<body><script type="text/javascript"> function setAttributeOnload(object, attribute, val) { if(window.addEventListener) { window.addEventListener('load', function(){ object[attribute] = val; }, false); } else { window.attachEvent('onload', function(){ object[attribute] = val; }); } } </script> <div id="navbar-iframe-container"></div> <script type="text/javascript" src="https://apis.google.com/js/platform.js"></script> <script type="text/javascript"> gapi.load("gapi.iframes:gapi.iframes.style.bubble", function() { if (gapi.iframes && gapi.iframes.getContext) { gapi.iframes.getContext().openChild({ url: 'https://draft.blogger.com/navbar.g?targetBlogID\x3d8321473\x26blogName\x3dBianconero\x26publishMode\x3dPUBLISH_MODE_BLOGSPOT\x26navbarType\x3dBLUE\x26layoutType\x3dCLASSIC\x26searchRoot\x3dhttps://bianconerro.blogspot.com/search\x26blogLocale\x3den_US\x26v\x3d2\x26homepageUrl\x3dhttp://bianconerro.blogspot.com/\x26vt\x3d-9054836207128442450', where: document.getElementById("navbar-iframe-container"), id: "navbar-iframe" }); } }); </script>

Bianconero

Monday, November 28 at 11:19 PM

عدالت

پیشتر به خاطر درسم به بیمارستان هاشمی نژاد می رفتم.سر کوچه اش بازار مکارهء «اهداء» کلیه است.خواستم براتان مفصل بنویسم که جایی در روز یک مقاله خوب دیدم و منصرف شدم.

اما دلم نیامد این را نگویم:
در کشور هایی مثل ایالات متحده و اورپای غربی، یک سیستم یکپارجه هماهنگ «ترانسپلانت»(جایگزین کردن یک عضو بدن با عضو زندهء دیگری از فرد دیگر) وجوددارد که به شکل کم نقصی موثر عمل می کند.این سیستم باعث شده به محض در دسترس قرار گیری اعضای قابل اهدا(که معمولاً قربانیان جوان حوادث رانندگی هستند) ، تمام لیست انتظار پیوند برای انطباق بیولوژیک مورد بررسی قرار گیرد.یعنی تمام متقاضیان پیوند، دارای یک پرونده بیولوژیک تفصیلی هستند که تشریح کرده که آیا دهندهء فرضی ، در بدن فرد مورد پذیرش خواهد بود یا نه.
از سوی دیگر ، این سامانه که هم زمان تمام ایالات و استان ها را با هم بررسی می کند، مانع کمترین تضییع حقوق افراد می شود، چون که در تعیین کسی که باید گیرنده باشد، تمام فاکتور ها مثل سن فرد، شانس زنده ماندن فرد، وخامت بیماری اش و غیره را چک می کند، برای بیماری های نادر تر ، مثل سیستیک فایبروزیس، حتی باعث رفع شدن نسبی معضل بیماران شده است.در مورد بیماری های شایع تر مثل نارسایی قلبی و نارسایی کلیوی مزمن، باعث شده که دیگر نسبت دهنده های زنده به مرده ، به یک دهم برسد.این یعنی که تقریباً نیازی نیست به دنبال یک بخت برگشته باشید که حاضر است جانش را با پول معامله کند.
نمی دانم اگر این اسمش عدالت نیست پس تعریف عدالت چیست

Saturday, November 12 at 1:38 AM

من مذهبی نیستم

بهمن آقا چندی قبل نوشت:«چرا نیم چه مذهبی هستم»

این بحث احتمالاً به اندازه ء وبلاگ نویسی قدمت داره.تصور من اینه که به محض اینکه انگشت هاتون روی صفحه جادویی تکون می دید ،این تصور رو دارید که بین شما و خواننده احتمالی هیچ حجابی لازم نیست.برای همینه که می گم احتمالاً از اولین مباحث مورد توجه وبلاگ نویسان ایرانی بوده.

