<body><script type="text/javascript"> function setAttributeOnload(object, attribute, val) { if(window.addEventListener) { window.addEventListener('load', function(){ object[attribute] = val; }, false); } else { window.attachEvent('onload', function(){ object[attribute] = val; }); } } </script> <div id="navbar-iframe-container"></div> <script type="text/javascript" src="https://apis.google.com/js/platform.js"></script> <script type="text/javascript"> gapi.load("gapi.iframes:gapi.iframes.style.bubble", function() { if (gapi.iframes && gapi.iframes.getContext) { gapi.iframes.getContext().openChild({ url: 'https://www.blogger.com/navbar.g?targetBlogID\x3d8321473\x26blogName\x3dBianconero\x26publishMode\x3dPUBLISH_MODE_BLOGSPOT\x26navbarType\x3dBLUE\x26layoutType\x3dCLASSIC\x26searchRoot\x3dhttps://bianconerro.blogspot.com/search\x26blogLocale\x3den_US\x26v\x3d2\x26homepageUrl\x3dhttp://bianconerro.blogspot.com/\x26vt\x3d-9054836207128442450', where: document.getElementById("navbar-iframe-container"), id: "navbar-iframe" }); } }); </script>

Bianconero

Sunday, October 30 at 8:37 PM

پروانه و طوفان

جدید ترین «نام گنجی را تکرار کنیم» را بخوانید.

سخن کم نظیر می نویسد ،و موثر ترین کاری ست که برای گنجی انجام می دهد ،به فکرم رسید یا مانیفست را و یا نوشته هایی وزینی مثل این را به زبان های دیگر ترجمه کنیم و در وب بگذاریم.به خصوص انگلیسی.لازم نیست که مدح اکبر باشد، می توان از تند ترین انتقاد ها هم برای ترجمه استفاده کرد.چون مهم به نظرم تکرار شدن نام اکبر است.این را به سخن خواهم گفت ،تا ببینم نظر او چیست.

من اما می خواهم روی یک نکته دیگرتمرکز کنم:
آن طور که من برداشت کردم سخن نیز موافق است با گنجی که :
کمترین فعالیت ها نیز ،اگر عوامل محیطی بر وفق مراد باشند، می توانند اثراتی شگرف بگذارند.
چیزی شبیه به «اثر پروانه ای»(1) .یادم است اول بار که اسم اش را شنیدم با خود گفتم چه اسم چرتی .بعد برایم توضیح دادند که علت این است که این تئوری می گوید حتی از بال زدن یک پروانه در تهران، ممکن است سیلی در مازندران جاری شود.

البته تشبیه اکبر به پروانه خیلی رمانتیک و یخ می شه.ولی به نظرم درست می آد که ، حتی اکبر ،تنها و یک تنه، امکان دارد که بتواند سرنوشت این نظام را به دست بگیرد.نمی خواهم در مورد شدت و قوت این احتمال بحث کنم.
اما بگذارید چیزی را توضیح بدهم:
در سیستم های آشوبناک(2) شما قادر به پیش بینی نیستید.اما دلیل اش بی نظمی ( یا به عبارت صحیح تر ، غیر قابل پیش بینی بودن) این سیستم ها نیست.علت، ناتوانی ما در در نظر گرفتن تمام پارامتر های موثر است.مثالی بزنم:
این که پیش بینی های هوا شناسی همیشه درست از آب در نمی آید ،و یا ناتوانی حتی دانشمندان مرکز کنترل طوفان های دریای کارائیب ، در پیش بینی رفتار طوفان های رده های بالا(مثل کاترینا) ، دلیل اش این است که همیشه پارامترهایی هستند که از قلم افتاده اند و یا ما قادر به اندازه گیری شان نیستیم.

