خیلی هم دور از منطق رهبر معنوی راه یافتگان نباشه.
جدای ازین،الفاظ مورد استفاده «کوچک زاده»محتوای مجرمانه دارن(من حقوق دان نیستم،ولی اینقدر از قانون خواندم که بدونم اینا جرمه.از طرفی قوه قضاییه که نماینده همدان رو در مجلش ششم بازداشت کرد،بهترین اثبات رو آورد که مصونیت قضایی برای« نمایندگان» قابل شکستنه،گرچه این ها«راه یافتگان» اند،و حکم شان از طرف اقا حضرت ولی عصر تنفیذ شده و من دقیق نمی تونم اظهار نظر کنم.)

خواستم چیزی بنویسم که نگاهم به این خورد.پاک منصرف شدم.مهدی خان تحیسن بر انگیز است وقتی از نشانه شناسی(semiology?) می نویسد.اگر مشتری اش نبوده اید به سلسله مقالات بی مرکزی اش مراجعه کنید(سخت اشت لینک هایشان را با این سرعت لاک پشتی پیدا کنم،بگردید خودتان ،چوینده یابنده بود

این هم یه مقاله توپ(به معنای متوازن بودن مثل توپ فوتبال) از مسعود خان

at 12:21 AM

دست آورد هسته ای ،از نمای نزدیک

نظام این روزها هرچه آبروی نداشته دارد رهن یک نیروگاه و چند سایت که در بهترین حالت،بر طبق توافق پاریس جنبهءتحقیقاتی پیدا کرده،می کند.تلوزیون خود را ساعت 6 عصر به بعد روشن کنید و بین 6 کانال اصلی سعی کنید با استفاده از 4 عمل جمع و تفریق و ضرب و تقسیم علت در افتادن نظام با ابرقدرت ها را درک کنید،اما زیاد تلاش نکنید.
شاید بی فایده باشد که سعی کنم اثباتی برای تئوری ام بیاورم،و شاید ساده لوحانه باشد که روابط پیچیدهءبین الملل را به بازی قدرت فرو بکاهم.اما توافق ناگفته هردو سوی مذاکرات اتمی خود به خود ما(شهروندان عادی و نخودی ها)را از بازی اوت کرده است.ما را به پشت پرده مذاکرات راهی نیست،مگر ازین پرده چیزکی برون افتد تا خبر شویم.به نظرم با مزه ترین قسمت،مربوط به دفاع کسانی است(محبیان، داریوش سجادی) که «داوطلبانه» از حق خود
برای «دانستن» چشم می پوشند.
حتی اگر دست یابی به سلاح اتمی(بد بینانه ترین تئوری را در نظر بگیرید) برای ایران لازم و واجب شرعی باشد،دانستن اینکه «چطور آن را به دست می آوریم » که تهدید کننده هیچ چیز نیست.
تلویزیون برای اثبات ضرورت دست یابی به آنچه فن آوری هسته ای می خواند حتی دامان رشته تخصصی ما را هم ول نمی کند.مرتب می گویند که در طب داشتن این فن آوری جان بسیاری را نجات می دهد.اجازه بدهید توضیح دهم،در طب استفاده از مواد رادیو اکتیو برای مقاصد تشخیصی و ندرتا درمانی هیچ احتیاجی به داشتن چرخه سوخت که جدید ترین خط قرمز نظام هم هست ،نیست.به علاوه 10 سالی می شود که در ایران طب هسته ای وارد شده،و سازمان انرژی اتمی مدت هاست بعضی اقلام مصرف را خود تولید می کند.مواد مورد استفاده ، یُد، تکنسیم،گالیم و یکی دو فلز میانه جدول تناوبی ست(نه اورانیوم و پلوتونیوم).سهل است،ما در طب امروزمان حتی توان برخورد با بیماران در صورت یک نشت اتمی هم نداریم.اغلب پزشکان ما حتی علائم مربوط به مواجه تشعشع اتمی را نمی شناسند.