بهمن نوشت که (من این طور برداشت کردم) که دوست داره حداقلی از اخلاق رو در جامعه داشته باشه و فکر می کنم ضامن این حداقل ، دین هست.اما جالب حرف های بهمن نبود به نظرم ( که در جایش ، بسیار قابل ستایشه چون او سعی نکرد چیز دیگری جز خودشو نشون بده) بلکه جالب همیشه پاسخ ها و واکنش هایی که بر می انگیزه این بحث.

باور من اینه که همیشه یک بحث تازه اس در عرصه اجتماعیتا وقتیکه هنوز به عنوان «مسئله» (اگر نگیم یه معضل) در اجتماع مطرحه. این طور می خوام بگم که اگه ما هنوز در مورد این که مصدق خائن بود یا کاشانی( من نظرم در مورد این دو فرد به کل متفاوته) صحبت می کنیم.چون از اون افسانه ساختیم و به حاشیه هاش بیشتر اهمیت دادیم تا اصل موضوع. یعنی برامون هیجان انگیز تر بوده که یک بحث بی پایه و غیر مستدل را پیش ببریم تا به پیش بینی قبلمون(قضاوت آفت تحقیقه) برسیم، تا اینکه با یه بحث منطقی و با ارائه مدرک به یک جمع بندی برسیم تا بتونیم اون مسئله با در نظر گرفتن درس های تاریخی اش بایگانی کنیم.به همین ترتیبه دگر مسائل مون مثل انقلاب سال 79 ، باکرگی هنگام ازدواج(به زبان دیگه نداشتن روابط سکسی آزاد قبل ازدواج) و هزار مورد دیگه.


قبل از شروع بگم که منظور از واکنش ها ، یکی شم خودم هستم.چون من هم به این متن پاسخ دادم(غلط یا درست) پس مسئله هنوز برام باقیه ، شاید در ظرف مکانیه دیگه اصلاً بش توجه نمی کردم ،ولی امروز که میان اکثریت مطلق دین دار زندگی می کنم قضیه فرق داره.

خوب ، کمی هم از سابقهء خودم بگم.من اول بار این بحث ها را در نت، در وبلاگی به نام «ابوجهل» دیدم.متاسفانه این وبلاگ کفرآمیز که ظاهراً توسط یک فعال علمی دانشگاه برکلی نوشته می شد ، ادامه نداشت.یعنی به نظرم وسط اش ول کرد، چون بحث پایان نیافته بود.قویاً به همهء دین داران و بی دینان پیشنهاد می کنم که این وبلاگ عمیق و سراسر کفرآمیز رو بخونن.اگر هم ازش ادرسی چیزی دارید به منم بگید که بحث های جدید اش رو دنبال کنم.(آروز می کنم چنین باشه)
مسلماً بحث کردن در فضای مجازی از چیزی که به خاطر اش در بلاد اسلام مثل آب خوردن حکم ارتداد می دهند، بسی ساده تره ، و باید اعتراف کنم که منابع لازم برای رد استدلال های دین داران ، تقریباً در اختیار هیچ کس در ایران نیست(براتون یه خاطره توپ تعریف کنم : سال کنکور ، من در اردوی 24ساعته به سر می بردم و از عشق قدیمی ام دور بودم.نمی دونید چقدر زور داشت چیز هایی رو که بش اعتقاد ندارید ده باره بخونید.خلاصه یه روز که در کتابخونه مدرسه مشغول خوندن کتاب «تعلیمات دینی» بودم(که نمایندهء افکار یکی از پیش رو های اثبات دین از راه استدلال بود یعنی مرتضی مطهری) به جایی رسیدم که داشت طبق معمول می گفت:« البته بر همه واضح و مبرهن است که داشتن بنیانی به اسم خانواده از واجبات است و حتی انسان های نخستین هم چنین شیوه ای داشته اند...)
بعد هم پایین صفحه ارجاع داده بود به کتاب تاریخ تمدن ویل دورانت.من که برام محرز بود که خالی بندیه ، اما از بس از عشقم دور افتاده بودم که زبونم لال ، معصیت کردم و رفتم سراغ تاریخ تمدن ، خلاصه گشتم و گشتم تا این که اون چیزی که اشاره کرده بود رو در 10 صفحه بعد از آدرسی که داده بود پیداکردم(شاید چاپ ها متفاوت بود).چشم تان روز بد نبینه، این فاسق ، با اون زن زندیق اش ، بعد عمری دنیا گردی و مشاهده آیات خداوند می دونید چی نوشته بودند؟
«.... در گذشته های دور داشتن رابطه جنسی برای افراد در چهارچوب خانواده مفهومی غریب بوده .به طوری که حتی در نسل های بعدی که ازدواج به عنوان قراردادی برای محدود کردن رابطه جنسی بوجود آمد، دحترانی که تا پیش از آن تماس جنسی نداشته بودند، به دلیل باور بسیار قدیمی که اکثر جوامع نسبت به خون داشتند ، از کسی دیگر درخواست می کردند که ریختن خون باکرگی زن آینده شان را به عهده بگیرد و حتی عده ای بودند که به شکل حرفه ای مسئول این کار بودند!(نقل به مضمون)