سخن هم ،آن طور که من برداشت کردم،توضیح می دهد که کار اکبر ، یک از جان گذشتگی بر اساس اعتقاد راسخ به ارزش های درونی اش نیست.من البته تا پیش از این نوشته سخن چنین نظری داشتم.منظورم این است که در مختصات ذهنی من ، عمل اکبر کمی بی عقلی به نظر می آمد.یعنی برایش توجیهی پیدا نمی کردم.خوب سخن حالا می گوید که اکبر به دلیل منطقی دست به کار چنین کاری شده ،صد البته که من قانع شدم .
اما هنوز حرف دارم ،سخن درست می گوید که اکبر دلیلی منطقی دارد ،کافی ست با فرض صحت اعمال اثر پروانه ای بر سامانه هایی آشوبناک مثل جامعه انسانی ، به آن نگاه کنیم.اما آیا واقعاً مجموعه شرایط محیطی ، وضعیتی مساعد را برای این عمل متهورانه به تصویر می کشند؟به زبان دیگر ، آیا برداشت سخن چنین است که شرایط حال حاضر داخلی ایران ، و عرصه بین الملل طوری ست که با بال زدن پروانه ،طوفان شروع شود؟

من این طور فکر نمی کنم ، در حقیقت ،برای آزمایش این فرض ، باید ابتدا پارامتر های موثر را شناخت.
پارامتر ها داخلی و خارجی اند:
در داخل: همان طور که بارها سخن پیش از این نیز اشاره کرده بود، زمینه تغییرات اساسی ، واقعاً در ایران امروز ضعیف است.(تصور بکنید که نوک پیکان تکامل سیاسی جامعه ایرانی ، شکست خوردگان انتخابات اخیر اند.):
افول فرهنگ به قدری واضح است که حتی صلب ترین لایه های محافظه کار حاکم را به فغان درآورده.
زایش علمی در تقریباً تمام زمینه ها ، به قدری مختصر و قابل صرف نظر شده که می توان اصلاً آن را صفر حساب کرد.
امید به آینده چنان تیره و تار ست که شاید ذهن نگارنده را هم برای نوشتن این چند خط ملامت می کند!

به بیان دیگر ، باید دقت کنید که «اثر پروانه ای» در تمام سامانه های آشوبناک قابل تعمیم است ، به شرطی که به شرایط اولیه حساسیت نشان دهند.(یعنی متاثر از شرایط اولیه سامانه باشد).جامعه ایرانی چقدر آماده تغییر پذیری از شرایط اولیه است؟می توان امیدوار بود ، که روزی فرا رسد که حتی یک پروانه هم بتواند طوفان به پا کند(پایه انتقاد غیر متعارف همراهان دیروز اکبر ،از اصلاح طلبان امروزی و دیروزی تا روزنامه نگاران هم بند سابق اش) ولی امروز شاید برای این کار اندکی نامناسب باشد.

در عرصه بین الملل ، بی ثباتی جمهوری اسلامی ،با معیار های مدرن عرف در جهان ، بر کسی پوشیده نیست(لابد در یک کشور خیلی هم یک پارچگی و مصلحت اندیشی برقرار نیست که روی تمام چهره های قابل طرح جهانی را برای آزاد سازی یک زندانی اندیشه ، زمین می اندازد).اما باز این سئوال پیش می آید که آیا عمل اکبر ، توانسته اراده خارجی را برای ایجاد تغییر در نظام حکومتی ایران تحت تاثیر قرار دهد؟
فراموش نکنید که اکبر در مانیفیست اش ، روی سخن اش به همه اهل اندیشه از هر ملیتی ست.و در نامه های آخر اش از زندان ، همواره دنیا را مخاطب خود قرار می داد.اما به راستی عمل اکبر توانسته آشوبی به پا کند که جهان را در نوردد؟

این ها سئوال هایی ست که اگر وجود اکبر بیرون از زندان بود، مسئول پاسخ اش خودش بود.اما حال که سوگمندانه او را بیرون و در جمع خود نداریم ، برای همه هم فکران اکبر مفید خواهد بود که پاسخی در خور برایش بیابند.



1.Butterfly Effect
2.Chaotic Systems

Friday, October 28 at 7:38 PM

ما همه احمدی نژاد ایم.

