فرهاد عزیز سلام دوباره ،
اول ، انتقاد شما مبنی بر ایرانی وار فروتنی کردن شما وارد است،اما هنوز اصرار دارم که برای نوشتن نقد احتیاج به مقام علمی حداقل برابر با صاحب اثراست . این را نیک می دانم که در زمینهء فعالیت مدنی و کار ادبی ،راهی دراز تا یکی از نویسندگان محبوب ام دارم.به این هم معترف ام که نقد کردن حق من است ،قطع نظر از این که مورد نقد که باشد.اما فضای مجازی ،حداقل برای من، این تصور را بوجود آورده که وقتی کسی چیزی در انتقاد ازنظر دیگری می نویسد، خود را هم طراز نویسنده فرض می کند.بنا بر این هم چنان خواهم نوشت ،اما هم چنان به امکان سطحی بودن نوشته ام نسبت به مورد ِ نقد پافشاری می کنم.
دوم ، من دچار سوء تفاهم حاد شدم.همان موقع که "ریاست محترم جمهوری اسلامی ایران" را با " منتخب ملت" و "منتخب شما" یکی گرفتم.بابت این مورد عمیقاً از شما عذر می خواهم .توضیح کوتاه من چنین است: من از قلم انداختم که شما دقیقاً در همین مقاله خود را جزو امت نمی دانید(با دلایلی منطقی) ، نسبت های گزاف من ناظر به این تعریف بود که شما خود را جزوی از جمهوری اسلامی می دانید.خوب که خواندم ، دیدم اشتباه ام را.شما هم مانند من او را رییس جمهور خود نمی دانید.اما رقیب خود که می دانید، در چهارچوب قوانین جمهوری اسلامی؟
سوم ، سخن شما صحیح است ، ملاک داوری را سخنان خود قرار دادن غلط است و باید به شواهد تکیه داد(منظورم اتهام "گلستان چای" احمدی نژاد است.).اما بزرگوار ، کدام شواهد ، وقتی ریاست جمهوری اسلامی ،جز با خبرنگار صدا وسیما مصاحبه نمی کند، و وقتی که ملاقات او با عده ای دیپلمات های درجه دو ، به فتح حماسی سازمان ملل تعبیر می شود ، من از کدام شواهد استفاده کنم. صحیح است که بهتر است ( در چنین وضعی) اصلاً داوری نکنم، در صورت لزوم اما ، من ترجیح می دهم به مشاهدات عینی ام رجوع کنم. من خود دیدم که ریاست جمهوری اسلامی ، درجه را 360 می شمرد(در بیان آزادی در ایران). به سخن رانی اش بعد از انتخابات در مجلس اصولگرا گوش دادم(درست یادم نیست تاریخ اش را) ، و شنیدم که از تعابیری چون "رانندگی در جاده خاکی تو لاین مخالف" استفاده کرد.از همه شاهکار تر ، راهکار های بی نظیر اش در زمان ریاست شهرداری بود ، در زمان او ، من دو هفته نتوانستم ماشین شخصی ام را استفاده کنم ، و تقریباً یک ماه برای خروج از خانه به دلیل برف مشکل داشتم(این در حالی بود که تمام عوارض شهری را پرداخته بودم).در زمان او ، اوج بلاهت را دیدم که وقتی از یکی از معاونین اش شجاعانه در مصاحبه ای از طرح دوربرگردان های بزرگ راه ها! طرفداری می کرد ، و افتخار می کرد این راه حل ابتکاری را از هیچ شهر پرترافیکی در دنیا الگو برداری نکرده!برایم دردناک ترادعای وی بود که به زودی تمام شهر های شلوغ دنیا ازین طرح استفاده می کنند! تصور کردم خیابان های شلوغ پاریس را که بخواهند به حال و روز خیابان های تهران در آورند.
عزیز ؛ من دقیقاً درنوشتهء قبلی نوشتم که "گوشزد" را ، از سوی آحاد جامعه ، برای اصلاح حاکمان ، ضروری می دیدم .اما دیگر نه ، نه برای حاکمان ، به گمانم کسانی که امروز بر مسندی نشسته اند،راه را برای گفتگو از قبل بسته فرض کرده اند.حقیقت را به درجه ای تنزل داده اند که به دست آوردنی باشد تا در جیب شان جایش دهند.در این فضا ، عملی ست که به ریاست جمهوری "اسلامی" ایران – که قبلاً خواندیم پاسخ انتقاد خبرنگار را با "حرف های تازه ای می شنوم" داد - اشکالات اش را گوشزد کرد؟ بگذار فراتر روم ، همه جای دنیا رسم است برای مقامات – حتی اگر یک شرکت تجاری خصوصی باشد – مشاورانی اختیار می کنند. این وظیفهء مشاوران احمدی نژاد نیست تا اشتباهات مکرر وی را به او گوشزد کنند ؟ یا ما باید یک یک مواظب ریاست جمهور اسلامی باشیم؟
جهارم ، نازنین ، مباد که ادعا کنم : همه چیز را می دانم. به گمانم این سطور نوشته ات کمی به دور از انصاف ست. بحث من ، لزوم حدوث یک فرد کامل در قبای ریاست نیست. دارا بودن حداقل هاست.کیست که نداند در دنیای واقعی ،سیاست مداران مانند همه مردم ، گرفتار ضعف های "انسانی" خود اند. خاتمی اشتباه لپی می کرد ،اما جسارت اش را داشت که تصحیح کند(به چشم خود در مراسمی دیدم که چنین کرد،من شاهد عینی بودم یعنی در آن جا حضور داشتم ، اشتباه او ،به دلیل خستگی مفرط ناشی از سفر بود اما باز عذر خواهی کرد.) ، در بحث شیرین اشتباه کردن که من "وِل معطل " ام ، بوش دیگر به بحث ما چه ربطی داشت ؟!؟! کاراکتری مثل بوش نان دانی بسیاری از کمدین های معروف امریکاست .