حالا جالب این جا بود که شما وقتی بر می گشتید به کتاب دینی تان می دید که ارجاع به این کتاب برای موجه جلوه دادن لزوم باکرگی(برای زن) و نداشتن تماس جنسی(برای هر دو جنس) تا قبل از ازدواج بود!

من باورم نمی شد که هر آنچه برای توجیه دین گفته شده باشه دروغ محض باشه ، ولی از اون پس تصمیم گرفتم ، که به قول اون ور آبی ها، صحت گفته ها رو از یک منبع مستقل اثبات کنم، تا اگر روزی کسی برایم استدلال کرد ، بتونم قانع کننده باشم.
صد البته نداشتن منابع علمی می تونه دلیل خوبی برای سکوت باشه ولی آیا واقعاً جامعه ایرانی اون قدر لامذهب داره که بخوان از این راه خودشونو به جامعه معرفی کنن؟آیا بافت شدیداً مذهبی ایران اصلاً کسی که خارج از دایره دین هست رو جز آدم حساب می کنه؟
منظورم اینه که تنبلی خود لا مذهب ها هم هست بالاخره.

خوب ، درباب سخنان آق بهمن ، باید بگم
بهمن در اولین جمله اش مرتکب اشتباه هولناکی شده.او دین داری رو مساوی اخلاق مداری گرفته.این شاید مهم ترین محل اختلاف ماست.
باز ارجاع تان می دهم به «ابو جهل» نوشته ها شو از هر جا می شه پیدا کنید و بخونید ، او خیلی ساده توضیح داده بود(کاری که به نظرم هیچ یک از روشنفکران مدعی ربع قرن اخیر ایران نکرده اند).اصلاً صبر کنید ، یک بار بهمن ، وبلاگی را مورد ستایش قرار داد که من تمام محتوی اش را بلعیدم.فکر کنم اسم اش «آنت بنینگ» بود(برگرفته از اسم بازیگر زن مشهور سال های دور هالیوود) ، نویسنده یا نویسندگان در جایی از یک نوشته ، به صراحت توضیح می دادند که منظور از اخلاق ، دین مداری نیست.
به عبارت دیگر تعریف اخلاقی بودن یک امر را باید حتماً انجام داد ،قبل از این که هر کدام یک طرف دیوار بلند دین بیاستیم(مطمئنم که با بهمن اشتراکات ام بی شمار است،گرچه هیچ وقت مفتخر به دیدن اش نشدم،دلیل اش را بعداً می گویم).
خوشبختانه به لطف این پدیدهء شرک آمیز ، یعنی اینترنت ، مطلب برای خواندن زیاد شده.سعی می کنم انتهای مطلب چند تایی اش را به عنوان مشت نمونه خروار بیاورم.