کاندید اصلاح طلبان با ریزکی تمام از ورود به خطوط قرمز نظام طفره می رود،که امتیازی برای او محسوب می شود،هنوز احتمال قابل بررسی است که معین با کارنامهء پر استعفا و تیم «مشکل دار»ش رد صلاحیت شود،نباید بهانه دست فرمان بریده ها (به قول مسعود بهنود) داد.اما نمی شود در صورت رییس جمهور شدن مثل خاتمی مجیز دانشمندان دیوانه را خواند.به نظرم یک راه حل برای بستن راه «شهوت رانی هسته ای» سران نظام،با این فرض که ایزولاسیون خبری رییس جمهور مملکت را هم شامل شود(واقع بین باشید؛دست اندر کاران هسته ای هر بار که سئوال «چرا پنهان کاری شده» مواجه می شوند،با خونسردی می گویند:رهبران نظام در جریان کامل قرار داشته اند.از سوی دیگر هر بار که حملاتی به «ملای اتمی» ایران،حسن روحانی ،چه از سوی اصلاح طلبان و چه از افراطیون شده،او با خونسردی از اشراف کامل رهبر جمهوری اسلامی بر روند حاکم بر پرونده حرف زده.هر چند محمد جواد ظریف رییس کنونی تیم مذاکره شده.رهبر جمهوری اسلامی در دیدار با «نخبگان» در اسفند ماه گذشته که شرح اش از تلوزیون نیز در 3 قسمت پخش شد،در پاسخ به گله مندی یکی ازین نخبگان از «کوتاه آمدن و فدا کردن ما حصل خون شهدا!به پای مصلحت های جناحی توسط تیم مذاکره » جواب شنید:«این نگرانی شما خوب است،من خرسندم که شما نسبت به این مسئله حساس هستید؛اما جای نگرانی نیست؛ما در جریان همه مسائل هستیم.» و اشاره به این کرد که ما از خون شهدا نمی گذریم!)این است که اگر نمی شود این شهوت را خاموش کرد،اقلا به قول علمای دین،آن را در جهت رشد کمالات هدایت کرد!معین یا هر کس دیگری که انتخاب شود و با افتادن سلاح اتمی دست تند روان جمهوری اسلامی مخالف باشد،شفاف سازی کم هزینه ترین ،پر فایده ترین و شاید عملی ترین حربه برایش است.چیزی مثل اینکه ماهیانه در کنفرانسی که موکد تکرار می کند دست یابی به سلاح هسته ای و استفاده از آن توسط مراجع تقلید منع شده، به شرح کامل پیشرفت ها بپردازد؛موضع انتقادی که احتمالا پر هزینه هم باشد لازم نیست.همین که مردم سر در بیاورند کل توان نیروگاه بوشهر 1000مگاوات است،و با یک نیروگاه نُقلی گازی (چیزی که کنار اکثر شهرهامان داریم،مثل ساوه و اراک)می توان با صرف هزینه ناچیز نسبت به بوشهر چندین هزار مگاوات نیرو تولید کرد،خودش خیلی ست.
پیش بینی در مورد آینده پرونده ای که نظام اینده اش را به ان گره زده کار من نیست،اما چند چیز برایم واضح است:
کره شمالی دیگری نخواهیم داشت،نهایت عراق دیگر(تکرارحمله اسیراک) و در شکل بد اش لیبی آینده ایران است(این اتفاق نظر که ایران حق دست یابی به سلاح اتمی ندارد و استراتژی واحد روسیه ،ایالات متحده ،اروپا و چین بر سر مسئله اتمی اعجاب اتگیز و منحصر به فرد است.)
بخشی از حاکمیت تا آخرین روز عمرش با رویای پلوتونیوم سر به بالش خواهد گذاشت(البته بعد از نماز شب و ذکر و زیارات!)ولو اینکه این رویا هیچ وقت محقق نشود.
اینکه رییس جمهورآینده ایران چه کسی باشد،امروز به نظرم جهت دهنده محوری این پرونده خواهد بود،گرچه اصلا حرف حامیان معین که این هم از دلایل رای دادن به معین است رو نمی پسندم.
همین...
با تشکر از علی معظمی برای لینک به مقاله آقای شیرزاد