شاید بگویی که مردمی که هنوز بیست درصد بی سواد دارند ، یک و نیم میلیون نفرشان با کمتر از روزی یک دلار روزگار می گذرانند ، چهارده میلیون نفرشان زیر خط فقر زندگی می کنند و سالیانه دویست هزار نیروی فکری خود را از دست می دهند ، رییس " جمهور" شان همین می تواند باشد.در درستی گزاره بحث نکنیم ، من ؛برای بروز یک رفتار دموکراتیک ( احترام به رای اکثریت) نیاز دارم که حداقلی را خواستار باشم تا او را رییس جمهور خود بدانم. ایرادات من به او دنباله دار است ،از آن بگذریم.
دوست من ، اقرار می کنم که سر ِ دیگر کلوپ نازی آباد(اگرچه لازم می بینم با قریحه منحصر به فرد ات ،نامی جالب تر برایشان بسازی) شیطنت بسیاری برای سیاه نشان دادن ِ ایران ِ بعد از خاتمی می کند.اما مگر قرار نیست که سخن ارزش داشته باشد نه گوینده سخن؟
پنجم،مهربان ام ، کاملاً به جاست اشاره ات( و به طریق سلامت از نوشتهء من نزدیک تر) که :
آيا بهتر نبود به جاي اينكه بنويسي : چطور او را رييس جمهور خود ناميدي ؟ مي نوشتي: چنين به نظرم رسيد كه او را رييس جمهور خود ناميده اي . ميخواهم بدانم آيا درست فهميده ام؟ و اگر درست فهميده ام چرا او را رييس جمهور خود مي نامي؟آيا اين منصفانه تر نبود ؟
برایم مسلم شد که باید برای زدودن فکرم از استبداد تلاشی مضاعف کنم.اما از شما می خواهم در صفحات وبلاگ ام دست به جستجویی بزنید تا بر شما روشن شود که "فکر کنم" ؛"گمانم بر این است" ؛" تصورم این است" در زبان من خیلی هم بیگانه نیستند.اتهام زنی در کلام من یک رویه نبوده است ،یک استثناست.تلاش دارم که کمتر تکرار شود.
ششم ، فرهاد جان ، در نامهء خصوصی هم اشاره کردم ، این جا واضح تر می نویسم:
در سئوالی که از باب سلب تابعیت از خود از شما پرسیدم ، شیطنتی نهفته بود، ولی به شرافت حرفه ایم سوگند می خورم که اصلا ً قصد کوچک انگاری حتی مقاله وزین شما را هم نداشتم، چه رسد به (دور از جان عزیزت) تحقیر.تمام آنچه باعث برداشت نابجا از جمله ام شد ،جا افتادن یک علامت سئوال بود در آخر جملهء اول مورد سوم نامه(که وجهی سلبی به جمله می داد نه ایجابی).
من قصد داشتم با سئوالم ، ترغیب ات کنم تا از چیز هایی بگویی که حتم داشتم از وجود وارسته ای چون تو بروز یافته ( مثل درخواست تاریخی سلب تابعیت ، که همان طور که نوشتم ،جز برای بردن پول زبان بسته ، توسط عده ای خارج نشین صورت نگرفته بود.) ، اما میلی به گفتن شان نداری.عزیز ، نقل این شجاعت ، فقط باب شناختن شما نیست ( که در جایش بسیار ارزشمند است) ، بلکه روشن کردن این موضوع است که مردم راه هایی دارند تا بدان وسیله هزینهء کارهای نابخردانه حاکمان را افزایش دهند.اگر شما با شیطنت من ، آن را باز نمی گقتی ، حتم دارم که عده ای زیاد از "دانستن" داشتن چنین امکانی محروم بودند. گیرم که کمتر کسی شجاعت تو را نشان دهد که بی پشتوانه کشوری خارجی ، از خود سلب تابعیت کند.به علاوه ، اگر چنین وقایعی نقل نشود – با فاصله ای تاریخی – و شما به عنوان رقیب وارد کارزار با ریاست جمهوری اسلامی شوید ، من آن را می دانم و بلیط شانس ام را به شما می دهم برای ورود به حاکمیت ، دیگر رای دهندگان چگونه فرق بگذارند میان شما و او.می بینید که در زمینهء وبلاگ زدن شما ، گلایه ام چندان هم بی اساس نیست.