خوب پرت نیافتیم از مطلب: بهمن می گوید که می خواهد آدم خوبی باشد ، درست می گوید.این خواسته هر آدم مدرنی ست.و تعریف اش از خوب بودن ما را بیشتر به یاد انسان مدرن می اندازد: او می گوید که هم خود ، خود را خوب بداند و هم دیگران.باسه اینکه واضح بشه ، بگم که در سلسلهء مباحث وبلاگ ملحد بزرگ ،«ابوجهل» نهایتاً تئوری خود را برای اخلاق چنین می شمرد:« امری که دوست داریم در مقابل ما انجام شود ، چون آن را برای خود هم می پسندیم.» یه چیزی که تو مایه های احادیث جعلی که :«آنچه بر خود نمی پسندی بر دیگران مپسند»(این را برای این نوشتم که دیدم وبلاگ مردهء این بیچاره ابوجهل رو بعد حتی دو سال هم مشمول زمان ندشه و هنوز در بسیاری آی اس پی ها فیلتره،صد البته که از استحباب خواندن وبلاگ با این نقل قول کم نشد. و واجب شرعی ست برای هرکه سواد خواندن دارد و مستطیع ست(دسترسی به نت دارد بای نحو کان)) اشکال به نظرم این جاست که بهمن توجه نمی کند که اصول ادیان به شکل اعم و دین اسلام به شکل اخص ، اصلاً برای چنین هدفی طراحی نشده اند، چه بهمن بخواهد که جنبهء انسانی این ادیان را پر رنگ کند و چه نخواهد.ببینید در دین مسیحیت به صراحت مایه رستگاری را «ورود به پادشاهی خداوند» قرار داده اند.یعنی برای محبت کردن به هم نوع ام می بایست که اول چنین کنم تا محبت ام صبغه دینی بگیرد.به همین کیفیت اسلام نیز مایه رستگاری را (یکی اش را) نماز قرار داده، فکر کنم لازم نباشه بحث کنم که نماز خواندن هیچ ارتباطی با مصادیقی که بهمن ذیل تعریف اش آورده ندارد.یعنی بر خلاف آنچه دین داران نماز خوان ادعا می کنند ، جوامعی مثل نروژ و سوئد هستند که شاید نماز خوان هاشان در زمانی که آنها پله های انسانی شدن جامعه شان را طی می کردند صفر بوده ، در حقیقت اگر کسی هم پیدا شود در این کشور ها که نماز خوان است ، به امید تحقق زندگی انسانی موجود ، بعداً رخت مهاجرت بسته و از بلد اسلامی به آنجا رفته!
پیشنهاد ام این است که مصادیق بهمن را به دقت بخوانید.او یک انسان مدرن تمام عیار است.نصف توصیفات اش در کتب دینی معادل ندارد( مثل راه دادن به عابر پیاده) ، و مابقی ابزار ساخت یک جامعه مدرن است.یعنی «عقل نقاد خود بنیاد» ، به این نتیجه اساسی رسیده که از پایه ها و ملزومان ساخت و ایضاً حفظ یک جامعه همان هایی ست که بهمن می گوید: خود را جزئی از کل دیدن ، تلاش برای هم محور کردن منافع خود با منافع جمع و گره زدن آنها به هم، و نهایتاً داشتن دیدی فرا مادی به جامعه ، به طوری که محصول تلاش خود را حق تمام بشریت بدانید.
پسامدرن ها هم مطمئناً نمی توانند در جامعه ای که در آن برای کفرگویی اعدام می کنند و برای زناکاری سنگسار می کنند ، از تئوری های تامل برانگیزشان حرفی بزنند.منظورم این است که حتی تحقق تئوری های اجتماعی فلسفی تازه هم نیاز مند بستری ست که بهمن تصویرش کرده.