گزارش از خاک وطن:
اوضاع قمر در عقربه.در سطح کلان ، یک مشت ادم کوچیک به جان هم افتادن تا هر چی که نئوکان های آمریکایی آرزو می کنند ،این ها اجرا کنن.
رییس جمهور شورای نگهبان ، در یک اقدام نه چندان بی سابقه ، خواستار نابودی اسرائیل شد.اول «همه» فکر کردند که این نظر رهبریه، بعد که نماز جمعه روز قدس با شکوه تمام بدون رهبری اقامه شد ،«همه» نظرشان را عوض کردند و گفتند که دلیل حرف های احمدی نژاد سکهء یک پول کردن تیم مذاکره کننده هاشمی ست.بعد تر که در نماز جمعه هاشمی هم خواستار نابودی اسرائیل شد ،«همه» مجبور شدند ساکت شوند و دیگر ... اضافی نزنند.

پرونده اتمی هم بر همین منوال می گرده .اول که «همه» یقین داشتند که احمدی نژاد و سربازان نه چندان گمنام امام زمان در سپاه می خوان یک نان دانی برای ارتش و سپاه بسازند و با جنگی که به راه می اندازند ،اقلاً لای در بهشت باز شه بلکه این بسیجیان به کام برسند.اما بعد که هاشمی هی سُر می خورد عربستان ، معلوم شد بر «همه» که زورشان نمی رسد که این در را باز کنند .وبعدتر که هاشمی در نماز جمعه قدس به غرب هشدار داد که در مواجهه با پرونده اتمی فکر نکند که با یک طیف یا باند و جناح طرف است ،«همه» باز هم مجبور شدند ...شان را در دهانشان بگزند.



روز های سپری شدن ریاست جمهوری این مرد فاضل ، یک چیز را به خوبی به ما ثابت می کند :ما همه احمدی نژاد یم.مگه چقدر فرق هست بین کسانی که جلوی تلویزیون جمهوری اسلامی از لزوم داشتن سلاح هسته ای دفاع می کنندو یا کسانی که پشت خط ضیا و هاله می آیند و تمام نقشه های «رژیم» را می ریزند رو دایره ، با رییس جمهور شورای نگهبان هست؟ هر دو در جایی که نباید حرف می زنند( به قول سعدی یکی از طیره های عقل را دارند).


مسعود خان بهنود می گوید که کسانی از شمال شهر تهران که نرفتند به معین رای دهند ، شوخی شان گرفته بوده.البته در مورد این که این شوخی خنده دار بوده یا نه می شود بحث کرد.اما فکر کنم ایشان جای کروبی و معین را در جدول آرا اشتباه دیده، جز عبدالکریم سروش که روز هایی قبل از دور اول ،به شوخی کروبی را کاندیدای اصلح دانست، هیچ یک از اصلاح طلبان و طرفداران شان ، در خواب هم نمی دیدند که معین از 7نفر 4ام شود.فکر کنم ، مسعود خود همان موقع چیزی نوشت در نکوهش شعار کروبی.البته به قول عبدی ، تحلیل انتخابات بعد آن ، به درد عمه جان مرحوم من می خورد،ولی خوب بود مسعود خان دقت می کرد که:

به فرض که حس شوخی نمی گرفتند بالا شهری ها،به فرض هم که آرا کروبی به نام معین خوانده می شد، جدی باور دارد که کسانی که از یک میلیون رای آخری که خواندند ، بالای هشت صد هزارش را برای احمدی نژاد خواندند ، نمی توانستند این فاصله به قول مسعود دویست و پنجاه هزاری را تبدیل به یک میلیون کنند؟که شوخی بالا شهری ها خنثی شود؟

