<body><script type="text/javascript"> function setAttributeOnload(object, attribute, val) { if(window.addEventListener) { window.addEventListener('load', function(){ object[attribute] = val; }, false); } else { window.attachEvent('onload', function(){ object[attribute] = val; }); } } </script> <div id="navbar-iframe-container"></div> <script type="text/javascript" src="https://apis.google.com/js/platform.js"></script> <script type="text/javascript"> gapi.load("gapi.iframes:gapi.iframes.style.bubble", function() { if (gapi.iframes && gapi.iframes.getContext) { gapi.iframes.getContext().openChild({ url: 'https://www.blogger.com/navbar.g?targetBlogID\x3d8321473\x26blogName\x3dBianconero\x26publishMode\x3dPUBLISH_MODE_BLOGSPOT\x26navbarType\x3dBLUE\x26layoutType\x3dCLASSIC\x26searchRoot\x3dhttps://bianconerro.blogspot.com/search\x26blogLocale\x3den_US\x26v\x3d2\x26homepageUrl\x3dhttp://bianconerro.blogspot.com/\x26vt\x3d-9054836207128442450', where: document.getElementById("navbar-iframe-container"), id: "navbar-iframe" }); } }); </script>

Bianconero

Monday, April 24 at 11:44 PM

سرگیجه 1

اوضاع اصلاً خوب نیست . این را می شود از بازار ملتهب سکه و ارز هم فهمید. خیلی هم احتیاج نیست باهوش باشی تا مثل همه بازاری ها، نسیه فروشی را ممنوع کنی و ترجیح بدهی ، کالا را که ارزش اش ذاتی ست با ریال که ظاهراً بند ناف اش را با بوق احمدی نژاد بریده اند معاوضه نکنی.

چندین و چند مسئول مملکت ، پشت تریبون های رسمی حرف از برخورد با بدحجابی می زنند ، بعد به چند نفری هم تذکر لسانی یا احیاناً فیزیکی می دهند .تا می آیی خودت را جمع و جور کنی، ناگهان محمود احمدی نژاد مثل زورو بر صدر اخبار شبکه یک می نشیند که دارد صدر تا ذیل این نظام را به خاطر آنچه وی "برخورد غیر اصولی" با بدحجابی "عده قلیلی" می داند ملامت کند. خوب من حق ندارم مشکوک شوم؟ شما بودید از دهان او می شنیدید که " مسایل فرهنگی چیزی نیست که یک شبه حل شود" ، جان هرکی دوست دارید ، چشم هایتان از حدقه تشریف نمی آورند بیرون؟ ظریفی می گفت ، مسایل فرهنگی نه ، ولی مشکلات اقتصادی را در دولت ایشان می توان یک روزه با بردن نفت به سر سفره حل کرد ، ایضاً می شود بحران های سیاسی را یک روزه تولید کرد(البته انحصاراً در دولت فخیمه شان). خوب دیگر از دو حال خارج نیست ، یا محمود خان را باید می کردند زورو ( که کردند) یا مسئولیت برخوردهای بعدی باید از ایشان سلب می شد (که شد). حالا یکی نیست بگوید ، مرد حسابی ، نمی شد این حرف ها رو به خودشان بزنی؟ مگر مردم چنین خبطی کردند که باید سیمای تورا (منظور چهره اش هست نه صداو سیما) پانزده دقیقه تمام تحمل کنند.

شخصاً تحلیل اخیر عبدی را نزدیک ترین به واقع می بینم. فکر می کنم ، تمام کسانی ( و از جمله خودم) که سعی می کنند که با گفتمان ضد انقلابی برای انقلابیون سوم تیر استدلال کنند ، سعی صفا و مروه شان بیهوده است ، حجی دیگر باید بروند. البته مدت های پیش ، به فرهاد هم نوشتم : " این نظام خیلی وقت است که برای امثال من و تو تره هم خورد نمی کند." و باور داشتم چنین است. مشکل کوچک فقط اینجاست که دارد برایمان آشی با یک وجب روغن می پزد.

Sunday, April 16 at 12:24 AM

اکبر می آید؟

اول بگویم که توصیه داور به نظرم خوب آمد که چیزی تا بیرون آمدن اکبر ننویسید ، بعد اش هم آنقدر گرفتار شدم که نتوانستم لحظه آرامش بخش ام را که از موبایل ام خبر آزادی اکبر را از سایت بی بی سی می خواندم اینجا قسمت کنم.

اما خوب حالا همکاران پیشین گنجی دارند می روند پیش اش و جدای از عکس های بامزه ای که ازش گرفته اند ، یک چیز عالی سوغات آورده اند: علاقه گنجی به فضای وب.