جای دیگری که حسابی تو ذوق می زد در نوشتهء بهمن ، توصیف او از عدالت بود، که نسبت به آزادی ، بیشتر اخلاقی ست.البته که تمام مردم جهان از گذاشتن لقب «اخلاقی« پشت تئوری هایشان خوششان می آید.نگاه کنید که در مارکسیسم و خلف اش سوسیالیسم ، اصل بر انسانی کردن و «اخلاقی کردن هرم قدرت » است(برای یافتن درکی درست تر از چپ مدرن به مصاحبه ای که بهمن لینک اش را گذاشت و در شرق چاپ شده بود از جلایی پور در دو قسمت مراجعه کنید).اما به تصور من ؛ عدالت از آزادی اخلاقی تر نیست.من عدالت را رویه بیرونی اخلاقی زیستن می دانم و آزادی را رویه درونی اش.کسی که همیشه به فکر برابر کردن روابط است (چپ گرایی) عدالت گراست و اخلاق مدار و کسی که مرتب به فکر ایجاد فرصت های تازه برای فکر و سرمایه است(راست گرایی و یا میانه رویی) آزادی خواه است و باز اخلاق مدار.برای بهتر فهمیدن منظور مراجعه کنید به وبلاگ صالح صحابه ، اقتصاد دانی که خود را لیبرالیستی سوسیال منش می خواند.

به دو پاراگراف آخر نوشته بهمن که نگاه بیاندازید.او هدف اش را استفاده از دین برای ساختن مدینه فاضله اش می داند،منظورم این است که با تقویت و ترویج «دین انسانی» سعی می کند که چیزی را بیشتر از همه مدیون مدرنیته و رنسانس و اعصار روشنگری ست را به پای دین بنویسد.این جای کار کمی توضیح اش سخت می شود: ببینید ، دین ها هم مثل تمام پدیده های این جهان نسبی اند، یعنی گاه به سود اهداف امروزی انسان مدرن عمل کرده اند و می کنند و گاه به ضرر اش.اما امروز با تغییرات بنیادی که اطراف ما در حال رخ دادن است ، از نظر من ( احتمال خطا درش هست) دین هم به جزیی از تاریخ انسانی می پیوندد.به جبر تاریخ معتقد نیستم، ولی به نوعی مسیر های برگشت ناپذیر برپایه اقتضائات طبیعی فکر می کنم.یعنی فکر می کنم که ان چه ما می بینیم خطای دید کسی ست که در قطار نشسته و اطرافیان اش را ثابت می بیند.در حالیکه اگر عمری طولانی تر داشتیم ، آن وقت می شد قضاوت کرد که آیا دین باقی خواهد ماند یا نه.
با یک مثال این جا را تمام کنم: واقعه یازدهم سپتامبر به شکل اخص و پدیدهء بمب گذاران انتحاری نشان داد که دین تا چه حد بالقوه می تواند پایه افتراق انسان ها شود.در دنیایی که همگرایی فرهنگ ها از طریق غلبه یک فرهنگ بر دیگران( یا به قول هانتینگتون نبرد تمدن ها) در حال شکل گیری ست ، ماشین عظیم الجثه اقتصادی جهان شمال اجازه عرض اندام دوباره به مذهبی چون اسلام را نخواهد داد.

در آخر برای اینکه جای ادامه را باز بگذارم ، از مثال نقضی بگم که در کامنت برای بهمن نوشتم:
اکبر گنجی نمونه انسان مدرن و آزادی خواه است و البته شجاع ترین شان.اما برخلاف پیش بینی ام ، و بر طبق آنچه بهمن می گوید این سلحشور جمهوری خواه ، از دل مذهب می آید.فکر کنید چرا؟
آیا اگر اکبر بیرون بیاید ، به تفسیر دین داری خود هم خواهد پرداخت؟
آیا اگر جان اکبر گنجی دیگر در معرض خطر نباشد ، به قول شاعره بزرگ مان که برای اش شعر خواند، زنش از معذوریت در می آید و نماد دین از سر بر می دارد؟