Monday, May 16 at 12:01 AM

اصلاح طلبان،اپوزیسیون؛خودی،نخودی

این نقد یک آقای محترم است.این هم پاسخ یک آقای سمج(در معنای مثبت آن) است.اینکه تاج زاده اصرار دارد که اصلاح طلبان هرچه می کشند از تلاش برای استیفای حقوق ما شهروندان درجه 2 و 3 است،یه کم خارش آور است،اما انصاف کنید،سوزش آور نیست.اگر قرار به سوزش باشد،شرط می بندم اگر روی هر لینکی که از جستجوی نام شهرداردر اینترنت کلیک کنید با تمام وجود درک خواهید کرد.امتحان کنید.

به هیچ وجه آنقدر احمق نیستم که خودم رو وسط بحث 2خُبرهءسیاسی بندازم،و طلب بیلم رو کنم،اما می خواستم بگم:

از حرف های دیهیمی آنجا که مشروط کردن رای را به ائتلاف با «ما» کرده خوشم آمد.

از حرف های تاج زاده هم آنجا که به نقش موثر اپوزیسیون در هنگامه انسدادسیاسی اشاره کرده را بیش از بقیه پسندیدم.به نظرم،در هر جامعه طبیعی مقبولیت از آن اپوزیسیون است ومشروعیت از آن حکومت.البته در جوامع «طبیعی».

همین جا هم اعلام کنم،اگر به فرض فردا تمام موانع دموکراسی از سر راه ایران برداشته شه پوسته صلب به قول حجاریان حقیقی شکسته شه،من رایم را در یک انتخابات آزاد به امثال تاج زاده خواهم داد،نه اینکه «دیگرانی» چون دیهیمی را به جامعه آرمانیم دورتر از تاج زاده میبینم،بلکه فکر میکنم دیهیمی در موضع اپوزیسیون برای هر حکومتی از نان شب واجب ترند.دلیل مهم تر اینکه اصلاح طلبان (به قول عوام)کننده هستند،دو دهه حضوردر مناصب مدیریتی از انها مدیرانی قابل تامل ساخته،به فرض که در وقت ورود کارنابلدان انقلابی بودند.مطمئن باشید حتی اگر روزی علم مدارانی هم چون امریکاییان هم قرار باشد قدرت را در ایران به دست کسی بسپارند،اولین گزینه «اصلاح طلبان پیش رو» خواهند بود.در زمینه مدیریت کلان چیزی که قبل از همه می آید شناخت از چیستی و چگونگی سیستم (سامانه) است. (تکبیر)

تمام لینک ها از آق بهمن است.

Sunday, May 15 at 9:41 PM

نتیجه گیری نه چندان اخلاقی

امروز فیلمی دیدم به نام
The last Ride
این فیلم که داستان مزخرفی داره تمام تلاشش این بوده که ماشینی که مدت هاست از تولید خارج شده بود و سال قبل جنرال موتورز تولید اش رو شروع کرد رو تبلیغ کنه.تا اینجا رو داشته باشید تا از فیلم نامه یه کم بگم:
اقا قهرمان در مدل قدیمی ماشین با معشوقش از دست پلیس فرار می کنن سال 1970.زن تیر خورده و به موقع به مرز نمی رسند.زن می میره،سال ها بعد نوه قهرمان دوباره با معشوقش که این دفعه از دست خلاف کار ها فرار می کنن تیر خورده و این بار نوه قهرمان ترجیح می ده معشوقه رو نجات بده به جای اینکه به گریز ادامه بده.
نکته اخلاقی اینکه
No matter how much GTO has improved,there still is a significant risk that you lost your loved ones in it. ;)

Friday, May 13 at 11:42 PM

تبلیغات به شیوه قطب عالم جمال


Posted by Helloجشن تکلیف سیاسی،در دلم به خلاقیت سربازان گمنام احسنت می گم.اینها در گزافه گویی دسته شاه فقید و رهبر پیشین جمهوری اسلامی را بسته اند.
اگر محتویات تابلو قابل خواندن نیست:
1753894 رای اولی
جمعه 27 خرداد
پی نوشت: بخشی از عکس که دیده نمیشود را هم میآورم
فردا از آن اوست(کی؟احمدی خوش تیپ؟)

