<body><script type="text/javascript"> function setAttributeOnload(object, attribute, val) { if(window.addEventListener) { window.addEventListener('load', function(){ object[attribute] = val; }, false); } else { window.attachEvent('onload', function(){ object[attribute] = val; }); } } </script> <div id="navbar-iframe-container"></div> <script type="text/javascript" src="https://apis.google.com/js/platform.js"></script> <script type="text/javascript"> gapi.load("gapi.iframes:gapi.iframes.style.bubble", function() { if (gapi.iframes && gapi.iframes.getContext) { gapi.iframes.getContext().openChild({ url: 'https://www.blogger.com/navbar.g?targetBlogID\x3d8321473\x26blogName\x3dBianconero\x26publishMode\x3dPUBLISH_MODE_BLOGSPOT\x26navbarType\x3dBLUE\x26layoutType\x3dCLASSIC\x26searchRoot\x3dhttps://bianconerro.blogspot.com/search\x26blogLocale\x3den_US\x26v\x3d2\x26homepageUrl\x3dhttp://bianconerro.blogspot.com/\x26vt\x3d-9054836207128442450', where: document.getElementById("navbar-iframe-container"), id: "navbar-iframe" }); } }); </script>

Bianconero

Saturday, September 17 at 2:22 PM

هنجار ها

دیروز چیزی دیدم که حسابی مرا به فکر فرو برد.من زیاد اهل تهران گردی نیستم ، از شلوغی بدم می آید.شاید به همین خاطر باشد که صحنه ای که تجسم خواهم کرد برای شما تازگی نداشته باشد:

شب جمعه ها معمول است که فرزندانی که هنوز بالغ تشخیص داده نمی شوند در معیت خانواده به پارک سینما و رستوران می روند(تفریحی عمومی غیر ازاین ها هم داریم؟) .کمی که جوانتر بودم؛به راحتی می شد دخترکان بالغ تر را از روی شیوه پوشش شناسایی کرد: آرایش مفصل تر و آشفتگ کمتر در چهره و خلاصه فرق بود بین بزرگ و کوچک.
اما دیشب حکایت دیگری بود ،دخترکانی که سن شان به زحمت به ده دوازده سال می رسید،الگو برابر اصل دختران بیست و چند ساله بودند.جالب اینکه اصلاً هم به خانواده همراهشان نمی خورد که مجوز چنین پوششی را بدهند.در دامنه کوه توچال که محل رفت و آمد خیلی آدم هاست،دخترکانی که بی والدین بودند ،آششان شور تر بود.

