<body><script type="text/javascript"> function setAttributeOnload(object, attribute, val) { if(window.addEventListener) { window.addEventListener('load', function(){ object[attribute] = val; }, false); } else { window.attachEvent('onload', function(){ object[attribute] = val; }); } } </script> <div id="navbar-iframe-container"></div> <script type="text/javascript" src="https://apis.google.com/js/platform.js"></script> <script type="text/javascript"> gapi.load("gapi.iframes:gapi.iframes.style.bubble", function() { if (gapi.iframes && gapi.iframes.getContext) { gapi.iframes.getContext().openChild({ url: 'https://www.blogger.com/navbar.g?targetBlogID\x3d8321473\x26blogName\x3dBianconero\x26publishMode\x3dPUBLISH_MODE_BLOGSPOT\x26navbarType\x3dBLUE\x26layoutType\x3dCLASSIC\x26searchRoot\x3dhttps://bianconerro.blogspot.com/search\x26blogLocale\x3den_US\x26v\x3d2\x26homepageUrl\x3dhttp://bianconerro.blogspot.com/\x26vt\x3d-9054836207128442450', where: document.getElementById("navbar-iframe-container"), id: "navbar-iframe", messageHandlersFilter: gapi.iframes.CROSS_ORIGIN_IFRAMES_FILTER, messageHandlers: { 'blogger-ping': function() {} } }); } }); </script>

Bianconero

Sunday, September 11 at 5:27 PM

در باب سخنان اخیر عبدی

مدتی را در مسافرتی برای تجدید قوا بودم نتوانستم این جا چیزی بنویسم،اگرچه کلی مطلب سر دل من مانده پس بگذارید یکی یکی بنویسم:

.ماجرا از یک واکنش رادیکال و احساسی از سوی یکی از سرسخت ترین طرفداران کلوپ نازی آباد(عنوان مناسبی که فرهاد جعفری ابداع کرده ) شروع شد(در کمر بستگی اش همین بس که تابلوی وبلاگ اش در طول انتخابات شد : تا اطلاع ثانوی فقط معین!).این نوشته سرآغاز کلی جدل در وبلاگستان شد ،که به نظرم معقول ترین پاسخ ها را به ان ، اعضا و سمپات های میانه رو تر و اغلب غیر مذهبی تر جبهه حامی شرکت در انتخابات دادند. وبلاگ جمهور و بهمن آقا دو تا از کامل ترین نوشته ها را در این باره دارند.
چندین بار خواستم بنویسم در این باره،اما هر بار به نوشته های این عزیزان بر خوردم و به قول امام محمد غزالی دیگر منبر نرفتمی.
اما مصاحبه جدید عباس عبدی ، که اولین بعد از اعلام تبرئه اش است، مرا بر آن داشت که نکته ای که یک بار نوشتم را دوباره از زبان عبدی تکرار کنم: اصلاح طلبان باید بروند شمال ، کتاب بخوانند ،از جلوی چشم مردم دور شوند.این تنها کاری ست که می توانند بکنند.برداشتن گران سنگی چون جبهه دموکراسی خواهی و حقوق بشر ،با این وزن پایین سیاسی شان، فقط باعث تشدید دیسک بیرون زده تناقض از ستون فکری مشارکتی ها خواهد شد.

عبدی کار را تمام می کند : او می گوید معیار شرکت نیست،مسئله از این واضح تر است که بخواهم توضیح دهم.اگر معین رد صلاحیت شده بود،الان تمام مشارکتی ها در این اشتباه شریک بودند(به تعبیری که برای تحریمی ها آورده اشاره می کند)؟
مشارکت و یا عدم مشارکت آگاهانه مهم است.(نقل به مضمون)