Wednesday, May 11 at 12:30 AM

انتخابات ،روزهای خاکستری

این را بخوانید(توضیح ضروری:من لینک های فیلتر شده را با یک فیلترشکن می گذارم تا دیدن اش برای امثال خودم که زیر سایه شوم منع حکومتی از اشکارترین و ابتدایی ترین جنبه های آزادی زندگی مدرن هستند،زحمت دنبال گشتن برای مَفَری از تحکم سایه گستر نظام جمهوری اسلامی نداشته باشند.بعد ها اگر لینک ها از کار افتاد،چون نوع فیلترشکن طوری انتخاب شده که لینک اصلی از آدرس بار حذف نشده،زحمت کپی کردن لینک را بکشید.)
نوشته مجید محمدی ،با اینکه او از ایران به دور افتاده بسیارنزدیک به واقعیت است.تصورمی کنم نقطه قوت دیگر مقاله اش پرهیز از تحریم بلاشرط است.
با نظر او کاملا موافقم،حتی بخشی که اشاره به مُخَیَر بودن دردوگانه های« خوب و بهتر»و «بد و بدتر» می کند؛اشاره ای که اولین بار می شنوم. تا پیش ازین عادت به دو قطبی «بد و بدتر» بود.
اما هنوز علت شماره گذاری مطالب نه چندان مفصل او را نفهمیدم.او بسیار جامع و مانع می نویسد،شاید نیازی به شماره گذاری نباشد.

Monday, May 2 at 11:18 PM

سریال قالیباف ،قسمت دوم

هر دم ازین باغ بری می رسد.لابد می گویید این چرا به برادر ارزشی "دکتر" قالیباف گیر داده.باور کنید دست خودم نیست،خودش میاد!
امروز دوباره مراجعه کردم به حوزه نظارتی "دکتر" ، بعد کلی سرو کله زدن مدارک رو بالا پایین کردن، وقت گرفتن 3 قطعه عکس حقیر سراپا تقصیر،خانم به من گفت:" اگه عکس تو قبول نکردن تقصیر خودته"من اول فکر کردم اشتباه عکس بی ناموسی تحویل دادم،بعد شک برم داشت نکنه عکس کراوات دار داده ام،وقتی دوباره عکس را نگاه کردم با چشمان از حدقه بیرون زده پرسیدم :"مگه عکس چشه؟" درست به خاطر داشتم که عکس با عینک ،کلاه یا کراوات ممنوع می باشد.هیچ احمقی با کلاه عکس رسمی نمی اندازد پس چرا سعی کنم که اثبات کنم "مشکل" کراوات بوده است.آقایان ماشا للا ه خیلی تغییرات داده اند(برای مثال تحویل مدارک به جای چند مرحله ،تک مرحله ای شده .آزمون تعهد و سئوال جواب هم که حلوایش مدت هاست پخش شده،ایا "مشکل" این قدر با کراوات ریشه ایست؟)
خلاصه خانم پاسخ داد:"مو هات مدل داره"
هرچی فکر کردم جزو شروط عکس در هیچ جا "مدل نداشتن" مو ذکر نشده بود.گرچه در نامرتب بودن و زننده بودن به عنوان اصول حقه امت بودن در نظام جمهوری اسلامی تشکیک نمی کنم،ولی بلاخره بهتر است آن عده که می گویند:"قالیباف دست نیروی انتظامی را از حریم خصوصی مردم بیرون کشیده" روشن کنند از کدام قسمت ها بیرون کشیده،اصولا روشن سازند دست نیروی انتظامی از کجاها بیرون آمده و در کجاها فرو رفته!حاضرم شهادت بدهم در زمان قالیباف 3 بار به منزل خصوصی ما تعرض شد،از این میان 2 بار توسط اوباش بسیج بود.از همه جالب تر ناتوانی پلیس 110 در آرام کردن یا رفع تعرض بود.هرچه بهشان می گفتی فقط راه و چاه را توضیح می دادند ولی جرات نمی کردند به اوباش نزدیک شوند.
طولانی شد اما بگذارید نوستراداموسی پیش بینی کنم در مورد انتخابات پیش رو:
هاشمی رییس جمهوری آینده است.شک نکنید.معین رد صلاحیت خواهد شد ، گرچه لیاقتش را نخواهد داشت(این مشارکتی ها آنقدر ها تند نمی روند که لایق رد صلاحیت شوند).