هفتم ؛ فرهاد جان ، حق با شماست ، در وبلاگ نوشتن و یک جانبه به قاضی رفتن ظلم است.اما باور بفرمایید ، همان طور که قبل تر نوشتم ،هدف من آشنا کردن دیگران با نظریات شما بود (غیر مستقیم) و دانستن بیشتر خودم(مستقیم).اتهام عدول از موازین اخلاقی را نمی دانم بر خود وارد بدانم یا نه ، چون نیتی به کل متفاوت از آن چه شما می پندارید داشتم .از سوی دیگر وبلاگ کم بیننده من که اغلب تعداد شان به انگشتان دو دست نمی رسد ( می توانید شمارنده را نگاه کنید) ، آن طور که فهمیدم خوانندگانی ثابت دارد ، پس یقین بدانید که پاسخ شما را هم خواهند خواند. شاید به همین کم خوانندگی وبلاگ بود که از ارسال نوشته ام به گویا خودداری کردم.
هشتم، برای رد مدعای تو خردمند ، مبنی بر "هوشمندی" و "مدیر" تر بودن احمدی نژاد ، نیاز است که بحث را به روند ها پیش بریم نه مصداق ها.با این حال تصور می کنم ، برای جلوگیری از اطاله کلام ، بهتر است مصداقی بگویم: او "مدیر" نیست به یک دلیل خیلی ساده ، این که در انتخابات رییس جمهور اسلامی شدنش ، استانی که او مسئول اش بود، از آخر دوم شد.هوشمند هم نیست ، که اگر بود در پاسخ به خبرنگار خارجی در اولین مصاحبه اش در پاسخ ، بحث حقوق بشر را " نخ نما و تهور آور" نمی خواند.گیرم که زورش نرسیده به کریستین امانپور ، چون آن طور که خواندم ، لحن امانپور خیلی تندبوده (من فرصت تماشای مصاحبه را نیافتم).
او در مقابل دستورات تکراری اش ، یکصد میلیون دلار را بی محاسبه ای و برآوردی در اختیار یک وزارت خانه بی وزیر می گذارد.
انتخاب استانداران اش که لابد شنیده ای به قدری در کاهش تنش موفق بوده که دو نماینده (هرچند نماینده واقعی آن استان نباشند) را وادار به استعفاء کرده .فکر می کنم چنین هوشمندی را دیگر برای خوزستان تکرار نکند.
مجوز او برای تغییر خدمت سربازی از هوشمندی او نیست ،ناشی از نزدیکی اش به سپاه است به گمانم.کوتاه سخن این که ،به تصور من ، فلسفه وجودی احمدی نژاد در این پست ، مطلقاً نیازمند "مدیریت" و "هوشمندی" نیست.بیشتر مرهون متابعت و شخصیت سنتی اوست.
البته که این ها هرگز بدان معنا نیست که خاتمی را هوشمند و یا مدیر تر می دانم.برای انتخاب میان این دو نیز معتقدم باید کارهای احمدی نژاد را در دو دوره ریاست جمهوری اسلامی اش به نظاره نشست و بعد نظر داد.
نهم ، عزیز آن چه نوشتم در مورد ماده قانونی ، تجربه و شنیده هایم بود.منظورم این بود که چنین قانونی در قبل از به اصطلاح اصلاح چه ضعفی داشته و بعد از آن هم تا چه حد غیر قابل اجراست.می خواستم روشن کنم قانون را می نویسند تا مردم راحت تر حق خود گیرند ، نه این که روی مخالف را با آن کم کنند و یا از فرار مغز ها جلوگیری کنند.می خواستم بیشتر توضیح دهی که چرا هنوزاعتقاد داری که باید "رو" به حاکمیت ایستاد و قصور ریاست جمهوری اسلامی را در عمل نکردن به وظایف اش گوشزد کرد، در حالیکه اغلب مخالفین وضع موجود(که تو پیشنهاد کردی آن ها را دموکرات ها بنامیم) "پشت" به حاکمیت کرده اند و شوربختانه روی به سوی دیگر ِ مرز ها (مهاجرت) دارند.که تو این کار را در پاسخ ات هم نکردی.مطمئنم هدفی داری ازین "رو" کردن ، خوشحال می شوم که از آن بیشتر بگویی ، شاید ما هم چنین کنیم.
اشاره شما هم به این که چاپ در فضای مجازی کاربردی ندارد را از نظر دستوری به کدام لغت نامه ارجاع می دهید؟ معادل پابلیش که فعل مورد استفاده در وب لاگ هاست را به کار بردن از نظر من چندان غلط نیست.
در آخر این که ،
از کتابچه مهدی خلجی نقلی می آورم که «...اگر دوستی از نوشتهای برنجد، خود نيز سراپا خواهم رنجيد. ارزشی در نوشتهای نمیبينم که جانِ عزيزی را بيازارد».
مهربانانه و ارادتمندانه
Bianconero
Friday, September 23 at 12:37 AM
برای فرهاد عزیزم ،با تامل
© Daniel 2005 // Powered for Blogger by Blogger templates