Wednesday, October 19 at 1:04 AM

نام اکبر را تکرار کنیم

جانانه نقد می کند سخن.
بهانه را تکرار نام گنجی گرفته ،اما به کاری دست زده که فی الواقع بسیاری ادعایش کردند، از جمله کل جبهه موافق شرکت در انتخابات، و گفتند از آن چشم می پوشند چون اکبر در بند است ،اما خب حالا که نمی گذارند به در آید ،و خواب شیرین ایشان هم تعبیر نشده ، فراموش اش کردند.هم خودش را و هم آرا اش را.
از ابتذال لوس آنجلسی انتظاری نیست ، که «مانیفیست دوم » را به روی موزیک غربی می خواندند وقت انتخابات و پشت اش جبهه می گرفتند که :«بعله ، ببینید او هم می گه شرکت نکنید»
هیچ یک جرات نکردند که نزدیک آرای اکبر شوند،تا مبادا او به «آن طرفی» بودن محکوم نشوند.البته که خامی کردند و رندی.ورنه ف.م. سخن که به قول حاجی آقای هدایت «خورده پُرده ای» با کسی ندارد ، به این راحتی قدم در این وادی گذاشت ، تا امروز که اعتراضی نشنیدم که فلانی دارد یک زندانی را می کوبد.

اما سوی دیگر قضیه ،کمی شخصی ست .نظر من این بود که هر که به حد فهم خود، و چه بهتر که با مطالعه ، به نقد آرای گنجی بپردازند در وبلاگ شان ،برنامه ام در وبلاگ هم همین بود.اما وقتی غولی چون سخن قدم در این وادی می گذارد، عرصه سیمرغ بر پشه(خودم) تنگ می آید.

اما به قول معروف ، سنگ پای قزوین ، جلوی زبان و روده درازی ما کم می آورد.خواهم نوشت ، با مطالعه البته ، در مورد مانیفیست اکبر ، که گفتن از اکبر هیچ فایده نکرد.اما قویاً باور دارم اگر حجم مطالب علمی ، و یا حداقل غیر احساسی ، در مورد اکبر ، فراوان شود، برای فردای خودمان خوب است.فردایی که از پس پردهء احساس ، سنگ محک می زنیم کارهایمان را.


از شیرین ترین یادگار ها ی وب نگاری ام ، جایزه زرین ام از سخن است ،بخوانید اش این پایین ، تا متوجه شوید ،چرا می ترسم که عرض خود برم و زحمت بزرگان بدارم.

Saturday, October 15 at 2:54 PM

خواندنی ها

سخن در دو قسمت در باره اکبر نوشته.بخوانید.

این جا را هم بخوانید ،خیلی به چیزی که من گفته ام و در دلم است که بگویم شباهت می برد ،فرق اش این است البته ، که متنی شیوا و مستدل دارد.

Friday, October 14 at 2:53 AM

حاجی آقا

...مزلقانی پیروزمندانه دستش را بلند کرد: بنده پیشنهاد می کنم که عکس حضرتعالی ، مقصود کلیشه ء همین تابلوست ، در روزنامهء «دب اکبر» چاپ بشود و شرح حالی هم از شما به مناسبت انتخابات زیر عنوان «پدر دموکراسی» در صفحه اول روزنامه درج کنیم.
حاجی : آقای مزلقانی ما را خجالت می دید؟
-اختیار دارید!بنده از صمیم قلب عرض می کنم.باید ملت نوابغ خودش را بشناسد ، بنده فقط برای کسب اجازه امدم.بعلاوه اعلانی که دستور داده بودید رونویسش را تهیه کردم ،الساعه از لحاظتان می گذرانم.
اگر مناسب است بهمین شکل چاپ شود.(کاغذی از جیب خود درآورد و خواند):«آقای حاج ابوتراب از خانواده های اصیل ایرانی که در دامن زهد و و تقوی پرورش یافته و مبارزات اجتماعی و فداکاری های آزادیخواهانه ء ایشان بر هیچکس پوشیده نیست ، بنا به خواهش گروه بیشماری از میهن پرستان و آزادیخواهان نامزد وکالت می باشدو ضمناً متعهد می شود که در اولین فرصت جادهء چهارده معصوم را برای رفاه حال هموطنان عزیز آسفالت بکنند.
انتخاب ایشان را بتمام روشنفکران و آزادیخواهان توصیه می کنیم.لذا از عموم علاقمندان تمنا می شود وجوهی که بمنظور آسفالت جادهء چهارده معصوم جمع آوری می شود به حساب شماره ... بانک ملی بپردازند.»
.....
نقل از «حاجی آقا» صفحه ء 84 -85چاپ سال 1356


ای بگویم صادق چه نشوی که این ایده را برای بعضی ها فراهم نکردی....