بعداً در مورد دلایلم خواهم نوشت

Sunday, May 1 at 2:42 PM

تبلیغات به شیوه برادر قالیباف


Posted by Hello

at 2:29 PM

نظرم عوض شد....

چند روز پیش در بخش کامنت های آق بهمن نوشتم :
تا امروز که مصمم نيستم راي بدهم يا نه .اما من در ۲۴ سال هيچ رايي نداده ام .شايد اين اوليش باشد
گمانم این بود که شاید با صندوق ها این بار "آشتی کنم"،اما آنچه امروز رخ داد ، حسابی مرا به فکر فرو برد.قالیباف نامزد ریاست جمهوری ریاست نیروی "خدوم" انتظامی را به عهده داشت.2سال قبل که برای گرفتن گذرنامه 2 برادر کوچکم به اداره مرکزی رفتم،گرچه کارم در یک روز تمام نشد ،ولی شکایت چندانی نداشتم.بماند که پرسنل گذرنامه همیشه به کسی که گذرنامه طلب می کند به چشم یک مستکبر کثیف که می خواهد فامیل های طاغوتی اش رو ببیند یا می خواهد مراکز فساد پاتایا و دوبی را آباد کندنگاه می کنند ، و دلیلی برای همکاری یا احترام گذاشتن نمی بینند.اما
امروز برای تعویض گذرنامه به ادارات منتشر! در سطح تهران مراجعه کردم.بار اول که رفتم گفتند که یک عالمه آدم جلوی شما هستند ،می باید ساعت 6صبح بیایی ،من هم صبح زود رفتم و شماره 24 اسم نوشتم؛ساعت 12 که برگشتم،دیدم جلوی اسم من تیک زده (یعنی من پذیرش شدم!)خودم را که معرفی کردم ،مثل تمام کارمندان که ارباب رجوع را مسئول همه نقصان های عالم می دانند ،با رویی ترش و خالی از احترام بدون سر بالا کردن گفت : "کسی به جاتون رفته تو!"گفتم :"اخه مگه می شه با اسم دیگران به شما مدارک بدن؟"با خونسردی انگار که مچ مرا در حماقت ابدیم گرفته بود ،با ذوق تعریف کرد که عده ای وقتی صاحب اسم صدا شده دست بلند نمیکند خود را به جای او جا می زنند!بعد هم که من اصرار کردم چرا اجازه چنین کاری بشان داده میشود ،گفت:"زرنگ هستن دیگه"هیچ متوجه نبود که در همین چند جمله ،هم قانون شکنی رو ستود ،هم شانه خالی کردن خود رو تائید کرد ،هم بی تفاوتیش رو نسبت به تضییع حق. چه کار باید می کردم؟
1.روش ایرانی(با سابقه تمدن چند هزار ساله):می بایست سریع شروع به فحاشی کنید ،استفاده از زبان کنایات که باعث سوزش و اگزمای شدید در بعضی نواحی کارمند نه چندان محترم می شود قویاً توصیه می شود.به یادش بیاورید که شغل او کم اهمیت ترین کاریست که از "کارمند جزء "بر می آید.برای اینکه بعداً همین کار جزیی شما را مجبور به عذر خواهی می کند نگران نباشید ،بعد که تخلیه شدید می توانید از عباراتی چون:" خب تقصیر شمام بود ،منم ناراحت بودم ."استفاده کنید.با حاضران در صحنه صحبت کنید و بیادشان بیاورید که اصولاً کارمندان "دزد" هستن،اگر به اندازه کافی شانس داشتید کسی از جمع به شما اعتراض می کند که آقا توهین نکنید ، یا شما را به تلاش برای "تو صف زدن "متهم می کند(نگران نباشید ،ملت شهید پرور همه یک پا ضابط قضایی هستن،امکان نداره چنین فرصتی رو برای مستفیض کردن خَلق از دست بدهند.)بنای داد و بی داد بگذارید،اما خیلی خودتان را جر ندهید،داریم به آخر ماجرا نزدیک می شویم و شما که یواش یواش به نواحی کم مصرفی از مغز مربوط به تعقل هم توجه کرده اید ،سعی می کنید دلیلی برای" تند" رفتن خود پیدا کنید.
