<body><script type="text/javascript"> function setAttributeOnload(object, attribute, val) { if(window.addEventListener) { window.addEventListener('load', function(){ object[attribute] = val; }, false); } else { window.attachEvent('onload', function(){ object[attribute] = val; }); } } </script> <div id="navbar-iframe-container"></div> <script type="text/javascript" src="https://apis.google.com/js/platform.js"></script> <script type="text/javascript"> gapi.load("gapi.iframes:gapi.iframes.style.bubble", function() { if (gapi.iframes && gapi.iframes.getContext) { gapi.iframes.getContext().openChild({ url: 'https://www.blogger.com/navbar.g?targetBlogID\x3d8321473\x26blogName\x3dBianconero\x26publishMode\x3dPUBLISH_MODE_BLOGSPOT\x26navbarType\x3dBLUE\x26layoutType\x3dCLASSIC\x26searchRoot\x3dhttps://bianconerro.blogspot.com/search\x26blogLocale\x3den_US\x26v\x3d2\x26homepageUrl\x3dhttp://bianconerro.blogspot.com/\x26vt\x3d-9054836207128442450', where: document.getElementById("navbar-iframe-container"), id: "navbar-iframe" }); } }); </script>

Bianconero

Friday, August 5 at 11:42 PM

یک لنگه کفش پاره

جای شما خالی فیلم جدید میر کریمی را رفتیم دیدیم.به نظرم فیلمی خوش ساخت است.کار علمی برای باور پذیر شدن داستان زیاد انجام شده.داستان همان طور که قابل انتظار است، رنگ خداشناسانه و «عرفانی» دارد.حتی اگر سکانس ابتدایی با کنایه به «مذهبیون» شروع شده باشد(جراح حاذق وقتی در برنامه تلویزیون حاضر می شود،به او تذکر می دهند که کراوات اش را در بیاورد).
داستان تمی مدرن دارد،آن قدر امروزی که برای نشان دادن شراب خواری دکتر(امری آشکارا غیر مذهبی ولی میان «عرفان»دوستان جدل انگیز و حتی محبوب) ،به ساده ترین شکل نشان داده می شود: بطری هایی کاملاً واقعی (مثل ودکای ابسولو) را ؛خدمت کار از کنارش جمع می کند ومی گوید:«باز شروع کردی!»
میان یک مرد حیران ولی متشخص ، و پسرش که جوانکی ست (که تا انتهای داستان فقط دست اش را خواهید دید) با دلی مطمئن (مصرفی که خداشناسی در عرفان مدرن دارد)، هیچ نزدیکی وجود ندارد،دکتر به شرط بندی روی اسب ها در بریتانیا(از طریق جمع دوستان خارج نشین اش) علاقه ء بیشتری دارد.برای اینکه «سرگردانی» مورد ادعای کارگردان درست تر تصویر شود،ازدواج ناموفق اول و رابطه نامشروعی که در شرف شکل گیری با منشی اش در حین متاهل بودن است ،با عیدی دادن و شماره خصوصی دادن به منشی برجسته می شود.پسرک که تمام فیلم شما او را از دریچهء موبایل پدر می شنوید ،صدایی غمگین دارد، اما برای چیزهای دنیا خودش را ناراحت نمی کند،این کمی مسئله را بغرنج می کند: او در عین اینکه دورگه است ، علاقه به ستاره شناسی و دختری محجبه دارد، در برقراری رابطه با پدر مشکل دارد ، ولی چنان محکم و از سر «آرامش خاطر» با پدر از کهکشان می گوید ،که تداعی کننده یک منجی را می کند.

در سیر فیلم ؛پدر سفری را به کویر شروع می کند ،نماهایش شما را با کویریات شریعتی بیش از هرچیز آشنا می کند،تاثیر پذیری که احتمالاً کارگردان از نئو شریعتیست ها دارد ،او را در ساخت این فیلم متاثر کرده است.این تفکر سایه اش در همه جا دیده می شود،این که پسرک را از طریق دیوار آویخته های اتاق اش به شما می شناساند ،هوشمندانه است و البته در این کار موفق بوده است.وجه اثباتی روایت اصلاً به چشم بینندهء معمولی «فرو نمی رود» ، فیلم حداقل در ظاهر شعار نمی دهد،این برجستگی بزرگی برای فیلم در ردهء فیلم های مشابه اش است(مقایسه اش کنید با آژانس شیشه ای).تماشاگران متوسط ،برایشان دیدن فیلمی که در روی شما شعار دهد پولی نمی دهند.اوج این آشنا کردن با «کویرِ» انسانی ، در کاراکتر روحانی دهی ست که به بهای فروش «حاجی نما ها» و دفاع از غربی ها – به این استدلال که هر چیزی دو رو دارد،ما تنها یک رویه این غربی ها را می بینیم – برایش وِجهه خریداری می شود. لبه تیغ انتقاد اما هنوز بر گردن فیلم است : حرف حساب «نو دین گرایان» ،جدای آنکه ازدهان مسیحیت مدرن خارج می شود ، چیست؟چیزی نو دارند که در اندازند؟ جز خیرخواهی و «اطمینان قلب» ،چیزی دارند بر وجوه دین بیافزایند؟ حتی سکانس پایانی فیلم هم که «باز» تمام می شود ، نمی تواند فیلم را از اتهام شعار دادن در سطحی بالاتر مصون کند.علی رغم نیمه ماندن «پِلات» داستان (مسئله ای که قرار است بیننده در تمام فیلم دل مشغولی اش را داشته باشد) ، فیلم پیامی موعظه گونه ،برای «نوع ِ» دکتر – یعنی علم مداران مدرن ، که خدا را فراموش کرده اند – دارد که شاید از نگاه بی خیال تماشاچی ِ عام ،مخفی بماند.
در سکانس های ظرافت ها بسیار به چشم می خورد:
شات هایی بکر از کویر ،که سحر آمیز اند.(گمان کنم میر کریمی خود رادهء کویر است) عمقی که دوربین به صحنه می دهد جذاب است. اما تکنیک نیز در فیلم شایان توجه است: مدلی که از داخل ماشین ساخته شده ، ظرافتی خاص دارد ار این جهت که شما حضور دوربین را در داخل ماشین حس نمی کنید.یک صحنه اما دل مرا بیشتر برد ،نفهمیدم چرا : ماشین در حال عبور از جاده ای کویری ست، دوربین در داخل ماشین از محل صندلی راست جلو ، از سایه ماشین در غروب – از سایه آفتاب می توانید حدس بزنید - که روی تپه های تکرار شونده کنار جاده مرتب کوتاه و بلند و دور و نزدیک می شود ، فیلم گرفته.خیلی این پلان را پسندیدم.

در کل عزیزی «زیر نور ماه » را بیشتر پسندید ، به خاطر سادگی اجرا و رک بودن آماتوری فیلم لابد ، و من این فیلم را شایسته تر دیدم، از این سو که تکنیک و طنز تلخ مدرن در آن موج می زد .دیدن اش را به کسانی که حوصله شنیدن «کویر» دارند توصیه می کنم. در این «کویر فرهنگی» ، یک لنگه کفش پاره هم غنیمت است.

Post a Comment