Thursday, October 13 at 1:26 AM

هنر آلوده

هنر نبض تپنده زندگی ست.برای من همه هنر ها جذاب است.اما برای نکته ای که به نظرم آمد می خواهم روی یک رشته متمرکز شوم: هنر هفتم

سینما ، فارغ از اثر گذاری خارق العاده اش در نیمه اول قرن بیستم ، که باعث جذب تقریباً تمام حکومت ها در جهت تبلیغ فرهنگ مطلوب شان شد ، حتی با حضور تلویزیون هم از قدرت اش کاسته نشد.
همیشه سینما جای نمایش چیز هایی بود که در تلویزیون پخش نمی شوند و در تئاتر فرصت ارتباط با مخاطب بی شمار نمی یابند.

از این منظر ، سینما فقط عرصه هنر نمایی چیره دست ترین بازی گردانان قرن بیست نبود ، که گاه عرصه ترکتازی کمونیسم بود و گاه عرضه کننده لیبرالسیم.

دو جریان متمایز حول این هنر شکل گرفت.جدای از تمام حواشی آن.اولی که بیشتر به اردوی لیبرالیسم نزدیکی داشت ، پشتوانه سینما را گیشه کرد ، فیلم های عامه پسند و «گیشه ای» ساخت.دومی که اول در دل کمونیسم شکل گرفت و بعداً تقریباً تمام منتقدین لیبرالیسم(از جمله بنیادگرایان مذهبی ، و برجسته تر از همه شان ایران پس از انقلاب 79) را زیر چتر خود گرفت.این گروه ، تئوری هنر ناب را مطرح می کرد و صد البته که هر انشقاق این گروه با بخشی از سینمایی که هالیوود سردمدارش شد مشکل داشتند.
کمونیست ها آن را «فریب لیبرالیسم» می دانستند ، هنرمندان پست مدرن اورپایی آن را خالی از جنبه های هنری می دیدند و اسلامیست ها هم آن را مبلغ «انحطاط» اخلاقی می دیدند.

سینمای مستقل شاید از دل همین برخورد دو دیدگاه شکل گرفت.این سینما جهت اش کلیشه شکنی هالیوودی بود.بزرگان هنر هفتم البته که از دل همین سینمای مستقل ( که در ابتدا چندان هم مستقل نبود) بوجود آمدند و حتی بسیاری شان بعد تر در هالیوود فیلم ساختند! اما با سقوط بلوک کمونیست و فتح آخرین سنگر واقعی اش ،شوروی ، کشور هایی که تا دیروز با مدد جشنواره های حزبی سینمای مستقل! خود را سرپا نگاه می داشتند ، یک باره یتیم شدند.برای بسیاری این پایان هنر هفتم به شمار می رفت.اما این اتفاق نیافتاد ، سینمای به شدت کم خرج اروپایی ، آرام آرام سیر هالیوودیزه شدن را پی گرفت ، چهره های درخشانی از میان جوانانی که فیلم هایشان را حتی برای گیشه هالیوود می ساختند بر آمد و بعد تر جذب هالیوود شدند.

امروز اما مفهوم مستقل سازی دیگر ؛ساخت فیلم غرب ستیزانه نیست .اصولاً مخالفت با غرب (در مفهوم عام اش) کمی دِمُدِه شده ، و سوژه ای ماتیکی به حساب می آید.امروز در همان هالیوود هم سینمای موفق مستقل می توان یافت.فیلمی که فیلم نامه اش به سفارش کمپانی دارنده حق امتیاز پخش دست کاری نشود و یا سناریو را برای فلان ستاره هالیوود باز نویسی نکنند.فیلم هایی با پیامی ساده ، ساختی بی آرایه و نسبتاً بی تکنیک.این فیلم ها که همگی شان ، مینی مالیستی هم نیستند ، گیشه خود را یافته اند، آن هم در کشوری که یک فیلم تجاری 180 میلیون دلاری در هفته اول نمایش بیش از 70% صندلی های نمایش را اشغال می کند.