در وبلاگ جمهور نیز اشاره شده بود که نوار اجتماعی که تحول خواه است و اساساً برای حضور بر سر صندوق ها «فکر» می کند و به وظیفه عمل نمی کند،نحیف تر از آن است که دوباره خط کشی تحریمی-مشارکتی شود.برای من این استدلال مکفی ست که حتی اگر در وبلاگ الپر ،صدتا دلیل دیگر هم بیاورد که راهش از دیگران جداست،او را محذوف ندانم.همیشه در معادلات آینده سیاسی تفکری که نماینده اش است را در محاسبات وارد کنم،و هر جا که شرایطی چون دوم خرداد پیش آمد، به فکر ائتلاف باشم.صد البته دلایل دیگری هم دارم برای این تصمیم گیری:
میان سالی را می شناسم که 19 ماه انفرادی را در زندان به خاطر سمپات مجاهدین بودن گذرانده،زندگی اش بر باد رفته و تمام جوانی اش را در اوین گذرانده،هنوز دل اش برای سازمان پر می زند،اما در دوم خرداد به خاتمی رای داد.
میان سالی دیگر را می شناسم که 7سال از جوانی اش (شامل 9ماه انفرادی) را در اوین بوده، آن قدر از جوانی می دانست که باید عاشق شد،پس یک ازدواج ناموفق حاصل اش شد،او هم مفتخرانه دوم خرداد پای صندوق حاضر شد.
دختر جوانی را می شناسم که فوق لیسانس عمران می خواند ، دور اول به معین رای داد،نه به این خاطر که در میدان خِر اش را گرفته بودند و توجیه اش کرده بودند،فقط چون دوست نداشت کناری نشسته باشد.دور دوم او پای صندوق نرفت.
مادری را می شناسم که لیسانسه است، دور اول را به هاشمی رای داد ،چون احساس وظیفه می کرد.دور دوم در خانه نشست.
می خواهم بگویم برخلاف آن چه که مشارکتی ها می گویند ،3میلیون رای ، آرای خالص شان نیست.محاسبه اش هم ساده است.کافی ست (و فکر می کنم انجام شده است،هرچند مخفی) یک نظر سنجی وسیع میدانی شود.در سوی دیگر می خواهم بگویم مدعای ابراهیم نبوی و مسعود بهنود هم به نظرم چندان قوی نیست که آرای هاشمی را در سبد دموکراسی خواهی و دل سوزی ریختند.بسیار کسانی مثل مثال های بالای من بودند که مشتاق مشارکت در سرنوشت بودند،اما نمی توانستند خود را راضی کنند که رای شان دوم خرداد دیگری می سازد،و اگر هم بسازد چه سود.

در نوشته اخیر نبوی هم به اسدالله بادامچیان نکته جالبی نهفته است: او هم معترف است که اصلاح طلبی لزوماً خاتمی و مشارکت و مجاهدین انقلاب نیستند.برای کلوپ نازی آباد باید این زنگ حطری باشد ،اگر گشو شنوا داشته باشند.فعلاً که اقدام فراکسیون اقلیت مجلس ،در رای اعتماد به وزرا ،هوشمندانه ترین حرکت پس از انتخابات بوده است.

یک نکته بامزه هم به ذهنم رسید:
حداد عادل که به مدد ثابت قدمی شورای نگهبان ،در یک انتخابات از پیش تحریم شده ریاست مجلس را گرفت ،ویزا نمی گیرد.در حالی که مابقی عمرش در کار فرهنگ بوده است.
احمدی نژاد که از سوی رسانه های غربی و حتی پنتاگون متهم به اقدام علیه منافع ایالات متحده و شهروندان اش است، به لطف رنگ و بوی دموکراتیکی که آرای مشارکتی ها به انتخابات اش داد ویزا در یافت می کند تا خارج ندیده از دنیا نرود.پر واضح است که دلیل عمده این برخورد دوگانه ، محاسبه ایالات متحده برای تهدید و تطمیع حکومت ایران است تا احمدی نژاد در نیویورک به میز مذاکره با آمریکا وارد شود. اما آیا استدلالی غلط خواهد بود (به خصوص از دید رسانه های جمعی جهان) که احمدی نژاد به دلیل انتخاب شدن در شرایط دموکراتیک تر ، شایسته حضور در سازمان ملل شده است؟باز هم می توان ساده لوحانه و بدون در نظر گیری شرایط بین الملل حرف از بی اثر بودن عدم مشارکت زد؟

Post a Comment