2.روش اجانب(این روش متاسفانه به دلیل ناشناخته ماندن روش قبلی ،در اکثر نقاط پیشرفته دنیا استفاده می شود):خیلی آرام ضمن یاد آوری اینکه کارمند کمی تا قسمتی محترم ممکن است حق داشته باشد،ازو توضیح می خواهید،اگر قانع نشدید به او می گویید که احساس می کنید حقوق تان به عنوان یک شهروند محترم ضایع شده بنا بر این دوست دارید که گله خود را به اطلاع "مسئول مربوط" برسانید.احتمالا یک فرد محترم به سراغ تان می اید و در مورد مشکل شما سئوال می کند.اگر از توضیح داده شده قانع نشدید ؛یا به مرجع بالا تر ارجاع میشوید یا از خیر انجام کار می گذرید.در هر صورت دلیلی برای جر و بحث با یک "مامور" نمی بینید.
بر گردیم به اصل موضوع ، این تغییرات در شیوه تحویل مدارک برای چیزی که تمام کشور های جهان موظف به صدور آن برای اتباع خود هستند،در زمان ریاست قالیباف رخ داد.سال گذشته هم به ظهور چنین شرکت های خصوصی برای صدور پلاک های جدید خودرو (که در حیطه وظایف نیروی انتظامی است) برخوردم.از آنجا که هرچی سنگه ماله پای لنگه! آن موقع هم به خاطر "گم شدن"پلاک در شرکت، علیرغم حاضر بودن ماشین ام ،15 روز معطل شدم،و جالب این بود که پلاکی که به من دادند و ادعا می کردند "پیدا شده" تاریخ ضرب 1 ماه و نیم زودتر از زمان ثبت ماشینم بود(می دانید پلاک در حال حاضر فقط بعد از قطعی شدن صاحب خودرو ضرب می شود)در باره این شرکت ها فرصت شد می نویسم.
حال سئوالم از او(اگر در عالم خیال با او مواجه شوم) این است که اگر رییس جمهور شود ،برای جلوگیری از ضایع شدن حقوق شهروندی من چه برنامه ای دارد؟خواهش می کنم توجه کنید که من مقصر این اتفاق را همه می دانم ،مهم تر از همه شخص قالیباف .در یک جامعه این چنینی ، از کارمندی که ندانسته قانون گریزی می کند ، تا مدیر شرکتی که به اهمیت وقت برای دیگران بی اهمیت است، فردی "تبدیل " به من می شود تا " زرنگ" باشد,مقصر اند .اما مسئول همه این ها "رییس بزرگ" است.او حتی باید برای اصلاح اخلاق ما هم برنامه بدهد،اقلا زمینه را فراهم کند که رشد اخلاقی پیدا کنیم،ازین منجلاب تزویر و تکبر بیرون آییم.پس قالیباف باید بتواند توضیح دهد که چگونه؟ اگر میخواهد که "رییس بزرگ"شود.
و اما من،فکر نمی کنم با آنچه دیدم به "اشتی...." فکر بکنم.
مطلب طولانی شد اما ذکر 2 نکته ضروری است:
من با این حرف ها هرگز نمی خواهم قصور مدیریتی قالیباف را به این مورد محدود کنم،از نظر من آنچه بر سر "وبلاگ نویسان " آمد نهایت "قصور" یک مدیر ، و سمبل مسئولیت نا پذیری این مدیران رده میانی نظام است.اما هرگز از قصوری که در ادای حقوق من شد هم نمی گذرم.
این بحث پایان نیافته ،مسائلی چون "تاثیر رای من" یا "به که می شود رای داد؟" را به آینده می گذارم.