خوب حالا فکر می کنید ، ورود پول به عرصه هنر آلوده کننده است؟یعنی فروش یک صد میلیون دلاری «اسپایدرمن» در یک هفته ، ناقوس مرگ «هنر ناب» باید تعبیر شود؟

من فکر می کنم که این طور نیست.در حقیقت ، من فکر می کنم که اصلاً شرط ناب بودن هنر ، پرخرج بودن یا نبودن اش نیست ،سیلان روح کارگردان و بازیگر در فیلم است.به علاوه ، مثال های خلف اش فراوان است.
تصمیم دارم چند فیلم «مستقل» که این مدت دیدم را برای تان معرفی کنم ، باشد که بهره گیرید....

Sunday, October 9 at 1:53 AM

برای یک جمهوری خواه تمام عیار

وقتی او نوشت که تنها راه باقیمانده جمهوری خواهی ست ، به قول خودش حصاری به دور خود با دوستان پیشین کشید.
البته او تنها نبود که حالا سایه سنگین ملامت دوستان را تحمل می کرد ، جمعی شده بودند اما او یک تنه تصمیم به مبارزه گرفت.

از بزرگ کردن بیهوده آدم ها متنفرم ، چون باعث سرخوردگی بعدی خود آدم می شود ، ولی اکبر احتیاجی به بزرگ کردن ندارد.کسی که تمام جهان متمدن در حمایت اش همبسته می شوند دیگر از جامعه و زمان خود فاصله گرفته.ادعای تاریخی نمی کنم ، از مشابهات تاریخی بهره می گیرم تا بگویم که اکبر نانش ثبت شده در جایی از تاریخ.زمان این را نشان خواهد داد.بالاخره همیشه که نظام مذهبی بر خر مراد سوار نیست تا سدی بسازد میان مردم و قهرمانان اش ،افسانه ها حتی اگر قرن ها گوشه تاریخ خاک بخورند ، وقت مناسب بیرون کشیده می شوند ، گیرم که نامشان دوباره سودجویانه ماتیکی شود ، چیزی از ارزش ایشان نمی کاهد.
سال ها خواهند آمد و رفت . من و تو و اکبر شاید نباشیم که ببینیم ، اما دیگران خواهند دید که چطور کسی که نمی خواست «خون ا زدماغ کسی جاری شود» ، راهی را برگزید که بزرگان دیگر ملل هم برای صیانت شرافت انسانی از آن استفاده کرده اند.

در نگاه من ، اکبر کاری را کرده حداقل هم سنگ تمام دست اندرکاران دوم خرداد ،هر قدر آن ها در نشان دادن نقاط ضعف موفق بودند ، اکبر هم در اتمام حجت با این نقاط تاریک گامی بلند برداشت.
ایده الیست ها پیروزی را لابد در بر کندن یک شبه ریشه استبداد می دانند که نیک می دانید تا چه حد چنین رویایی از ذهن یک «جمهوری خواه تمام عیار» دور است.از دید آنان اکبر شکست خورد.اصلاً بگذار این طور باشد ،جایی پیشتر نوشتم من عاشق بازنده هایم.
اکبر که خود در روشن کردن تاریک خانه قدرت ایران ، سهمی به سزا داشت ، قدمی دیگر در پیش بود که به پای جان پیمود .او ما را هم به ضعف هایمان آشنا کرد.