این جاها نمونه ملحدین را و گفته هایشان را ببینید:
1
2
3

Friday, November 4 at 10:59 PM

فیلم خوب چی؟

مدتی بود این وبلاگ جای اراجیف پزشکی و سیاسی و هزار چرت و پرت دیگر شده بود .می خوام دوباره براتون از فیلم بگم:

دوتا فیلم توپ دیدم تو هفته گذشته:
Image hosted by TinyPic.com
بازناگشتنی:
یک فیلم عالی از همه جهت.اولی ش این که فرانسوی بود.دومی این که مانیکا بلوچی داشت توش .سومی اینکه به سبک «یادگاری»(1) ساخته شده بود.

داستان رو از آخر به اول براتون می گه کارگردان و صد البته فیلم رو با یک جمله حکیمانه به فرانسه شروع می کنه :«زمان همه چیو نابود می کنه»

داستان واقعاً ستایش برانگیزه،اگرچه شاید در خیلی ها به دلیل استفاده بی پروا از سکس (تا حد نشان دادن اندام جنسی) این حسو زنده کنه که فیلم رو از قصد زمخت ساختن که ظاهر هنری پیدا کنه.اما فقط کافیه صحنه جدا شدن بلوچی رو از دوست پسرش ببینید تا بفهمید که اصلاً این طور نبوده.
اوج کار کارگردان برخلاف «یادگاری» در آخر فیلم نیست.بر عکس،در میانه فیلم بهش بر می خورید و این خودش تعجب بر انگیزه که کارگردان تونسته شما رو متقاعد کنه که به خاطر دیدن صحنه تجاوز به خانم بلوچی ناخن هاتونو بجوید!
فیلم جایزه چندین جشنواره رو برای سازنده به ارمغان اورد.برجسته ترین اش البته نخل طلای کن بود برای گاسپر نوئه.
بازی عالی «کسل» و«دوپونتل» رو از دست ندید که موجب خسران اخروی ست.
راستی اینم بگم این آقای «نوئه» ید طولایی در ساخت فیلم های خشن داره و البته در جایزه بردن باهاشون!

Image hosted by TinyPic.com
فیلم بعدی «دولورس کلبورن» است:
گرچه کمی قدیمی ست(1995)، و داستان اش قدیمی تر هم هست،ولی وقتی بفهمید که نویسنده «استفن کینگ» است که «رستگاری در شاوشنگ» و «کنار من بایست» و « مسیر سبز» رو نوشته حسابی سر ذوق خواهید آمد.

با شروع فیلم تصور خواهید کرد که با یک فیلم خاکستری بی روح روبرو هستید.اما کافی ست تا به اولین فلش بک برسید تا حرفتان را پس بگیرید.فیلم همه چیز را که درفضای حال داستان می گذرد به شکل بی روح به تصویر می کشد(کاری که معمولاً با زمان گذشته در فیلم نامه های غیر خطی می شود.) و بر خلاف اش فلش بک ها رو پر روح و پر نور نشان می دهد.یعنی 18سال پیش ،جزیره را(محل داستان) بسیار خوش آب و رنگ و امروز را غبار آلود و ابری نشان می دهد،انگار که می خواهد بگوید روی خیلی چیز ها را گرد زمان پوشانده.
داستان مرگ پیر زنی ست که ندیمه اش«دولورس» به دردسر می اندازد ،(دولورس در زبان لاتین به معنای غمگین است) چون او را درست با یک وردنه مرمری بالای سر جسد می یابند.اما این همه داستان نیست ، اصل جنایت در 18سال پیش اتفاق افتاده که با گذشت داستان شما به آن نزدیک و نزدیک تر می شوید.

خلاصه از من می شنوید حتماً ببینیدشان

1.Memento