شخصاً بسیاری از افراد را توصیه به ورود با این فضا کردم ، چون فکر می کنم که جزیی از انسان مدرن همین به اشتراک گذاری ست.اما در مورد گنجی قضیه فرق دارد :

او تنها کسی ست که از میان تمام صنف روزنامه نگاران ، خواسته های مخالفان خاموش را فریاد زد( هزینه بس گزاف بابت اش پرداخت) .

آگاهانه یا نا آگاهانه ، از تحریم حمایت کرد ، حرف زد(در فرصت کوتاهی که بیرون بود) ، و بیانیه داد.خوب شاید خیلی اخلاقی نباشد آدم ها را بر پایه تصمیم گیری سیاسی شان طبقه بندی کردن ، ولی نظر من این بود ،که کسانی که فایده ای در این انتخابات می بییند ، دارند به دری می کوبند که مدت هاست بسته شده ، فقط دوست دارند که باز شود.

از این منظر ، از معدود شخصیت های مورد ستایش من ، که با استدلال از تحریم دفاع می کرد( و البته استدلال هایش هم غیر موجه نبود) ، اکبر بود.

اجازه بدهید نقبی بزنم به گذشته:

فکر می کنم، پیام سوم تیر به این گروه از جامعه ایران (تحریم کنندگان ، دموکرات های واقعی ، به قول اکبر "جمهوری خواهان تمام عیار" ) این بود که تا مشکلات درونی تان حل نشده ، به این سو نیایید.این گروه که در ابتدا ، طیف وسیعی را شامل می شد ، به تدریج ، از ترس پل صراط بعد از انتخابات ، به سوی صندوق ها غش کردند.خوب ، البته که همگی بر پایه تحلیل چنین کردند.اما برای جامعه ، تحلیل مهم نیست ، عملکرد مهم است.جامعه کاری ندارد که شما چه فکر می کنید ، برایش عملتان مهم است.فکر کنم بی ثباتی روشنفکری ورشکسته ایرانی ، باعث شد در حراج آبرو ، جنس رو دست اش باد کند.زود قضاوت نکنید در مورد حرف هایم.

داشتم همین روزها به کتاب« زندگی من» بیل کلینتون گوش می دادم ، خواننده که خود ِ پرزیدنت اسبق ایالات متحده س ، از سیاست هم می گوید ، جالب بود برایم که ، حتی در جاهایی مثل مسئله لوینسکی ، که رقیب ، پیوند اش زد به یه پرونده مالی و ازش بلوا ساخت ، به جای فغان و حواله دادن به سن پل (پاپ مرحوم) و پل واتیکان (به جای صراط) ، می گفت :" اخلاقی نبود ، ولی پولیتیک خوبی بود" .گرچه نویسنده با هوش تر از آن است که یک جمله را عیناً تکرار کند ، ولی هر بار که از نامردی های رقیب حرف می زد ، همش یه نکته روشن در کارشان می دید، کلاً انتظارم از سیاست مدار تغییر داده شد.

اینجا هم همین طور است، انتظار ندارم از بذر ِ جوانان تسخیر کننده سفارت خارجی و بازاریان ناسیاسی ، دیپلمات سبز شود ، ولی نباید هم مخالفان خاموش را با تمام کم بضاعتی هایش دست کم بگیرید.

خوب برگردیم به سوی اکبر:

فکر می کنم علی رغم تمام تفاوت هایمان ، اکبر نزدیک ترین چیزی ست که می توانم به عنوان شاخک های حسی مدرن جامعه آرزو کنم.او هم مولد فکر است و هم منقد فکر.

راه تنفس جمهوری خواهان تمام عیار با وجود فکری اش برای ما بازتر می شود.

به امید ورودش می نشینم.

Friday, April 14 at 12:11 AM

عید سعید هسته ای مبارک

خوب بر خلاف فرهاد و زید، اوضاع رو بارها پیچیده تر می بینم که بشه با همین اطلاعات محدود که رسانه های کنترل شده نظام ، و البته رسانه های محتاط بین المللی در اختیار می گذارن تحلیل کرد.

اما می خواستم یک نکته خیلی جالب رو باشما در میون بگذارم:

بر هیچ ناظری که ماههای ریاست جمهوری احمدی نژاد را مشاهده کرد پوشیده نیست که این پرزیدنت برای کار دیگری بر سر کار آمده.او نیامده که مثلاً سیاست جدیدی در عرصه خدمات اجتماعی یا رشد صنعتی یا بیمه همگانی و یا هرچیز دیگری ارائه و احیاناً عملی کند. خاتمی علی رغم انتقادات بیشمار ، تیمی داشت که مثلاً روی قانون مطبوعات دست گذاشت( و عقیم ماند) و یا هاشمی با تیمی آمد که به جرات می توان گفت فقط خودشان شهامت و احتمالاً اجازه چنین تغییراتی (تبدیل جامعه ای سنتی و جنگ زده ، به یه توده مصرف گرا و تجدد پرست) را داشتند.اما این یکی ، تقریباً جز اتهام زدن به مابقی دنیا و تبریکات هسته ای (برداشت بد نکنید ، اسم اش غلط انداز است دیگر) کار به خصوصی ندارد .