لابد خیلی احساسی نوشتم ، دوباره خواهم نوشت از اکبر

این جا و این جا را نگاه کنید

Friday, October 7 at 11:46 PM

برکات «فرشته»

چند روز پیش به این خبر بر خوردم که در سفارت چین با مشروبات الکلی از میهمانان پذیرایی شد.
راستش ، از بابت یک کار تجاری چند سالی ست همین اوقات میهمانی در سفارت یک کشور اروپایی برگزار می شود.حتی در سال های اوج گیری خاتمی هم ، سفیر مربوط جرات نداشت که خوراکی های مسئله دار روی میز پذیرایی بگذارد ، و با این که عنوان دعوت «کوکتل پارتی» بود ،عملاً دست شما به چیزی جز اسنک های مختصر نمی رسید.
اما امسال وضع فرق می کرد ، سر یکی از میز ها نوشیدنی هایی چیده بودند ، که خب با تصور قبلی من ، آب آلبالو بود.اما بعد تر که گارسون مربوطه آن را تعارف کرد ، متوجه شدیم که این مذاکرات هسته ای چه برکت ها که نداشته ، تازه به آن بیافزایید آمدن اصول گرایان را.
خلاصه این که خیلی بی سروصدا ، مسئله معمولی که کلی هیاهو از ابتدای انقلاب به راه افتاده بود بخاطر اش ، به حمد الله با حضور این «فرشته» ( نقل از آیت الله خزعلی) ، دارد حل می شود.
صد البته که نبود میهمانان مسئله داری چون نمایندگان اصول گرای مجلس هم در شجاعت سفیر بی تاثیر نبود ، اما خب خیلی با سال های پیشین فرق می کرد که بانوان مدعو ، احساس می کردند در فرودگاه های خارج کشور پیاده شده اند.کلا به نظرم کلی از مسائل با آمدن طیف قدرت طلب حل خواهد شد.این کوچک ترین اش خواهد بود.

از وجه دیگر ؛ این که برای اقلیت های مذهبی و تبعه های سیاسی دیگر کشور ها ، آن هم در مکان های محدود خودشان ، بخواهیم تعیین تکلیف کنیم ، جدای از خرق عادت بودن در عرف بین الملل ، خیلی هم د ِمُد ِه شده.دیگه به جز هنگام تصویب قطعنامه علیه ما ، بقیه اوقات تقیه بهترین روش است.

Thursday, October 6 at 7:28 PM

طبقه

مهر انگیز کار مطلبی را نوشته در روز.کل مقاله حرفی حساب می زند ، اما جایی می گوید جامعه ایران چنین است و چنان است.
می خواهم موضوعی کلی مطرح کنم :
در جامعه ای به شدن ناهمگون و اتمیزه چون ایران ، که بر سر مسائل روزمره هم چندگانگی به جای دوگانگی جاری ست ، آیا هنوز می شود از مفهوم اکثریت برای اثبات مشروعیت یک ایده استفاده کرد؟
اصلاً بحث ام این نیست که دیگر جوامع همیشه یک دوگانه دارند که میان شان انتخاب می کنند ، که سهل همه می دانند که چنین نیست.فکر می کنم که همیشه در یک جامعه باثبات ،یک یا دو جریان غالب حضور دارند نه تعددی از خرده جریان ها .شاید آوردن مثال کمک کند.
به مثال ایالات متحده نگاه کنید ، جمهوری خواهی به معنای راست گرایی و دموکرات منشی به معنی میانه روی .
یا آلمان دموکرات مسیحی و سوسیال دموکرات ، انگلیس با حزب کارگر و حزب محافظه کار.

در عرصه اجتماعی هم ، معمول این است که در مواجهه با یک بدعت (مثل داشتن حق انتخاب برای ادامهء حیات) ، پاسخ یا مثبت و یا منفی ست.کم پیش می آید که از بطن مخاطبان نظریه سومی هم مطرح شود.