برایم فهم اش مشکل نبود که بچه ها در این سن الگو برداری از اطرافیان را برای ورود به دنیای آدم بزرگ ها انجام می دهند.ولی واقعاً نمی فهمیدم که آیا بزرگ تر ها از دنیای بزرگی فقط همین را توانسته بودند به آنها بیاموزند؟
نسل بعدی ما به شدت خوش گذران بار می آید،والدین که هیچ پاسخی برای دنیای سئوالات آنها ندارند،خود شدیداً دچار سرگشتگی اند،و جبران محدودیت هایی که در مورد خودشان اجرا شده را در بی قید بار آوردن بچه ها می دانند.به قول رهبر انفلاب آسیب اجتماعی که می گویند این هاست ها.
این نسل جدید از ریشه با ارزش های انقلابیون (به مفهوم مثبت آن) بیگانه اند ، و آشنایی کمی هم با ارزش هایی اومانیته غربی دارند؛ اصولاً نسلی که میزان استفاده اش از کتاب زیر دقیقه در روز باشد ، و قریب اکثر وبلاگ نویسان اش دنبال آهنگ و هک و فیلتر باشند ،فکر نکنم چیز دیگری برایش متصور بود.
مسئله عمده همین جاست؛به نظرم یک جای این تئوری جامعه شناسان که دوری از ارزش های سنتی را منشا الزامی تجدد بدانند می لنگد.کار که به این جا کشید اصلاً بگذارید من هم پرده از فرضیه ام بردارم:
من تصور می کنم میان تحول خواهی در جامعه وشیوه تعریف هنجار ها و تا حدودی ماهیت هنجار ها ارتباط مستقیمی وجود دارد،برای این که روشن تر شود بگویم که من شدیداً مخالف این هستم که هر تغییری در جامعه لزوماً به بهتر شدن می انجامد.این شدیداً بسته به عوامل گوناگون است.مثلاً این که روند های جهانی در دنیای امروز در کدام سو در حرکتند،و یا این که انسان ها به عنوان سلول های این کل ، در چه سطحی از آگاهی اجتماعی اند.
خوب تا حدود زیادی وابسته به این هم هست که هنجار از چه مسیری تعریف می شوند ؛ماهیت مرجع معرف آن چیست و چه خاستگاه اخلاقی دارد.
درایران امروز؛هنجارسازی دارای مرجع دوگانه شده( که احتمالاً مدل های دیگر اجتماعی هم چنین اند) اما این دو اصلاً سر سازگاری باهم ندارند.حکومت که به زور قانون سعی دارد هنجار ها را تغییر دهد و خانواده که هر آنچه خلاف هنجار حکومتی باشد را درست می داند.این جایی ست که من احساس می کنم باعث آسیب اجتماعی می شود.
خانواده که به دلیل اقتصادی توان هم فکری و تولید هنجار هایی مبتنی بر یک «سلسله اصول» را ندارد ، به این بسنده می کند که «این ها(حکومتی ها) نمی فهمند ،ما خودمان درست انجام می دهیم».طبیعی ست که هنجار های تولیدی هدف خاصی را دنبال نکند.
از سوی دیگر در سطح اجتماع هنجار های دوگانه ،آسیب های متعدد اجتماعی به بار می آورد که موضوع این بحث نیست.
آن چه این جا برویش تکیه دارم، این است که هنجار سازی در اختیار دو نهادی قرار گرفته که هر دو به یک اندازه متزلزل اند و در معرض تندباد حوادث.آمار طلاق 25% و بی ثباتی سیاسی 8سال اخیر ،از نظر من شباهت های بی مانندی دارند.این تزلزل باعث می شود که هنجار های تعریفی هیچ نسبتی با ارزش های مدرن پیدا نکنند.به زبانی ساده، وقتی تقلب، زرنگی معنی می شود و ریا، دین داری ؛تکلیف روشن است.

تا این جای کار همش حرف های خودم،اما انطباق اش با اجتماع:
در جامعه ای که دختر بیست و چند ساله اش به جای ساختن رویاهایش در حد و اندازه های یک زن مستقل موفق ، به فکر خوش پوشی و به روز ماندن صرف باشد ،بلکه از جماعت رجال کسی دم به تله بدهد،معلوم است که الگو برداری سطحی و نسبتاً کور نوجوانان اش ،منتهی به برداشتی اساساً غلط از «بزرگ شدن» شود.برای همین است که تصور می کنم ،سیر سقوط اخلاقی اجتماع در آینده باز هم سرعت خواهد گرفت(در کوتاه مدت)،چون این مدل هنجار های «ناهنجار» مرتب از دوقطب خانواده-حاکمیت دوباره سازی می شود.
اجتماع مرتب برای کسی که نذری امام حسین می دهد ارزش اخلاقی منظور می کند .
خانواده مرتب از وظیفه اصلی اش در دنیای مدرن، یعنی تربیت مدرن و به روز عقب می افتد و نوجوانان را شیدا و سرگشته با جیب پر از پول رها می کند.
حاکمیت هم چنان به ترویج اشکالی به ظاهر نو از دین اقدام می کند (سریال های نو مذهبی با تم اجتماعی و به روز) ،مردم بیشتر و بیشتر از روند جهان عقب می افتند.
هنجار های حکومتی دوباره و دوباره توسط افراد شکسته می شود ،اما جرات کنار گذاشتن آن ها در کسی پدیدار نمی شود(هنوز غالب جامعه به کسی که در مجلسی شراب خواری می کند به دیده تردید می نگرد و هنوز از کسی که از روابط آزاد جنسی استقبال می کند دوری می جوید).
خلاصه این دور باطل حسابی در جریان است .

Blogger با با مسعود می گوید:

سلام اول اینکه تبریک بابت مسابقه و نکته این که شما از بالا و پایین مشکل گفتی اما راه حلی چه می دونم پیشنهادی ندادی  

~

Post a Comment