به ندرت خوانده ام یا شنیده ام که از دهان اش آماری خارج شود، بیشتر سخنرانی ها پروپاگانداست و مشکل اینجاست که احتمالاً اگر هم در مورد سیاست هایش ، 10ماه بعد از انتصاب اش ، سئوال شود ، بعید است بتواند در چند جمله آنهارا خلاصه کند.(منظورم کاری ست که حتی هاشمی هم خیلی خوب انجام اش می دهد ، به شکل دقیق منظورم شیوه پاسخ گویی رهبران کشورهای صنعتی ست)

خوب حالا من چی فکر می کنم؟

من فکر می کنم ، همان طور که مسعود بهنود می گفت ، و من هم نوشته بودم ، طبقه ی تکنوکراتی وجود دارد که با تمام کاستی ها ، و با تمام ضدیت ذاتی که با الیت حاکم دارد ، به خوبی از پس اداره ممکلت بر می آید.نمی دانم این طبقه چه بافتی دارد ، من تنها بخشی شان را ملاقات کرده ام.به علاوه ، مشخص شدن اینکه یه طبقه بی ایمان و تجدد گرا ، با یقه های سفید و اتوکشیده ، کل ساختاری رو می گردونه که هیچ تعلق خاطری بهش نداره و تنها نقطه اشتراک اش با نظام در منافع مالی ش هست ، نه برای نظام خوبه و نه برای این مرفهان بی درد(شایدم با درد).

ظاهراً سناریو نویسان انتخابات نهم ، در جمع بندی به این نتیجه رسیده بودند که بود یا نبود شان ، تاثیر چندانی بر روند اسف بار اداره مملکت نمی گذارد : تصمیم سازی های کلان اقتصادی ، تا جایی که در کوتاه یا بلند مدت خطری برای بقای «وضع موجود» نباشد ، توسط همین« یقه سفید ها» و« شراب خوار ها» انجام می شه .عرصه فرهنگی بیش از بقیه ابعاد زندگی از وجود این« لیبرال» ها خالی ست (به دلیل محدودیات و حساسیت های الیت حاکم) و شاید به همین دلیل است که شدید ترین ناهنجاری ها در همین عرصه رخ نمایی می کنه ، با این حال ، حضور شبح گونه این افراد در همه عرصه ها ، فرهنگ رو هم تحت تاثیر قرار داده.

بله ، سناریو سازان متقاعد شده اند که :« کار را باید به کاردان سپرد»

برای همین ، مطلقاً تلاشی در جهت برنامه ریزی یا اجرای یک برنامه میان مدت هم نکردند.بودجه مصوب امسال ، جز چند تغییر اجتناب ناپذیر مثل دونرخی شدن بنزین( که در واقع مدت ها پیش توسط همین «کراواتی ها» پیشنهاد شده بود) هیچ چیز دندان گیری نداشت.

اوضاع اقتصادی به قدری به هم پیچ خورده که هر تغییری را ناممکن کرده است (حداقل بدون تغییر در مشی نظام غیر ممکن است) ، بنابراین ،تصمیم بر این شده ، که اینها ، همان کاری را که در دوره هاشمی و خاتمی می کردند(یعنی گرداندن چرخ زندگی در مملکت) را انجام دهند ، و آنها هم به مسایل کلان بپردازند.

شاید چندان هم انتخاب غلطی نبوده باشد.همین جا بگویم که از انتصاب های نمایشی چشم پوشی کنید ، نه آخوندی که به ریاست دانشگاه تهران رسید می تواند حوزه بسازد آنجا ، نه نامدیرانی که به پست های ظاهراً حساسی چون ریاست بورس گمارد توانایی عملی کردن رویاهای ورشکسته اسلامی-مارکسیستی را دارند.

اما سوی دیگر جامعه ، یعنی عامه ، تصور ام این است که مردم ، وقتی دیدند که با آمدن گروهی که خود را منتقد وضع موجود نشان می داد ،هیچ تغییر اساسی در اوضاع اقتصادی شان رخ نداد ، به تجربه دریافتند که ، سر رشته جای دیگری بند است.بماند که شبه تحلیل های بامزه ای چون دست داشتن انگلیس در اقتصاد ما یا انکار وجود چیزی به نام اقتصاد ، پوشش این نتیجه گیری بود.

در آخر ، کنایه آمیز نیست که در بحبوبه این شادمانی زورکی و تشنج فکری در رده های بالای طبقه تصمیم ساز ، مردم بی نگرانی سر کار می روند و خرید و فروش می کنند و موبایل ثبت نام می کنند و هر خرت و پرتی را قسطی می خرند؟