حال به ایران نگاه کنید ، مثلاً در مورد مسئله ای ساده مثل شرکت در انتخابات ، و یا بحث بر سر محدوده خصوصی افراد.قبول دارم که این موضوع به تعریف مخدوش و نادرست از مفاهیم پایه ای تجدد شکل گرفته ، شاید قبول هم بکنم که دلیل اش جریان روشنفکری ایران از دهه چهل به بعد بوده ، که مفاهیم تجدد را یا در ایدئولوژی تنگ نظر چپ دیده و یا در متون اسلامی به دنبال انطباق بوده.
اما حرف ام این است ، واقعیت این است که چند دستگی در همه مسائل جاریه به وضوح دیده می شود و تقریباً هیچ جریان غالبی وجود ندارد.تحول خواهی هم ، حتی نتوانست نظر همه را جلب کند ،( عذر می خواهم اما فکر می کنم کسانی که در انتخابات رای احمدی نژاد را رای به تحول خواهی خواندند ، مزخرف می گویند.عده ای که با دوم خرداد همراه جریان تحول خواه شدند ، خیلی زود دست از حمایت خود برداشتند)این حیرانی اجتماعی ، باعث شده که مرز ها مخدوش باشد و هر نظریه ای خود را محبوب ترین بداند.ادعایی بس گزاف.فکر کنم اگر برای توصیف پدیده ها ، از مفهوم «طبقه» استفاده کنیم ،بهتر می توانیم وزن تغییرات اجتماعی را حدس بزنیم.کاملاً متوجه ام که مفهوم طبقه به اندام قناص هیچ یک از اقشار نمی خورد ،اما مراد من مجموعه ایست که نسبت به پدیده های اجتماعی بر مبنای نفع مشترک شان موضع هماهنگ می گیرند .از این منظر ،هر چقدر هم که نتیجه بدست امده حدودی باشد ، از تعمیم بیهوده ای که در مفهوم «ملت ایران» وجود دارد به نظرم علمی تر است.

پ ن : پیشنهاد داور را به دیده می گزارم و از اکبر می نویسم .به زودی...

Sunday, October 2 at 9:29 PM

حتی چشم هاتان

اغلب تصور بر این است که الان که مجلس حسابی از سر و رویش اصول گرایی می بارد ، و ریاست جمهورمان در سازمان ملل نماینده ء «حکومت اسلامی» ست ، دیگر باید هر چه می گویند را نصب العین قرار داد و از آن نتیجه گرفت که آینده سیاسی چگونه ترسیم خواهد شد.می خواهم چندین برهان خلف بیاورم :
هاشمی شاهرودی کسی بود که علناً گفت اکبر گنجی آزاد می شود،نشد.
حداد عادل گفت امیدواریم مجلس در رای اعتماد اصولی عمل کند،نکرد.
ریاست جمهوری گفت با دادن ابتکار اتمی اش ،اقبال جهانی خواهد یافت،نیافت.

مثال از این دست فراوان است.اما منظور :
من فکر می کنم،در ساختاری این چنینی که جای پای تند رو ها پشت صحنهء سیاست پر رنگ تر می شود،اشتباه بزرگی ست حتی اگر ملاک مان سخنان رهبر انقلاب باشد.
سابق بر این جمهوری اسلامی چندین «پاچه ور مالیده» حرفه ای داشت ،که در صحنه بین الملل آن ها را می فرستاد تا حسابی شلوغ کنند، اما پشت درهای بسته ،ایران از تمام کشور های هم سایه اش حسابگرانه تر عمل می کرد.قدرت مند ترین شاهد اش،«ایران – کنترا» ست.این واقعه به خوبی نشان می دهد که نظام ،حتی در روزهایی که به ظاهر آتشین بود ، روی از میز مذاکره بر نمی گرداند.اما حالا ظاهراً بر عکس شده ، چهره هایی میانه رو و بی دردسر چون لاریجانی و حداد عادل و آصفی نمایندهء نظام شده اند،در حالیکه سیاست های کلان را کسانی دیگر و در جایی دیگر برای اش تصمیم می گیرند.شاهد اش هم پرونده اتمی ایران ، حداد عادل می گوید که مایل نیست پرونده به شورای امنیت ارجاع شود.اما جایی دیگر دارند برای دوران تحریم نقشه می کشند.

خلاصه این که این روز ها ، حتی به چشم هاتان هم اعتماد نکنید بابام جان!(با لهجهء غیاث آبادی بخوانید)